وسعت خود مختاری و مقتدر سازی (محققی کمال، ۱۳۸۶: ۲۵)
هورنکوئیست(۱۹۸۵) یکی از جامع‌ترین و کامل‌ترین تعاریف کیفیت زندگی را ارائه نموده است. وی کیفیت زندگی را بر اساس مطالعات خود و یافته‌های سایرین بعنوان نیاز بیان شده و رضایت عملی در یک تعداد از ابعاد اصلی زندگی با تمرکز خاص بر احساس خوب بودن تعریف می کند به عقیده وی اندازه گیری کیفیت زندگی به وسیله بررسی ابعاد پنج گانه زیر از زندگی افراد امکان پذیر است.
قلمرو فیزیکی شامل سلامت بدن و فشار ناشی از بیماری خاص
قلمرو روانی و عاطفی شامل احساس رضایت از زندگی، احساس خوب بودن و عملکرد فکری و عقلانی و اعتقادات
قلمرو اجتماعی شامل تماس اجتماعی و ارتباط مناسب با دیگران بطور عموم و با خانواده و همسر به طور ویژه
قلمرو رفتاری: فعالیتی شامل ظرفیت پذیرش مراقبت از خود و انجام کار و فعالیت و حرکت
قلمرو مادی، شامل وضعیت اقتصادی و مالی فرد و بطور کلی درک فرد از رضایت مندی در زندگی (زارعی، ۱۳۸۷: ۴۴)
بر اساس نظریه اوستانزا[۳۹]: مطالعات اخیر در زمینه کیفیت زندگی بر دو روش اندازه گیری اصلی متمرکز است. روش اول از شاخص‌های اجتماعی واقتصادی قابل سنجش برای انعکاس میزان تامین نیاز‌های انسانی استفاده می‌کند وروش دوم سطح رضایت ابراز شده توسط افراد وگروه‌ها را که اصطلاحا بهزیستی ذهنی نامیده می‌شود، ارزیابی می‌کند. بطور کلی سنجش عینی کیفیت زندگی بر شاخص‌های اجتماعی، اقتصادی و سلامت متمرکز است ولی بیشتر ابزارهای سنجش ذهنی کیفیت زندگی بر گزارشات شخصی از تجربه زندگی متکی است که مکمل متغیر‌های اجتماعی، اقتصادی وسلامت می‌باشد ومیزان رضایت افراد وگروه‌ها از تامین نیاز‌هایشان (مانند رضایت کلی از زندگی و شاخص بهزیستی فردی) را مورد ارزیابی قرار می‌دهد(رضوانی وهمکاران، ۱۳۸۷).

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

در نظریه فیلیپس[۴۰] کیفیت زندگی مفهومی چند وجهی است که هم در سطح خرد وهم در سطح کلان اجتماعی بکار می‌رود، به عقیده این محقق مطالعه این مفهوم نیاز به اخذ رویکردی میان رشته‌ای دارد ونیز این مفهوم ترکیبی از شرایط عینی وذهنی زندگی را دربردارد. جنبه ذهنی آن به احساس رضایت بطور عام اشاره دارد وجنبه عینی آن به پاسخ گویی به تقاضا‌های فرهنگی واجتماعی برای ثروت مادی، و به پایگاه اجتماعی وبهزیستی جسمانی برمی گردد (گروسی، ۱۳۸۷).
مدل‌های ادراکی برای تحقیقات کیفیت زندگی
مدل ادراکی کیفیت زندگی فرانس
نمودار ۱ نمودار مدل ادراکی کیفیت زندگی فرانس
او در این مدل چهار حیطه را مشخص کرده است: حیطه خانوادگی، حیطه روانی- اجتماعی، حیطه اقتصادی- اجتماعی و حیطه عملکردی- بهداشتی، که این چهار حیطه ۳۵ جنبه از زندگی را دربر می‌گیرد(فرانس، ۱۹۹۸)
مدل ادراکی کیفیت زندگی ران
ران، ابعاد کیفیت زندگی را به صورت رضایت از زندگی، مفهومی از خود، فاکتورهای بهداشتی- عملکردی و اقتصادی اجتماعی مطرح می‌کند. بر اساس این نوع مدل زمینه‌های شخصی هر فرد، بهداشت، وضعیت اجتماعی، فرهنگ، محیط و سن بر کیفیت زندگی تأثیر دارد. مفهوم درک شده از کیفیت زندگی، اثر متقابل بین شخص و محیط او ایجاد می‌کند(بلداجی، ۱۳۸۷: ۷۴)
نمودار ۲ نمودار کیفیت زندگی (مدل ران)
مدل ادراکی سازمان جهانی بهداشت
سازمان جهانی بهداشت چهار حیطه را مشخص کرده است:
سلامت فیزیکی: فعالیت‌های روزمره زندگی، وابستگی به مواد دارویی و کمک‌های پزشکی، قدرت، خستگی، درد و ناراحتی، تحرک، خواب، طریق انجام کار و…
سلامت روانی: تصویر از خود و ظاهر بدنی، احساسات مثبت و منفی، اطمینان به نفس، حالات مذهبی، تفکر و یادگیری، حافظه و تمرکز.
روابط اجتماعی: ارتباط شخصی، حمایت اجتماعی و فعالیت‌های جنسی
محیط: منابع مالی و مادی، آزادی و ایمنی، مراقبت‌های بهداشتی و درمانی (دردسترس بودن و کیفیت)، فرصت‌ها برای بدست آوردن اطلاعات و مهارت‌های جدید، مشارکت در فعالیت‌های اوقات فراغت و تفریح، محیط فیزیکی (آلودگی، سر و صدا، آب و هوا)، حمل و نقل و مسافرت، محیط خانه(فرگوهر، ۱۹۸۳)
نمودار ۳ مدل کیفیت زندگی بهداشت جهانی
رویکردهای مربوط به ناتوانی
نظریه اجتماعی مدلی را در مخالفت با جدا سازی افراد دارای کم توانی جایگزین مدل پزشکی نمود که بنام مدل اجتماعی ناتوانی شناخته شده است. در این مدل ناتوانی دیگر چیزی نیست که فرد دارد بلکه تبدیل به چیزی می‌شود که بر او تحمیل می‌گردد. در این تعریف ناتوانی شکلی از ستم اجتماعی است که از طریق محدودیت فعالیت‌ها، زندگی افراد دارای اختلال وکم توانی را تحت تاثیر قرار می دهد. واز نظر اجتماعی موجب تضعیف آسایش روانی – هیجانی آنها می‌شود(توماس، ۱۹۹۹)
تفسیر سنتی اصطلاح «توانبخشی» بر ایجاد تغییر در فرد کم توان، برای متناسب کردن یا هماهنگ کردن عملکرد او (با محیط) تاکید می‌کند، این امر بازتابی است از یک رویکرد پزشکی/ فردی، که به عنوان تنها استراتژی منحصر به فرد نه تنها برای افراد کم توان بلکه برای بسیاری از ارائه دهندگان خدمات بسیار قابل قبول دانسته شده است. در حالی که الگوی اجتماعی، خواستار ایجاد تغییر در جامعه و محیط است.
به عبارت دیگر، دگرگونی و تحول عظیم فکری و حرکت از الگوی پزشکی فردی، که در آن فرد کم توان مجبور به سازگار کردن خود با هنجارهای زندگی افراد سالم بوده، به الگوی اجتماعی که در آن جامعه باید خود را با نیازها و حقوق افراد کم توان سازگار کند، رخ داده است. در دهه ۱۹۷۰ مدل برنامه ریزی برای افراد کم توان مدل توانبخشی پزشکی بود. در این مدل فرد کم توان به عنوان یک دریافت کننده منفعل خدمات مراقبتی در نظر گرفته می‌شد که قادر به مشارکت کامل در جامعه و محل سکونت خود مانند سایر افراد نبود. افراد کم توان در انزوای موسسات توانبخشی ویژه، و یا در خانه‌های شان جایی که درمان‌های توانبخشی برای آنان فراهم می‌شد، بسر می‌بردند. موسسات نگهداری ویژه افراد کم توان را از جامعه خود مجزا می‌کردند. هدف اصلی مدل پزشکی برای توانبخشی جسمانی کمک به فردکم توان برای تطابق با محدودیت‌های جسمانی در زندگی روزمره بود. این رویکرد به طور ناخواسته به دلیل نگه داشتن آنان در حالت انزوا، محروم سازی را تشویق می‌کرد. افراد کم توان احساس طرد شدگی و عدم توانایی در مشارکت به دلیل موانع نگرشی و محیطی، می‌کردند.
الگوی اجتماعی به محیط پیرامون افراد دارای کم توانی توجه می کند محققان الگوی اجتماعی را در برابر الگوی فردی یا الگوی پزشکی قرار می‌دهند. زیرا الگوی اخیر بر مضرات وتاثیر نامطلوب نواقص فیزیکی یا ذهنی تاکید می‌کنند نه بر محیطی که آنها در آن عمل می‌کنند.در الگوی اچتماعی براین موضوع تاکید می‌شود که ناتوانی نتیجه تعامل میان محیط زندگی وموقعیت‌های اجتماعی افراد دارای نقص وناتوانی است.وبعنوان یک مشکل اجتماعی در متن جامعه‌ای که دارای ویژگی‌های خاص اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، هنجارهای حاکم، معماری و…است، باید مورد بررسی قرار گیرد، در واقع ناتوانی نوعی واکنش جامعه به واقعیت‌های بیولوژیکی افراد است(حسینی ، ۱۳۸۷: ۲۶۸).
اولیور، ۱۹۹۰ روت چایلد، ۱۹۷۰ رایت، ۱۹۸۵، معتقدند “محرومیتی که یک فرد دارای کم توانی تجربه می‌کند از کاستی‌های محیط اجتماعی ساختار یافته برای مطابقت با نیاز‌ها و خواست‌های شهروندان دارای کم توانی ناشی می‌شود تااز مشکلات فردی برای سازگاری با نیاز‌های جامعه. متخصصان ناتوانی سال‌ها در این مورد بحث کرده اند در واقع معلولیت ویژگی‌های مربوط به یک شخص نیست، بلکه مجموعه پیچیده‌ای از شرایط، روابط و فعالیت‌هاست که در آن ناتوانی از زاویه مفهوم و ساخت اجتماعی دیده می‌شود”.
با مرورتعاریف جدید می توان نظریه‌های مربوط به ناتوانی را در دو گروه قرار داد که منعکس کننده تکامل تدریجی این مفاهیم است. این طبقه بندی در جدول زیر خلاصه شده است:
جدول ۳ مدل‌های ناتوانی

گروه اول: فرد به مثابه واحد تجزیه تحلیل

گروه دوم: جامعه به مثابه واحد تجزیه تحلیل

مدل بیومدیکال یا پزشکی

مدل عملکردی یا توانبخشی

مدل محیطی

مدل حقوق بشری

تاکید بر ویژگی‌های فرد

تاکید بر ارتقاء یا باز گرداندن کامل عملکرد فرد

توجه به موانع محیطی: موانع اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و قانونی که منجر به ناتوانی می‌شود.

توجه به حقوقی که تمام افراد بشر از جمله افراد دارای کم توانی باید داشته باشند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...