به طور کلی آموزش را می‌توان از دو جنبه‌ی آموزش مطالب جدید و یا اصلاح مطالب قبلاً آموخته شده و یا تأثیرات غلط ایجاد شده‌ی ناشی از برخوردهای محیطی بررسی کرد. واضح و مبرهن است که آموزش و یا تربیت کودکانی که در سنین بسیار پایین هستند و هنوز به طور رسمی در محیط اجتماع حاضر نشده و در معرض ارزش ها و اخلاقیات اکتسابی محیطی قرار نگرفته‌اند به مراتب آسانتر از اصلاح آموخته‌های نادرست، نوجوانان یا جوانانی می‌باشد که مدتهای مدیدی به علت روحیه تأثیر پذیری و یا آموزش نابجا و غلط، صفات ناپسندی را از طریق خانواده، همسالان و یا جامعه کسب نموده‌اند.
در مورد این‌که آیا امکان تغییر این صفات یا اخلاقیات وجود دارد یا خیر؟ نظرات متفاوتی وجود دارد؛ اما دانشمندان تعلیم تربیت اسلامی دو نظر اسلامی درباره امکان تغییر اخلاق اظهار نموده‌اند.
۱٫نظریه سجیه‌های مخفی و پنهان:
این نظریه می‌گوید که کودک دارای سجایا و صفاتی است که بالقوه قابل رشد و نمو و به فعلیت رسیدن است و این امر در صورتی است که شرایط تربیت فراهم باشد. صفات مخفی را در عقل و نهاد کودک به بذری تشبیه کرده‌اند که در زمین، نهان است و زمانی رشد و نمو می کند که محیط مناسبی برای آن فراهم شود. غزالی می‌گوید آنچه خداوند آفریده به دو قسم تقسیم می‌شود قسمی که ما بشر نمی‌توانیم در آن تصرفی نماییم و تغییری در آن ایجاد کنیم مانند آسمان و زمین و قسم دیگر، اخلاق است و در آن قوه و قابلیتی وجود دارد که می‌تواند کمال بعدی را بپذیرد. البته در صورتی که شرایط تربیت فراهم شود. اینگونه تربیت اختیاری است زیرا یک بذر، سیب یا خرما نیست ولی به وسیله‌ی تربیت باغبان ـ هسته خرما ـ خرما می‌شود. و هسته‌ی سیب ، سیب می‌شود.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۲٫نظریه صفحه‌ی پاکیزه از نقش:
مربیان اسلامی این نظریه را اینگونه تفسیر نموده‌اند که کودک دارای هیچ نقشی نیست و بنابراین
قابل است که هر گونه نقشی را بپذیرد وی دارای هیچ رأی و تصمیمی نیست که او را به چیزی و یا از چیزی متمایل سازد (حجتی ،۱۳۶۶«الف»:۲۶۱).
از سوی دیگر، از جهت این که انسان موجودی صاحب اختیار و با اراده خلق شده است و کتاب مقدس ما قرآن نیز به عنوان کتاب هدایت، سرشار از راهنمائی ها و شیو‌ه هایی جهت پرهیز از صفات رذیله و کسب صفات پسندیده جهت نیل به سعادت بشر می‌باشد؛ لذا بدون تردید می‌توان پذیرفت که امکان آموزش ارزش ها و یا حتی اصلاح صفات رذیله در آدمی وجود داشته که اگر چنین نمی‌بود، رسالت انبیاء و نزول کتاب هدایت قابل توجیه نبود. مولای متقیان حضرت علی (ع) در نامۀ ۳۱ نهج البلاغه خطاب به فرزند خود حضرت امام حسن مجتبی می‌فرمایند: «انما قلب الحدیث کالارض الخالیه ما القی فیها من شیءٍ قبلته فبادرتک بالادب قبل ان یقسو قلبک و یشتغل لبّک»: «قلب نوجوان چونان زمین کاشته نشده، آماده‌ی پذیرش هر بذری است که در آن پاشیده شود پس در تربیت توشتاب کردم پیش از آن که دل تو سخت شود. »
داوودی( ۴۶:۱۳۸۹) به نقل از سجادی ده رویکرد را در تربیت اخلاقی معرفی کرده است بدین شرح:
۱٫رویکرد غیر مستقیم یا رویکرد تلویحی و ضمنی، بدین معنا که عقاید مذهبی و ارزشی باید به
صورت تلویحی و ضمنی در برنامه‌ی درسی گنجانده شود.
۲٫رویکرد مبتنی بر تأکید بر جنبه‌های ذهنی اخلاق و ارزش ها. رویکرد پیاژه و نوکانتیان نمودی از این رویکرد است.
۳٫رویکرد اخلاق مراقبتی یا رویکرد مسئولیت اجتماعی
۴٫رویکرد پیامدگرا که به اثر و علت رفتارهای اخلاقی توجه دارد و نه به اصول و قواعد اخلاقی
۵٫رویکرد الهیاتی که رفتارهای اخلاقی را امری فرا انسانی می‌داند.
۶٫رویکرد علمی، این رویکرد به آثار بیرونی و عینی رفتارهای اخلاقی توجه کرده و آن را ملاک داوری می‌داند.
۷٫رویکرد تبیین ارزش ها، این رویکرد نیز معتقد است که تنها باید ارزش ها را برای دانش آموزان تبین کرد و از تلقین آن ها خودداری کرد .
۸٫رویکرد تحلیل ارزش ها ، این رویکرد نیز معتقد است باید دانش آموز بتواند چـرایی ارزش های
اخلاقی را توجیه کند و این بهترین راه برای آموزش اخلاق است.
۹٫روان تحلیل گری، نیز معتقد است رفتارهای انسان ریشه در ناخود آگاه او دارد و باید تحریکات ناشی ا ز آن کنترل شود.

    1. یادگیری اجتماعی، این رویکرد معتقد است انسان از راه مشاهده ی رفتارهای تقویت شده ،انجام رفتارهای اخلاقی را می‌آموزد. بنابراین، آموزش مستقیم، الگو سازی و تقلید و تقویت، نقش مهمی در تربیت اخلاقی دارند.

لطف آبادی(۱۳۸۱) معتقد است که آموزش اخلاقی و دینی باید، همانند هر نوع آموزش دیگری، بر مجموعه‌ای از اصول تعلیم و تربیت متکی باشد تا به نتیجه برسد. اصول شناخته شده ی کلاسیک تعلیم و تربیت (اصل کمال، حریت، سندیت، فعالیت، فردیت، اجتماع و تناسب وضع و عمل) نیز در این آموزش‌ها همچنان دارای اهمیت است. برخی از روان شناسان در سال‌های اخیر کوشیده‌اند اصول تازه‌ای را در آموزش اخلاقی و دینی مطرح سازند. به طور مثال ویلیام دامون (۱۹۸۸، ۱۹۹۵) معتقد است که این آموزش‌ها باید بر اساس یافته‌‌های دقیق علمی درباره طبیعت نوجوانان و جوانان و سطح رشد اخلاقی و دینی آنان ارائه شود. دامون شش اصل اساسی را در برنامه‌های آموزش اخلاقی و دینی پیشنهاد می‌کند:
۱٫رشد آگاهی اخلاقی نوجوانان و جوانان در جریان تجارب آنان با محیط طبیعی ِزندگی اجتماعی ـ فرهنگی خود آنان شکل می‌گیرد. بنابراین، برای بهبود بخشیدن به امور اخلاقی (نظیـر عـدالت و
شجاعت و مروت و صداقت و مسؤولیت و مهربانی و اطاعت) در آنان ،باید از راهنمایی و ارشاد و
تشویق و ترغیب استفاده کرد و به شیوه‌های تنبیهی و اعمال قدرت نیازی نیست.
۲٫آگاهی اخلاقی نوجوانان و جوانان براساس واکنش‌های عاطفی طبیعی آن‌ها در جریان مشاهدات و برخورد با واقعه‌ها شکل می‌گیرد. برخی از این واکنش‌های عاطفی، مثلاً احساس همدردی ، باعث تقویت احساس و رفتار نوع دوستانه و دلسوزی نسبت به دیگران می‌شود. عواطف دیگری چون شرم، احساس تقصیر و ترس باعث تقویت رفتار اطاعت آمیز و پذیرش قوانین می‌شود. احساس تعلق کودکان و نوجوانان به والدین نیز باعث ایجاد پایه‌های عاطفی رشدِ احترام به مراجع قدرت می‌گردد.

    1. تعامل نوجوانان با والدین و مربیان و سایر بزرگسالان موجب آشنا شـدن نوجوانان بـا هنجارها و

قوانین اجتماعی می‌شود و آگاهی و احترام به نظم اجتماعی ، اصول سازمانی و قدرت قانونی را ایجاد می‌کند. والدین و بزرگسالانی که رابطه‌ی سنجیده و همراه با ابهت با نوجوانان دارند و بده بستانِ کلامی میان آنان جریان دارد و دست به تنبیه نوجوانان دراز نمی‌کنند، ثمر بخشیدن تأثیر را در رشد قضاوت و رفتار اخلاقی آنان به جای می‌گذارند.
۴٫روابط با همسالان باعث آشنایی نوجوانان با هنجارهای تعامل مستقیم و با هنجارهای مشارکت و همکاری و انصاف می‌گردد. در جریان ارتباط با همسالان است که نوجوان با هنجارهای رفتار دو جانبه، برابری، و رعایت دیگران آشنا می‌شوند و این امر باعث تقویت احساس فداکاری در آنان می‌گردد.
۵٫گستردگی و تنوع بیش از حد و تجارب اجتماعی می‌تواند باعث تفاوت‌های اساسی در استدلال اخلاقی گروه‌های مختلف نوجوانان بشود. مثلاً همان طور که تفاوت تجارب و نقش های پسران و دختران باعث تفاوت در رفتارهای اخلاقی آنان می‌شود. نوجوانان هر یک از این دو جنس نیز، اگر با تجارب گسترده متنوعی سر و کار داشته باشند، قضاوت‌ها و رفتارهای اخلاقی متفاوتی نیز پیدا خواهند کرد.
۶٫رشد اخلاقی در مدرسه تابع همان فرآیندهای اجتماعی و شناختی است که در سایر شرایط ملاحظه می‌شود. یعنی از طریق مشارکت در روابط انسانی است که نوجوانان، اخلاقی را می‌‌آموزند. به بیان دیگر، اخلاق نوجوانان را نمی‌توان با تدریس درس اخلاق به آنان آموزش داد. آنان رفتارهای اخلاقی خود را از نوع ارتباطی که با والدین و بزرگسالان و همسالان خود دارند می‌آمـوزنـد؛ بنابـراین، خوشبینی درباره ی نتـایجِ دروس اخلاقی که به نوجـوانـان و جـوانـان داده
می‌شود، مـوردی ندارد؛ زیرا آنان عموماً به منظور انجام وظیفه و به صورت مـوجوداتی منفعل و یا
مجبور در این گونه کلاس‌های درسی حاضر می‌شوند.
با نگاهی کوتاه به نظریه‌ها و تحقیقات موجود در زمینه رشد اخلاقی به خوبی می‌توان به پیچیدگی تحول اخلاقی پی‌برد.
در مورد این که آیا باید ارزش ها آموزش داده شوند می توان گفت که سال هامساله آموزش ارزش ها در میان روانشناسان تربیتی موضوع بحث و تبادل نظربوده است.بعضی معتقدند که مدرسه باید نسبت به ارزش های مذهبی بی طرف بماند و بسیاری معتقدند که آموزش رسمی باید بر آموختن ارزش های اخلاقی و دینی تاکید نماید.درمورد ارزش های دینی هم عده ای گفته اند مدارس باید خود را از آموزش های دینی دور نگه بدارند و به این ترتیب به شاگردان فرصت دهند که خود شخصا به یادگیری دین و اخلاق بپردازند؛اما واقعیت به گونه ای دیگر است در واقع وقتی به شاگردان آموزش های دینی ندهندفرصت را نه تنها در اختیار شاگردان بلکه در اختیاررسانه های جمعی و آموزش های غیر رسمی دیگر می گذارند و این امر امر ممکن است منجر به جایگزینی ارزش های غیر دینی و یا ضد ارزش های غیر دینی گردد ( لطف آبادی ،۱۳۸۱: ۸).
بنا به گفته ی لرنر[۶] «خواهی نخواهی ،آموزش و پرورش سیراب کردن ارزش هاست».گیجر [۷] نیزبا همین شدت بر همین نکته تاکید می ورزد.پدر و مادران نیز از مدرسه انتظار دارند که ارزش ها رابیاموزند ؛چنان که والت[۸]می گوید: بر اساس نظر موسسه ی گاتوپ در آخرین گزارش سالانه خود راجع به آموزش و پرورش آمریکا، ۷۹درصد مردم مصاحبه شده طرفدار «آموزشی در مدارس هستند که با اخلاقیات و رفتار اخلاقی سر و کار داشته باشد(گریز،ترجمه شعبانی ورکی،عابدی،موسی پورو همکاران،۱۳۸۳ :۳۲۳-۳۲۲).
از دیدگاه اسلام می توان گفت که با توجه به فلسفه ی بعثت پیامبران و نزول کتاب آسمانی به عنوان راهنمایان بشریت می توان قطع به یقین چنین بیان کرد که ارزش ها را هم می توان آموزش داد و هم بایدآموزش داده شوندو نکته مهم در این جا چگونگی آموزش ارزش هاست.
با توجه به وضوح و اهمیت مبحث ارزش ها بایستی روش ها وراهکارهایی جهت آموزش صحیح آن‌ها ارائه شود. هر فردی نظام ارزشی خاصی دارد و بعضی از ارزش ها را به ارزش های دیگر ترجیح می‌دهد. همه ما دارای ارزش های زیربنایی هستیم. منشاءاین ارزش ها ممکن است در بعضی از افراد عبارت از وحی، شرافت و اخلاق باشد و در بعضی دیگر رفاقت. ممکن است کسی به خاطر رفاقت دروغ بگوید،گر چه اخلاق هم در نظرش مهم باشد. علت آن این است که در سلسله مراتب ارزش های این فرد رفاقت در رده‌ای بالاتر از اخلاقیات قرار دارد. ممکن است موقعیت‌های شغلی برای شما اهمیت داشته باشدودر عین حال به روابط خانوادگی هم اهمیت بدهید. ارزش ها جملگی در یک رده نیستند و سطوح ارزشی با هم فرق می کنند. سطوح ارزش ها
بستگی به نظر اشخاص ارائه دهنده و مکاتب، با هم متفاوتند(علی احمدی ،۱۳۸۳ : ۱۱).
غزالی و سایر علماء اخلاق، فضایل اخلاقی را با مایه‌هایی از مضامین و مفاهیم دینی اشباع نموده و به آن، مجموعه‌ای از ارزش های اقتباس شده‌ی از روح تعالیم اسلامی را افزودند؛ زیرا در حقیقت اخلاق از دین ریشه می‌گیرد و دین و اخلاق دو حقیقتی هستند که در دیانت اسلامی و در سایر ادیان دیگر از هم جدایی ندارند. اسلام منطق خود را در مسائل اخلاقی گسترش داده و از بنیادهای اخلاقی برای رفتار انسانی و انگیزه‌های آن بحث کرده است.
نخستین کسی که به معنای علمی، از اخلاق سخن به میان آورده سقراط است و همو صریحاً گفته است که اخلاق به دو اصل متکی است:
۱٫قوانین مکتوب (یعنی قوانین حکومت و دولت)
۲٫قوانین غیر مکتوب (یعنی قوانین الهی)
هابس نیز از کسانی است که برای دین و مسائل اخلاقی جای وسیعی گشوده است و معتقد است که دین یک عامل خارجی است که منبع تشریع اخلاقی می‌باشد و ما عمل اخلاقی را از آن جهت نیک می‌دانیم که خداوند آن را می‌خواهد و به این جهت ،عمل اخلاقی با اراده خداوند هماهنگ و متحد است. اخلاق بر دو قسم است: نظری و عملی. اسلام به اخلاق نظری جدای از اخلاق عملی تصریحی ندارد. تعالیم اخلاقی اسلام قواعد اعمال نیک را ارائه داده است و مرجع مردم در اعمال نیک ،قرآن کریم و سپس احادیث و سنن می‌باشد. روی هم رفته قرآن کریم مشحون از قواعد عملی است که جامعه‌ی انسانی در حیات فردی و اجتماعی بدان ها نیازمند است (حجتی «الف» ۱۳۶۶: ۲۳۲-۲۳۱).
داوودی( ۱۳۸۵ :۲۵ ) به نقل از مطهری( ۱۳۶۲ )رایج‌ترین دسته بندی تعالیم اسلام را به سه بخش تقسیم می‌کند: اعتقادات، اخلاقیات و احکام. «اصول عقاید یعنی چیزهایی که وظیفه‌ی هر فرد کوشش برای تحصیل عقیده درباره‌ی آن‌هاست. اخلاقیات یعنی فضیلت‌هایی که وظیفه هر فرد مسلمان است که خویشتن را به آن فضیلت‌ها و خوبی‌ها بیاراید و از اضداد آن‌ها را دور نگه دارد و

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...