مفهوم وابستگی

وابستگی حالتی احساسی و روانی است که در نتیجه درگیری طولانی مدت یک فرد با ایفای نقش هایی تهاجمی به وجود می‌آید، و هم چنین نقش هایی که از بروز آزادانه ی احساسات فرد، بیان مستقیم شخصی و ارتباطی او جلوگیری می‌کند (بیتی[۵۸]،ترجمه سلامت، ۱۳۸۷).

بیماری آشفتگی هیجانی که اغلب مخرب است و مشخصه آن جدایی و بیگانگی شدید نسبت به احساسات خود آدمی است زندگی برای دیگران و به خاطر آنان به رشد ناکافی عشق به خود منجر می شود. رشدی که به مثابه بنیادی حقیقی برای عشق ورزیدن به دیگران لازم است. تعاریف گوناگونی از وابستگی می شود ۱) ا عتیاد به زیستن برای دیگران در مقابل بی تفاوتی نسبت به نیازهای رشدی خود ۲) جانشینی برای ابراز وجود صادقانه خود ۳) دور معیوبی از استفاده دیگران و سرزنش آناندر هنگامی که مسئولیت آنچه را که انجام می‌دهیم و آنچه را که احساس می‌کنیم بر عهده آنان می گذاریم و آن ها را مسئول می‌دانیم ۴) نظام کنترل کننده ای که دیگران را به وابستگی های بی ثمر و بی معنی و به خواست و تقاضاهای غیر ممکن وادار می‌سازد ۵) سوء استفاده گرایی که در زیر نگرش هاو حالت هایی از عشق، وفاداری، فداکاری مراقبت و خشنود سازی دیگران پنهان شده است (بختیاری پور و عامری، ۱۳۸۹).

وابستگی را نیز می توان به عنوان مجموعه ای از رفتارهای ناسازگارانه و وسواسی دید که شخص فرا می‌گیرد تا در خانواده ای که درد و استرس هیجانی فوق العاده ای راتجربه می‌کند، مثل اعضای الکلی خانواده یا دیگر اعتیادها، سوء استفاده جنسی و یا سایر بدرفتاری های در خانواده یا اعضای مبتلا به بیماری های مزمن یک خانواده، روزگار را سپری کند. افراد وابسته تمایل شدیدی به ورود به رابطه با افرادی را دارند که به لحاظ هیجانی دردسترس و نیازمند هستند و تلاش می‌کنند تا یک رابطه را کنترل کنند و بدون آنکه نیازها و تمایلات خود را ابزار کنند و در یک حالت عدم کامروایی مداوم قرار می‌دهد. آن ها سعی می‌کنند که دچار یک وضعیت بحرانی است، مراقبت کنند اما مراقبت و توجه به یک وسواس وناکامی تبدیل می شود. در واقع این نوع وابستگی رابطه ای است که با زندگی کردن، به خاطر دیگری، کنترل دیگران، حل کردن مشکل دیگران و نگرانی بیش از حد درباره صمیمیت مشخص می شود و هنگامی رخ می‌دهد که شخصی (همسر، شریک زندگی) خود را با رفتارهای اعتیاد گونه و ناکارآمدش، افکار و احساسات و رفتار اشخاص دیگر را تحت تاثیر خود قرار می‌دهد وابستگی یک رفتار اعتیادی و یک الگوی روانی است که دست کم ۸۰ میلیون انسان به آن گرفتارند. (بارکر، ۲۰۰۵).

متخصصان بهداشت روانی معتقدند که توانایی تشخیص علائم و نشانگان وابستگی برای اجتناب از هر گونه آسیب روان شناختی و فیزیکی و جهانی بسیار حائز اهمیت است. برخی از این نشانگان عبارتند از: دشواری در خوش گذرانی و تفریح کردن، حساسیت بیش از حد به انتقاد، وابستگی به دیگران و ترس از تنهایی، فقدان اعتماد به نفس در تصمیم گیری ها ،کناره گیری و ترس از مردم، تنفر از اقتدار طلبی و بیماری های جسمانی مرتبط با استرس مانند اختلالات معده ای، روده ای، زخم معده، فشار خون بالا، افسردگی، بیش فعالی در افراد مبتلا به وابستگی شناسایی شده است. (قائمی، ۱۳۷۶).

خانواده هایی با مشکلات وابستگی قوانینی را وضع می‌کنند که وابستگی را افزایش می‌دهد. نمونه هایی از این قواعد عبارتند از: صحبت نکردن، اعتماد نداشتن، اهمیت بیشتر به نیازهای دیگران نسبت به نیازهای شخص، چنین قواعدی می‌تواند رشد سالم و آزاد عزت نفس، مهارت های مقابله ای را محدود سازد (باتی[۵۹]، ۲۰۰۱).

وابستگی سالم در برابر وابستگی بیمارگونه

تحقیقات نشان می‌دهد که افراد در روابط خود با دیگران به سه گونه متفاوت رفتار می‌کنند. بعضی اشخاص از کودکی می‌آموز‌ند که باید به تنهایی کارها را به انجام برسانند. این اشخاص معتقدند که وقتی به دیگران احتیاج داشته باشند، آن‌ ها حضور فعال نخواهند داشت و ‌بنابرین‏ برای ادامه بقا باید فقط روی خود حساب کنند. وقتی در کودکی به فرد توجه کافی نشود، این باور در ذهن او ایجاد می‌شود. او باور می‌کند که ارزشمند و شایسته مهر و عشق نیست. این‌گونه افراد در بزرگسالی در روابط خود، به صورتِ طردکننده عمل می‌کنند. از ویژگی‌های این افراد این است که اجازه نمی‌دهند چیزی به آن‌ ها بچسبد؛ گویا آن‌ ها را با روکشی از تفلون لعاب داده‌اند. نزدیک شدن ‌به این اشخاص دشوار است و هر اندازه تلاش کنید به جایی نمی‌رسید. هر قدر تلاش کنید، سعی می‌کنند از شما فاصله بگیرند و اگر این فاصله فیزیکی نباشد، احساسی و عاطفی خواهد بود. اگر به طریقی بتوانید حتی برای لحظه‌ای از این دیوار عبور کنید، شخص راهی برای عقب‌نشینی خواهد یافت تا از شما فاصله بگیرد. او سعی می‌کند با ایجاد فاصله کافی احساس امنیت کند

اشخاص منفصل نمی‌توانند به دیگران اعتماد کنند و معتقدند که همه ‌کارها را باید به تنهایی انجام دهندروابط آن‌ ها سطحی و کاسب‌کارانه است. آن‌ ها همیشه می‌خواهند در شرایط کنترل قرار داشته باشند. این افراد فکر می‌کنند دیگران بیش از اندازه از آن‌ ها انتظار دارند. وقتی کسی به آن‌ ها نزدیک می‌شود، سعی می‌کنند از او فاصله بگیرند. گاهی دلشان می‌خواهد از همه فرار کنند و دوست ندارند اطلاعات شخصی خود را فاش کنند. وقتی شرایط بر وفق مراد نیست سعی می‌کنند احساسات خود را پنهان کنند و قوی ظاهر شوند. پژوهشگران به چهار نوع تفکرِ فاصله گرفتن بی‌تناسب پی‌ برده‌اند.

خود را عقب کشیدن؛ فاصله گرفتنِ خشمگینانه، فاصله گرفتنِ نارسیستی، و تماس برقرارکنندگان سطحی گاهی فرد در کودکی ‌به این نتیجه می‌رسد که به تنهایی نمی‌توانم کاری انجام دهم. چنین فردی در بزرگسالی نیز معتقد است که بدون راهنمایی و کمک دیگران نمی‌تواند به بقا و دوام خود ادامه دهد. این باور ناشی از حمایت بیش از اندازه از کودک در سال‌های کودکی است، در واقع به کودک القا شده که رفتار انفعالی داشته باشد و مطابق نظر دیگران رفتار کند. روان‌شناسان به چهار نوع وابستگی افراطی پی برده‌اند که در نوجوانی ظهور می‌کند و در همه دوران بلوغ و بزرگی تکامل می‌یابد. (برنشتاین، ترجمه، قراچه داغی،۱۳۹۲)

انواع وابستگی

الف) وابستگی ناتوان‌کننده

این افراد با مبالغه کردن درباره آسیب‌پذیری خود، خود را به دیگران وصل می‌کنند. آنان خود را ضعیف و محتاج معرفی می‌کنند و اغلب رفتاری کودکانه در پیش می‌گیرند. به راحتی ناراحت می‌شوند و به سرعت گریه می‌کنند و می‌توان این اشخاص را درمانده و شکننده (حساس) در نظر گرفت، اما در واقع این‌گونه نیست. ابراز درماندگی، ابزاری است که آن‌ ها برای جلب نظر دیگران از آن استفاده می‌کنند.

ب) وابستگی خصمانه (کنترل کردن دیگران)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...