۴- معیار صحت علم دینی

نظر مشهور که متأثر از منطق ارسطویی و فلسفه اسلامی است – که به چیستی اشیاء نظر دارد و نگاه ابزارانگارانه به علم ندارد – همان تطابق با واقع است؛ یعنی اگر یافته و گزاره علمی تطابق با خارج و نفس الامر داشت علمی و صحیح است و گرنه نمی توان آن را در علم دینی جای داد. (نادری، خدابخشیان، ۱۳۸۵، ص. ۲۲ ).

۴-۱- حقیقت گرایی

بر پایه این معیار، صرف مطابقت با واقع، با نظر به شواهد تجربی، معیار حقیقت نیست، بلکه باید امور واقع و شواهد تجربی مربوط به آن ها، در قالب تفسیر رمزی جهان قرار گیرد و به سخن دیگر، با حقیقت نهایی و نهانی امر مورد مطالعه هماهنگ باشند و در نهایت با نظام یکپارچه ای از حقایق مرتبط با یکدیگر که روح درکشان می‌کند متلائم باشند. حقیقت در این بیان، تنها صفت گزاره های (مطابق با واقع)، نیست بلکه در عین حال و در اصل، ویژگی سرشت اشیاء است. تلائم با این حقیقت سرشتی اشیاء، شرط لازم حقیقت داشتن گزاره های ماست؛ در غیر این صورت یافته های مربوط به امور واقع گرچه مبتنی بر شواهد تجربی باشند، کاذب اند. (همان، ص. ۲۲ ).

۴-۲- حقانیت و کارایی در جهت الهی

اگر معیار حقانیت، مطابقت با واقع باشد باید ابزارانگاری در علم را با حقیقت نمایی آن همراه ندانست اما اگر معیار حقانیت، هماهنگی با جهت خلقت و کارایی در جهت بندگی باشد – یعنی امری که از طریق وحی قابل احراز است – آن گاه باید اثبات کارایی را برای هر علم با اثبات حقانیت آن همراه دانست، از این رو حقانیت علم به هماهنگی آن با حقایق عالم بازگشت می‌کند و حقیقت عالم هم سیر به سوی خداوند متعال ( جل و علی ) است، پس هر امری از جمله علم به میزان تناسب با این سیر، حقانیت، استحکام و دوام می‌یابد و هیچ معیاری، قوی تر و اصیل تر از این نیست. در ادامه ارائه دهنده این نظریه با توجه به نقش نظریه ها در علوم بیان می‌دارد : به اعتقاد ما نظریه ها نظام احتمالات قاعده مند شده ای هستند که باید کارایی آن ها در جهت توسعه و تکامل الهی به اثبات رسد. (همان، ص. ۲۳ ).

امکان علم دینی، مؤلفه های اساسی علم دینی، روش شناسی علم دینی، مبانی و مفروضات علم دینی، و راهبردهای نظری و راهکارهای عملی تحقق بخشیدن به علم دینی را می توان مهمترین محورهای بحث درباره علم دینی دانست. کسانی که علم دینی و اسلامی را نمی پذیرند، به نظر خود، دلایلی برای عدم امکان ذاتی یا وقوعی آن دارند و بر این باورند که علم دینی، به دلیل وجود این موانع، امکان ذاتی یا وقوعی ندارد. مسئله علم دینی و اسلامی کردن علم، قلمروی گسترده را در بر می‌گیرد؛ از علوم پایه و علوم تجربی طبیعی تا علوم انسانی تبیینی، توصیفی و کاربردی. (رجبی، ۱۳۹۰، ص. ۷ ).

اعتقاد به علم دینی و ضرورت تأسیس و پرداختن به آن ‌به این معنا نیست که پژوهش های تجربی بی ارزش اند و باید آن ها را تعطیل کرد. تمام پژهش هایی که در دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی انجام می گیرند، در صورت برخورداری از اعتبار لازم و کافی، قابل استفاده و استناد و در حد خود، ارزشمندند. البته اعتبار آن ها در چارچوب مبانی و روش های معتبر از منظر دین تعیین می شود و با این محک اعتبار می‌یابد. در این صورت، آن پژوهش ها باید تداوم یابند و ارزش خاصی دارند، البته علوم انسانی موجود جای نقد، پیرایش و تکمیل دارد. علم دینی بدین معنا است که نباید به بهانه تجربی بودن علوم، دستاوردهای روش وحیانی و دین را کنار گذاشت و تصور کرد که ما تنها یک راه و یک روزنه به جهان خارج داریم و آن تجربه است و با این پندار که دیگر روش های شناخت نامعتبرند، خود را از آن ها محروم سازیم؛ چنان که نباید از مبانی سکولار دستاوردهای تجربی غافل شد و دستاوردهای کنونی علوم انسانی تجربی را مسلم و پذیرفتنی و راهگشا دانست؛ بلکه باید در جهت نقد، پیرایش و تکمیل آن به صورت جدی تلاش کرد و به لحاظ زیر ساخت های جهان شناختی، معرفت شناختی، انسان شناختی، روش شناختی، جامعه شناختی و حتی ارزش شناختی به تجزیه و تحلیل، پیرایش و تنقیح و اصلاح و تکمیل آن همت گماشت. (همان، ص. ۸ ).

مقصود از علم دینی این نیست که در متون دینی منظومه های معرفتی مختلف وجود دارد و در هر زمینه، علمی مشخص با ویژگی های خاص آن علم وجود دارد؛ بلکه مقصود آن است که باید گزاره های علم دینی را استخراج کرد؛ سپس آن را تنظیم و تنسیق نمود و با آن به نظریه پردازی پرداخت و علم دینی را سامان داد، در متون دینی، گزاره های دینی ناظر به مسائل علمی، در حدی که بتوان به نظریه پردازی پرداخت و علمی دینی را بنیان نهاد، وجود دارد ‌بنابرین‏، علم دینی ‌به این معنا امکان پذیر است. (همان، ص. ۸ ).

برای واژه علم دینی، کاربرها، تعاریف و الگوهای مختلفی ارائه شده است که نباید با یکدیگر خلط شوند؛ چنان که نباید تصور شود که با نقد یکی از آن ها، همه از گردونه خارج می‌شوند و قابل بررسی، دفاع، تأسیس و یا توصیه نیستند. اگر وجود یک منظومه معرفتی از علوم انسانی در متن دین یافت نشود، به هیچ روی نمی تواند دلیل عدم امکان تأسیس همان منظومه معرفتی با استخراج و تنسیق گزاره های دینی ناظر به آن باشد. نفی امکان مدل سازی یا نظریه پردازی با آموزه های متون دینی یا بر مبنای داده های دینی، هرگز به معنای نفی کشف یک نظام اجتماعی حقوقی، اقتصادی یا سیاسی از متون دینی نیست؛ چنان که عدم تدوین علم دینی به معنای یک منظومه معرفتی و روشمند با تنسیق و تنظیم گزاره های دینی و ارائه نظریه تا کنون، دلیل عدم امکان تأسیس چنین علمی در آینده نزدیک یا دور نیست؛ همچنین مناقشه جدی در امکان تأسیس علم دینی در قلمرو علوم پایه یا علوم تجربی طبیعی یا برخی علوم فنی و مهندسی، به معنای عدم امکان علوم انسانی دینی نیست. چنین مغالطه هایی در میان ناقدان و منکران علم دینی، بسیار رخ داده است و برخی، از چنین مغالطه کاری هایی برای نفی علم دینی نتایجی گرفته اند. (همان، ص. ۹ ).

شکل دیگر علم دینی، علمی است که بر پایه مبانی و روش های معتبر از منظر دین شکل گیرد. در تأسیس چنین علمی، لزوماًً همه گزاره های آن، برگرفته از متن دین و بیانات وحیانی نیست؛ هر چند به لحاظ مبانی هستی شناختی، انسان شناختی، معرفت شناختی و روش شناختی مورد تأیید دین است. این مدل از علم دینی، چه بسا دست یافتنی تر و دارای طرفداران بیشتری است. هر دو قالب یاد شده، امکان ذاتی و وقوعی دارند و شبهه ها و نقد هایی که به علم دینی دارد شده اند، نمی توانند هیچ یک از این دو قالب را از صحنه اعتبار علمی خارج کنند و آن را در مقام ثبوت یا اثبات، بی اعتبار سازند. (همان، ص. ۹ ).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...