افزون براین، ساقه مغز، دستگاه کناری و غدد درون ریز در بروز رفتارهای هیجانی مؤثرند؛ مثلا ً ترشح آدرنالین از غدد فوق کلیوی و شاخه­ های انتهایی اعصاب سمپاتیک از یک طرف به صورت مضاعف موجب برپایی سریع و وسیع ارگانیزم می­گردد، طوری که ارگانیزم را برای فعالیت­های اضطراری آماده می­سازد و از طرف دیگر سبب آزاد سازی قند از منابع ذخیره بدن گردیده، انرژی بیشتری در اختیار سلول­های بدن قرار می­دهد. توجه ‌به این نکته ضروری است که برپایی مداوم هیجانی موجب بروز اختلالات تنیدگی و روان تنی (psychosomatic) می­گردد.

امروزه ‌می‌توان با بهره گرفتن از وسایل اندازه ­گیری مناسب تغییرات فیزیولوژیک هیجان را اندازه ­گیری کرد، تغییراتی مانند ضربان قلب، فشار خون، پاسخ گالوانیکی پوست در حین برپایی هیجانی، میزان تنفس، تغییرحجم خون که در نوک انگشتان قابل ثبت است، تعریق، تنش عضلانی، دمای پوست و سطح غلظت هورمون­ها در خون و ادرار و ‌به این ترتیب به اطلاعات وسیع و مفیدی دست یافت. (انگیزش و هیجان، خداپناهی، ۱۳۸۸)

نظریه­ های هیجان:

۱-نظریه­ های پیشین (کلاسیک):

نظریه­ های جیمز- لانگه و کنون – بارد:

فرض کنید شما و نامزدتان برای تفریح از شهر بیرون زده­اید. ناگهان گاو نری به طرف شما می ­آید. چرا می­ترسید؟ دو نظریه مشهور هیجان که فرایندهای فیزیولوژیک را نیز پوشش می­ دهند، ‌به این سؤال جواب داده ­اند.

تلقی متعارف این است که چون ترسیده­اید، می­لرزید و پا به فرار می­گذارید. ولی ویلیام جیمز[۴۰] (۱۹۵۰/۱۸۹۰) و کارل لانگه[۴۱] (۱۹۲۲) می­گفتند قضیه هیجان، برعکس است. طبق نظریه جیمز لانگه هیجان ناشی از حالات فیزیولوژیکی است که محرک­های محیطی، آن­ها را ایجاد ‌می‌کنند. هیجان پس از واکنش­های فیزیولوژیک رخ می­دهد. درضمن، هیجانات ازعصبانیت تاشادی، تغییراتی فیزیولوژیک ایجاد ‌می‌کنند که در غالب تغییر ضربان قلب، تغییر ریتم تنفس، عرق کردن و پاسخ­های دیگر نمایان می­شوند. در اصل نظریه جیمز- لانگه می­خواهد بگوید هیجانی که پس از ادراک اولیه حس می­کنیم، حاصل ادراک تغییرات فیزیولوژیک است .

حالا ببینیم جیمز – لانگه، ماجرای گاو نر را چگونه توضیح می­دهد. گاو نر را می­بینید که روی زمین سُم می­کشد و پا به فرار می­گذارید. بدن انگیخته شده شما، به مغزتان پیام­های حسی می­فرستد. در این مقطع است که هیجان را ادراک می­کنید. طبق این نظریه چون ترسیده­اید، پا به فرار نمی­گذارید بلکه چون پا به فرار گذاشته­اید، می­ترسید. به عبارت دیگر، محرکی را در محیط ادراک می­کنید، بدنتان پاسخ می­دهد و واکنش بدنتان را به عنوان هیجان اداراک می­کنید. جیمز در یکی از مثال­هایش می­گوید شما ادراک می­کنید که فرصت بزرگی را از دست داده­اید. بعد گریه می­کنید و گریه خود را غم تفسیر می­کنید. این با تلقی متعارف که می­گوید اول فرصت بزرگی را از دست می­دهیم، بعد متأسف می­شویم و به دنبال آن گریه می­کنیم، مغایرت دارد.

والتر کنون[۴۲] (۱۹۲۷) از این مفروضه­ی نظریه جیمز- لانگه که هر هیجانی، مجموعه تغییرات فیزیولوژیک خاص خودش را دارد، ایراد گرفت. او می­گفت هیجانات می ­توانند تغییرات فیزیولوژیک مشابهی ایجاد کنند چون پاسخ­های دستگاه عصبی خود مختار، خیلی پراکنده­تر و کندتراز آن هستند که بتوانند پاسخ های هیجانی سریع و متمایز را توجیه کنند.

برای آن که نظر کنون را بهتر بفهمید، دوباره همان ماجرای تفریح بیرون از شهر و گاونر را در نظر بگیرید. گاو نری را می­بینید که در حال سُم کشیدن روی زمین است. تماشای این صحنه موجب می­ شود تالاموس مغزتان به طور همزمان چند کار انجام بدهد: اول این که، دستگاه عصبی خود مختارتان را تحریک کند تا تغییرات فیزیولوژیک مربوط به هیجان (افزایش ضربان قلب، تند شدن نفس) را ایجاد نماید؛ همچنین پیام­هایی به قشرمخ که محل ادراک هیجان است، ارسال کند. فیلیپ بارد[۴۳]، (۱۹۳۴) این نظریه را پذیرفت و به همین دلیل، این نظریه به نام نظریه کنون – بارد مشهورشد؛ نظریه­ای که می­گوید، هیجان و واکنش­های فیزیولوژیک به صورت همزمان رخ می­ دهند. نقش بدن در نظریه کنون– بارد از نقش آن در نظریه جیمز- لانگه کم اهمیت­تراست. (کلتنر و اکمن[۴۴]، ۲۰۰۰)

نمودار زیر فرق نظریه جیمز– لانگه و کنون بارد را نشان می­دهد:

اصول اساسی نظریه­ های کلاسیک

۱-هیجان نظامی است که هم بر نظام­های دیگر اثر می­ گذارد و هم از آن­ها متأثر می­گردد.

۲-بین هیجان­های مختلف تشابه ‌و تمایز وجود دارد.

۳-برخی از هیجان­ها به عنوان هیجان­های نخستین و بعضی دیگر هیجان­های ثانوی در نظر گرفته می­شوند.

۴-تمام هیجان­ها دامنه­ای از شدت دارند و کیفیت آن­ها زمانی که شدت آن­ها بیش از حد فزونی یابد، تغییر می­ کند .

۵-هیجان­ها انرژی دهنده یا انگیزشی­اند.

۶-بین هیجان و شناخت ارتباط پیچیده­ای وجود دارد. (مجموعه دروس رشته روانشناسی، مؤلفین: هیئت علمی سنجش تکمیلی ، ۱۳۸۴)

۲-‌دیدگاه­ه­های جدید:

همان­گونه­که پژوهشگران قدیمی به دنبال الگوهای فعالیت­فیزیولوژیکی مخصوص هیجان بودند، پژوهشگران جدید در فعالیت مغز، الگوهای مخصوص هیجان را جستجو ‌می‌کنند.(گری، ۱۹۹۴؛ لدوکس[۴۵]، ۱۹۸۷؛ پنکسپ[۴۶]،۱۹۸۲،۱۹۸۶).

برای مثال، یافته ­های کالبد شناختی اعصاب جفری گری[۴۷](۱۹۹۴)(در پستانداران غیر انسان) از وجود سه مدار عصبی مجزا در مغز خبر می­ دهند که هر کدام الگوی متمایز رفتار هیجانی را تنظیم می­ کند: (۱) سیستم گرایش رفتاری که حیوان را برای جستجو کردن فرصت­های محیطی جالب و تعامل کردن با آن آماده می­سازد،(۲) سیستم جنگ یا گریز که حیوان را برای گریختن از رویدادهای آزارنده، اما دفاع کردن پرخاشگرانه از خود در برابر رویدادها آماده می­ کند، و (۳) سیستم بازداری رفتاری که حیوان را برای میخکوب شدن هنگام مواجهه با رویدادهای آزارنده آماده می­سازد. این سه مدار زیربنای چهار هیجان شادی، ترس، خشم، و اضطراب هستند. (جان مارشال ریو، ۱۳۹۱)

مدارهای عصبی و انتقال دهنده­های عصبی

محققان معاصر، بیشتر به ترسیم کردن و یافتن مدار عصبی هیجانات و نقش انتقال دهنده­های عصبی در هیجانات علاقمندند. بیشترین تمرکز آن­ها روی بادامه بوده است. بادامه ساختاری بادام شکل است که در دستگاه کناری[۴۸] جا گرفته است. بادامه محل مدارهایی است که در هیجانات منفی فعال می­شوند. جوزف لدوکس(۲۰۰۲، ۲۰۰۱، ۲۰۰۰، ۱۹۹۶؛ لابا[۴۹] و لدوکس، ۲۰۰۲). دستگاه کناری دستگاهی است ابتدایی و نیمه خودکار که مسئول عواطف و رفتار جنسی است و از زمان جدا شدن پرندگان و پستانداران از خزندگان در مغز ایجاد شده است. (مقدمات نوروسایکولوژی، داود معظمی، ۱۳۹۲)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...