باید توجه داشت که عنوان منتخب یا باید عین الفاظ قرآنی یا مشتق از آنها باشد و جایز نیست در انتخاب موضوع از لفظ قرآنی به کلمات هم معنای آن عدول کرد، مانند اینکه به جای انتخاب موضوع (مشورت در قرآن)، واژه (دموکراسی در قرآن) انتخاب شود. هر چند در تفسیر اعتبار اساسی به معناست، نه مبانی و الفاظ، اما باید توجه داشت که در قرآن کریم، دقت در تعابیر نیز مراد بوده است.
۲-۱۳-۲- آسیب های مرحله جمع آوری آیات:
الف) آسیب و اکتفا به کتابهای معجم قرآن کریم: در جمع آوری آیات، نباید به کتابهای معجم قرآن اکتفا شود، زیرا ممکن است آیاتی مربوط به موضوع مورد نظر وجود داشته باشد، بدون آنکه واژه های آن موضوع درآنها به کار رفته باشد مثلاً آیات بسیاری بر رحمت الهی دلالت دارد، بی آنکه ماده (رحم) یا مشتقات آن به کار رفته باشد.
«وَلَوْ یُؤَاخِذُ اللّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِم مَّا تَرَکَ عَلَیْهَا مِن دَآبَّهٍ»[۱۴۳] یا ِآیه «وَلَوْ یُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا کَسَبُوا مَا تَرَکَ عَلَى ظَهْرِهَا مِن دَابَّهٍ»[۱۴۴]
این دو آیه نهایت لطف و رحمت الهی را نشان میدهد بی آنکه اشارهای به واژه (رحم) شده باشد. همچنین اتکا به معاجم فرضیه سازی و تأیید نظریه را دچار مشکل جدی کرده، به کلیت تفسیر موضوعی آسیب میرساند.
ب) سهل گیری بیش از حد در انتخاب آیات: یکی از آسیبهای این مرحله آن است که مفسر به صرف احتمال اینکه شاید این آیه نیز مربوط به موضوع باشد، بدون تأمل، دچار سهلگیری شده، موجب تراکم آیات فراوانی در پیش روی خود شود و احتمال عقلی را ناخودآگاه جانشین احتمال عقلایی کند که این خود کار تحقیق را مشکل و گاهی با اموری نامربوط کند و از مسیر خارج میسازد، سهل گیری معقول در گردآوری آیات انتخاب همه آیات مربوط به موضوع است، نه هرچه عقلا احتمال ارتباط آن وجود دارد.[۱۴۵]
ج) سخت گیری و وسواس در انتخاب آیات: نقطه مقابل آسیب قبلی این است که مفسر، آیات مرتبط را به خاطر وسواس و سختگیری بر سر اینکه احتمالاً ارتباط چندانی با موضوع ندارد از دست بدهد و در تحقیق دست او خالی بماند، از این رو بحث و نتیجهگیری بر او مشکل یا موجب نقص در نظریهاش شود زیرا از بررسی تمام آیات مرتبط باز میماند.[۱۴۶]
۲-۱۴- آسیبهای مرحله تفسیر ترتیبی:
الف) عدم ممارست در تفسیر:
اگر کسی گمان کند میتواند بدون هیچ پیشینه تفسیری وارد حوزه تفسیر موضوعی شود و آیات را کنار هم گذاشته، نتیجه بگیرد، دچار اشتباه شده است، توجه به این اصل ضروری است که مفسر قرآن شرایطی دارد و از جمله آنها ممارست و تمرین، تفسیر است، یعنی باید قبل از آن با تفسیر ترتیبی و روش های تقسیری آشنا باشد و سپس به تفسیر موضوعی بپردازد وگرنه ممکن است گرفتار لغزش یا تفسیر به رای شود.
ب) پیش داوری در تفسیر:
اندیشه از پیش رسوخ کرده درذهن مفسر، نتایج پژوهش آرمانی او را به رنگ و بو خود درآورد و به آن جهت میدهد.
ج) عدم شناخت ترتیب نزول:
مفسر باید ترتیب نزول آیات را بداند تا در تفسیر دقت داشته باشد؛ زیرا در صورت عدم اطلاع، ممکن است آیهای را که قید بر آیات دیگر نیست، مقید قرار دهد مثل (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِیَ مِنَ الرِّبَا إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ)
چون در مقام تحریم تدریجی رباست، در اینجا ربا چند برابر جرم شده، درحالی که درآیه سوره بقره مطلق ربا حرام شده است حال اگر مفسر به این امر واقف نباشد، ممکن است این آیه را قیدی بر آیات سوره بقره بگیرد.
د) علم زدگی:
گرایش بیش از حد در به کارگیری دانش جدید برای تفسیر قرآن یکی از عوامل لغزش و نادیده گرفتن اصول تفسیر موضوعی است. زیرا به تدریج، موجب اصالت دادن به دانش جدید غفلت از ظنی بودن بیشتر نظریات علم تجربی می شود و تفسیر موضوعی را دچار آسیب مینماید.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

دکتر خزائلی در کتاب احکام القرآن، درپرتو این دست یافت علمی، که مبدا آفرینش انسان به موجودی ذرهای به نام سلول بر میگردد که در نطفه وجود دارد و همین سلول در پی نشو ونما به دو سلول تقسیم میگردد.
در ذیل آیه (هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَهٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِیَسْکُنَ إِلَیْهَا)[۱۴۷] به نظر میرسد مراد از (نفس واحده) سلول، یعنی ذرهای باشد که در نطفه موجود است و پس از نشو و نما، به دو سلول تقسیم میشود. این درحالی است که مطالعه کامل آیه به روشنی نشان میدهد که این تفسیرهای علمی نمیتواند منظور خداوند باشد؛ زیرا در ادامه آیه، سخن از نیایش و درخواستهای این زوج است و این معانی در سلول یا الکترون مطرح نیست.[۱۴۸]
برخی از تفسیرهایی که در قرن بیستم به وسیله مفسران اسلامی نوشته شده دچار نوعی غرب زدگی در تحلیل مسائل قرآنی است؛ زیرا در تحلیل مفاهیم قرآنی و قوانین اجتماعی و اخلاقی آن، تحت تأثیر هجوم افکار غربی و مکتب وحی الهی، نوعی هماهنگی برقرار کند والفتی پدید آورند. این گروه در حقیقت، در کشاکش اعتقاد به اصالت قرآن و جاذبه تمدن غربی، قرار گرفتهاند و برای جمع میان این دو، است به تاویل و تصرف در آیات زدهاند و در حقیقت اصالت قرآن را نادیده گرفتن و به اندیشه های بشری اصالت دادهاند. این تفسیر، حقایقی مانند روح، فرشته و حیات برزخی و معجزه، آنچنان دچار آشفتگی شدهاند که همه را با شیوه ها و اصول ما دیگری توجیه و تفسیر کردهاند.[۱۴۹]
ه) عقل گرایی و مصلحت مداری:
فردگرایی برخی از مفسران اهل سنت از جمله نوآوریهای قرن چهاردهم و انقلاب و خیزش ایشان بر متنمداری و تقلیدگرایی حاکم بر حوزه فقهی- تفسیری آنان به شمار میآید، عقل گرایی نیز مانند علمگرایی نتوانست در تفسیر، حد اعتدال را رعایت کند.[۱۵۰] و در مواردی به زیاده روی منتهی گردید. گویا پیشتاز این فرد گرایی در میان مفسران اهل سنت، محمد عبده بوده که به عقیده روحی، دیگر مفسران خرد گرا او را امام خویش شناختهاند عبده در نظر و عمل، نص قرآن را به تبعیت از عقل ملزم دانسته و بر این باور است که در صورت ناسازگاری بین این دو، عقل بر ظاهر نص تقدم دارد.
ی) تفریط در استفاده از معلومات بشری:
در نقطه مقابل علمگرایی افراطی در تفسیر، کسانی هستند که می گویند، در فهم قرآن نباید به غیر قرآن اشاره کرد و باید با ذهن خالی و بسیط به تفسیر پرداخت، روشن است این طرز تفکر نیز آسیبی در جهت نقص تفسیر به شمار میآید.[۱۵۱]
در نگاه شهید صدر تفسیر موضوعی قرآن، از متن زندگی بشر و واقعیت های فکری بشر و دریافت افکار و محتوای آن آغاز میکند آن گاه به سراغ قرآن میرود، البته نه با اینکار تجربه بشری بر قرآن در برابر دانشهای بشری فراهم آید، بلکه هدف این است که تجربه بشری با مطالب قرآن در یک بستر پژوهشی قرار گیرد تا نظر قرآن به گونهای روشن در برابر موضوع مورد تجربه انسان آشکار گردد.[۱۵۲]
وی همچنین افزود: رسالت تفسیر موضوعی در هر مرحله و در هر عصری، این است که تمام میراث فرهنگی بشری و افکار و مقولههایی را که خود مفسر فرا گرفته است با خود داشته و در پیشگاه قرآن دهد تا درباره مجموعه این دستاوردهای بشری داوری کند. بنابراین قرآن مرجع است و درباره تجربه بشری نظر میدهد.[۱۵۳]
آیت الله جوادی آملی نیز استفاده از معلومات بیرونی را موجب رشد تفسیری میداند و میگوید: بین تحمیل و تحمل نمودن فرق است. هرچه انسان در مدرسه جهان آفرینش از آیات کتاب تکوینی خداوند بهره میبرد، آگاهی می یابد و قدرت تحمل او نسبت به آیات کتاب تکوین، افزون تر میشود.[۱۵۴]
د) غفلت از تناظر آیات با یکدیگر:
نگاه نظام مند به مفاهیم قرآن شرط اساسی تفسیر موضوعی است شناخت سیاق عام و توجه به پیوند نظاممند یک آیه با آیات دیگر قرآن درهمان موضوع و نیز موضوعات همسو و همانند از شرایط ویژه تفسیر موضوعی است، چنان که گفته شده، نگاه به کل قرآن یکی از اصول بنیادین مفسران موضوعی در سبز فایل است.[۱۵۵]
آیت الله مکارم شیرازی در مقدمه تفسیر موضوعی خود چنین مینگارد: (همه اجزای هستی، یک واحد به هم پیوسته را تشکیل میدهد و طرز مطالعه تصحیح آنها این است که همه را در ارتباط با هم مورد بررسی قرار دهیم در کتاب تدوین (یعنی قرآن مجید) نیز مطالب همینگونه است و روابط دقیق و ظریفی در میان تمام موضوعات قرآنی وجود دارد و باید آنها را در ارتباط با یکدیگر مورد تفسیر قرار داد.[۱۵۶]
همچنین به گفته آیت الله جوادی آملی، سراسر قرآن (مثانی) است یعنی به هم منطبقند و گرایش دارند و یکدیگر را روشن میکنند، به یکدیگر تکیه میکنند و به یکدیگر پناهنده میشوند و این نشانه انسجام کامل قرآن است.[۱۵۷]
علامه طباطبائی نیز میفرمایند: «این از شگفتیهای قرآن است که آیهای از آیات آن امکان ندارد که به تنهایی مطالبی راهنمایی نکند و معنایی را نتیجه ندهد، هر آیه ضمیمه آیهی مناسبی شود، حقیقتی از حقایق تازه را ادامه میدهد و آنگاه آیه سوم آن حقیقت کشف شده را مورد تصدیق و گواهی قرار میدهد این از ویژگیهای قرآن است»[۱۵۸]
بر این اساس، نگریستن همراه با تفکر در همه قرآن برای پژوهشگران موضوعی، از اهمیت ویژهای برخوردار است.
۲-۱۵- آسیب های مرحله نظر پردازی:
الف) عدم التزام تام به مفاد آیه: در پرداخت نظریه، مفسر باید التزام تام به مفاد مطالبی داشته باشد که آنها را از آیات استنتاج کرده است، نه چیزی از آن بکاهد و نه چیزی بر آن بیفزاید. همانگونه که نباید عنصر دیگری را از مصادر غیر قرآنی مثل سنت و لغت و اقتضای اصلی جز و عناص دخیل نظریه قرار دهد، نباید هیچگاه مفاد مفهوم از آیات را پنهان بدارد، به هر قصدی که باشد، هرچند به انگیزه و تصور دفاع از قرآن باشد، همانگونه که در مواردی، درشرایط خاص، بعضی از مفسران از تقریر حقایق قرآنی درباره تعدد زوجات و طلاق و ربا ابا داشتهاند و احساس جهت میکردند. به همین دلیل، آنها را به نحوی تأویل میکردند، به گونهای که در حقیقت، آنها را باطل مینمودند. تذکر این نکته لازم است که استفاده از سنت و لغت و عقل به عنوان شارح و مبین برای نص قرآن درتفسیر موضوعی لازم است، اما نباید مقام آن از شارح فراتر رود و به عنوان عنصر ومنشا نظریه مطرح شود؛ زیرا ما درصدد کشف نظریههای خاص قرآن در مورد موضوع مورد نظر هستیم، مثلاً زمانی ما مسئله علم در قرآن را مورد بررسی قرار میدهیم و گاهی هم علم در قرآن و روایات و یکبار هم به صورت کلی درباره علم بحث میکنیم، در اینجا، علاوه بر نظر قرآن و اسلام، از مصادر دیگر همچون تاریخ و فلسفه هم استفاده میشود.[۱۵۹]
ب) کنار گذاشتن قرآن وغلبه دادن به اموردیگر: چنانچه مفسر تعلیقات دیگر بحث را توسعه فراوان ببخشد این کار موجب می شود کار از حالت تفسیر موضوعی خارج شود جهت قرآنی بحث کم رنگ شده، بیشتر نظریات صاحب بحث طرح شود؛ چنان که از گذشته، چنین کارهایی صورت پذیرفته و امروزه نیز تحت عناوین (الدراسات القرانه) یافت میشود. برای مثال، از دیر باز، علما بر فخر رازی و جدیداً بر شیخ طنطاوی در مورد تفاسیرشان ایراد گرفته و گفتهاند (فیهما کل شی الا التفسیر).
ج) شتاب در نظریه پردازی: نظریه پردازی باید مبتنی بر دقت و تمام و امعان نظر در تمامی آیات باشد، نه اینکه مفسر مجموعهای از آیات را بدون احصای کامل موارد مرتبط و استقصای کامل بحث، در نظر گرفته حکمی صادر نماید، یا اصلی را بنا نهد؛ زیرا این امر موجب خطا در نظریه میشود.
د) عدم توجه به ویژگیهای قرآن: چنانچه مفسر از ویژگیهای قرآن در ارائه نظر غفلت ورزد در استخراج حقایق و قواعد، دچار خطا میشود. برخی از نویسندگان ویژگیهای اصولی در این زمینه را چنین بر شمردهاند: ۱- قرآن اصل الاصول تمام علوم است ۲- قرآن در نهایت احکام و اتقان است ۳- تکرار و زیاده در قرآن نیست ۴- کتاب هدایت است ۵- خطا در آن راه ندارد ۶- در بیانات قرآن، اصل بر حقیقت است ۷- مجاز در قرآن نوعی خاص است ۸- در الفاظ قرآن ترادف وجود ندارد.[۱۶۰]
۲-۱۶- بررسی رابطه تفسیر موضوعی با تفسیر ترتیبی:
یکی از پرسش های اساسی درباره تفسیر موضوعی این است که چنین تفسیری چه ارتباطی با تفسیر ترتیبی دارد؟ به ویژه آنکه برخی معتقدند به خاطر فراوانی تفاسیر ترتیبی باید این شیوه را کنار گذاشت و به تفسیر موضوعی روی آورد پیام چنین تفکری جدا بودن مرزهای این دو شیوه و استقلال تفسیر موضوعی از تفسیر ترتیبی است. اگر چنین برداشتی صحیح باشد و نظر استقلال تفسیر موضوعی مدافعانی داشته باشد این نظریه را باید نظریه باطلی انگاشت زیرا این دو روش از تفسیر در قبال هم کنش و واکنش داشته و در طول تاریخ این دو روش وجود داشتهاند اما آنچه بر همگان، مشهود است، حضور جدی تفسیر ترتیبی و حضور کمرنگتر تفسیر موضوعی نسبت بدان در طول تاریخ است.
در روش تفسیر ترتیبی، مفسر همگام با قرآن و ترتیب موجود در قرآن پیش میرود. به تدریج آیات را قطعه قطعه میکند از ظاهر آیات بهره میگیرد یا آیات دیگر را به کمک میگیرد یا عقل را مدد میطلبد ضمناً سیاق آیات را درنظر میگیرد. احاطه به تفسیر ترتیبی، به خاطر آن است که اگر کسی خواست موضوعی را از نظر قرآن کریم بررسی کند هرگز نمیتواند در محدوده المعجم و یا کشف الایات و کشف المطالب موضوعی را از قرآن استنباط نماید و آن را به قرآن استناد دهد چون خیلی از مسائل مربوط به آن موضوع وجود دارد که با آن لغت بیان نشده است تا المعجم بتواند آن را ارائه نماید.[۱۶۱]
علاوه بر آن، اگر کسی خواست تفسیر موضوعی بگوید یا بنویسد اگر آیهای موضوع موردنظر را دربرداشت آن آیه را نباید منهای سیاق قبل و بعد بنگرد بلکه باید سیاق و خصوصیاتهای موردی آیه را در نظر داشته باشد تا بگوید که این آیه فلان مطلب را تا آن حد بیان میکند. بنابراین روشن میشود که تفسیر ترتیبی، به تنهایی کامل نیست و زمانی ممکن است انسان موضوع شناس باشد و موضوعی را از قرآن کریم استنباط کند که قبلا، تفسیر ترتیبی را گذرانده باشد و هر آیهای را با ملاحظه صدر و ذیل آن بحث، درنظر بگیرد.[۱۶۲]
در بحث ارتباط تفسیر ترتیبی و تفسیر موضوعی با یکدیگر این را میتوان برداشت کرد که رابطهای طولی است و تفسیر ترتیبی زمینه ساز تفسیر موضوعی می باشد و بدون تفسیر ترتیبی، موضوع کاملی به دست نخواهد آمد و اصلا تفسیر موضوعی بدون طی دورهای از تفسیر ترتیبی، تفسیر کاملی نخواهد بود.
استاد دکتر شرقاوی در بیان دو روش تفسیر قرآن میگویند: (روش اول این است که: مفسر به همراه آیات قرآن کریم حرکت میکند و به ترتیب آیات موجود در سورهها، مفردات را تفسیر میکند و بین آیات و معانی و مفاهیمی که آیات بر آنها دلالت میکند ارتباط برقرار میکند.
روش دوم این است که مفسر، تمامی آیات که درباره موضوع واحدی وارد شده است را جمع آوری میکند، سپس جلوی خود قرار می دهد و اساس آن را تحلیل می کند ومعانی آن را درک می کند و رابطه و تناسب بین آنها را می شناسد و حکم برایش آشکار می شود بدین وسیله هر چیز درجای خودش قرار میگیرد و این روشی است که به نظر، طریقه و روشی عالی است و به خصوص در تفسیری که برای مردم نشر پیدا میکند، تا آنها را به مفاهیم قرآنی هدایت و ارشاد میکند.[۱۶۳]
جناب آقای جعفر سبحانی به همین نکته اشاره دارند که توجه یک سوئی به تفسیر ترتیبی زمینه مناسبی را برای عدهای فراهم کرده که با استناد به بعضی از آیات قرآن برای عقاید باطل خود، مستنداتی قرآنی یافته و طرفدارانی هم به دست آوردهاند.[۱۶۴]
آیت الله جوادی آملی میفرماید: در سیر آموزشی، تفسیر موضوعی بعد از تفسیر ترتیبی است، انسان در ابتدا باید به نحو ترتیب در خدمت قرآن کریم باشد، یعنی از اول تا آخر قرآن را به نوبه خود بررسی نموده و حضور ذهنی و علمی داشته باشد که اگر آیهای از قرآن مطرح شده، برایش بعیدالذهن نباشد؛ آنگاه پس از آشنایی با مضمون آیات و با سرمایه تفسیر ترتیبی به سراغ تفسیر موضوعی بیاید، موضوعی از موضوعات را انتخاب کرده و درباره آن بحث کند یعنی آیاتی از قرآن را که حاوی این موضوع است جمعآوری نماید. سپس به جمع بندی روایات در آن زمینه بپردازد و در مرحله نهایی بین دو جمعبندی به دست آمده از آیات و روایت جمع بندی سومی به عمل آورد تا بتواند مطلبی را به عنوان نظر اسلام و قرآن و عترت ارائه دهد.[۱۶۵]
همچنین استاد جوادی آملی نظر دارند در آنچه گفته شد تفسیر ترتیبی مقدم بر تفسیر موضوعی است، به خاطر آن است که اگر کسی خواست موضوعی را از نظر قرآن کریم بررسی کند، هرگز نمیتواند در محدوده (المعجم) و یا (کشف المطالب) موضوعی را از قرآن استنباط کند. و آن را به قرآن استناد دهد.
چون خیلی از مسائل مربوط به آن موضوع با آن لغت بیان نشده است تا اینکه المعجم بتواند آن را ارائه کند، علاوه بر آن اگر کسی خواست تفسیر موضوعی بگوید و یا بنویسد، اگر آیهی موضوع مورد نظر را در بر داشت، آن آیه را نباید منهای سیاق قبل و بعد بنگرد. باید سیاق و خصوصیات موردی آیه را در نظر داشته باشد تا بگوید که این، فلان مطلب را تا این حد بیان میکند. بنابراین روشن میشود که تفسیر موضوعی بدون تفسیر ترتیبی میسر نیست و زمانی انسان میتواند موضوعشناس باشد و موضوعی را از قرآن استنباط کند که اول تفسیر ترتیبی را گذرانده باشد و آیه را با ملاحظه صدر و ذیل آن بحث، در نظر بگیرد و همچنین همه آیاتی که به نحوی با موضوع ارتباط دارد خواه به طور اثبات و تأیید و خواه به طور سلب و تکذیب ملاحظه شود.
پس تفسیر موضوعی طبق فرمایش استاد، بدون تفسیر ترتیبی مسیر نیست و زمانی انسان میتواند موضوع شناس باشد و موضوعی را استنباط کند که اول تفسیر ترتیبی را گذرانده باشد و هر آیه را با ملاحظه صدر و ذیل آن بحث، در نظر بگیرد.[۱۶۶]
پس نتیجه بحث اینکه تفسیر موضوعی نیامده تا تفسیر ترتیبی را از صفحه خارج کند بلکه تفسیر موضوعی گامی پیشرفتهتر از تفسیر ترتیبی است و وجود هر دو نوع از تفسیر، ضرورت دارد و لازم است. اما چون دامنه بحث در تفسیر ترتیبی، محدودتر از موضوعی است، بیان دیدگاه جامع الاطراف قرآنی تنها از عهده این روش بر نمیآید و نمیتوان از روش ترتیبی انتظار پاسخگوئی دقیق به تمام پرسشهای موجود داشت. لیکن تفسیر موضوعی، از روش ترتیبی بهره جسته است. و بدون روش مذکور، نمیتوان تصور روش تفسیر موضوعی دقیق، عالمانه و جامع الاطراف داشت و تفسیر ترتیبی مرکبی است که تا منازلی از راه را میتوان با آن پیمود، ولی رسیدن به سر منزل مقصود با آن ممکن نیست بلکه رسیدن به آن، نیاز به روش موضوعی دارد که به عقیده ما بهترین و مقدم و برترین روش تفسیری تفسیر موضوعی است و تفسیر ترتیبی مقدمه آن است.[۱۶۷]
۲-۱۷- تفاوتهای تفسیر ترتیبی با موضوعی:
تفسیر موضوعی امروزه یک ضرورت است ویژگیهای دارد که در تفسیر ترتیبی کمتر میتوان یافت؛ از جمله:
۱- در تفسیر ترتیبی مدلول جداگانه آیات بیان میشود؛ اما در تفسیر موضوعی، مدلول مرکب آیات در نظر نهایی قرآن بدست میآید.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...