از آنجایی که آیزنهاور نگران توسعه غافلگیرانه توانایی‌ تهاجمی شوروی بود در سال ۱۹۵۵ در اجلاس سران ژنو، امضای قرارداد «آسمان‌های باز[۸۱]» را به خروشچف پیشنهاد کرد. طبق این پیشنهاد، دو کشور می‌توانستند بر فراز سرزمین‌یکدیگر اقدام به پرواز‌های شناسایی بنمایند و هم‌چنین متعهد به تبادل اطلاعات تاسیسات نظامی با یکدیگر می‌شدند. هدف آیزنهاور اطمینان از شناخت دقیق میزان توانمندی شوروی و جلوگیری از افزایش ناگهانی آن بود. انگلیس و فرانسه با طرح موافقت کردند اما خروشچف آن را تلاش برای جاسوسی هوایی خواند و قاطعانه با آن مخالفت کرد(Polmar and Allen, 1997: 414; Shulsky, 1992:25).

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

بدین‌ترتیب آیزنهاور برای جلوگیری از غافلگیری استراتژیک و جمع‌ آوری اطلاعات عینی و دقیق ازتوانمندی‌های نظامی شوروی، به جامعه اطلاعاتی دستور توسعه توانمندی‌های عکس‌برداری هوایی را داد. در ابتدا سازمان سیا نقش فرعی و حاشیه‌ای در این زمینه عهده‌دار شد. نیروی هوایی مسئولیت توسعه توانمندی ‌را برعهده گرفت و از سازمان سیا درخواست کرد که با ارائه نیازمندی‌های اطلاعاتی‌اش و مشخص‌کردن انتظارات اطلاعاتی از طرحهای توسعه‌ای، به طراحی ساخت یک هواپیمای شناسایی کمک کند.
آلن دالس(ریاست سازمان سیا در دوره آیزنهاور) تمایلی به ایفای نقش‌بیشتر در توسعه توانمندی جمع‌ آوری هوایی نداشت و نگران آن بود که درگیری بیشتر سیا در این برنامه، بودجه و توانایی سازمان در حوزه‌های دیگر فعالیت‌های اطلاعاتی(مانند اقدام پنهان و جمع‌ آوری انسانی) را تحت تاثیر منفی قرار دهد. از نظر او وظیفه‌ اصلی سازمان جمع‌آ‌وری انسانی و استخدام منبع بود و اطلاعات‌ فنی در اولویت دوم دستورکار سازمان قرار می‌گرفت(Immerman, 2006:29).
با این‌حال، آزمایش‌ موفقیت‌آمیز بمب‌ گرما‌هسته‌ای توسط شوروی و غافلگیری آمریکا در خصوص توانمندی‌ هسته‌ای شوروی و تصمیم‌ آیزنهاور برای تمرکز بر بازدارندگی هسته‌ای، نگرش سازمان سیا نسبت به موضوع را تغییر داد. در ماه می سال ۱۹۵۴ دالس به نیروی هوایی هشدار داد که تیم‌امنیت‌ملی آیزنهاور نیازمند اخبار اطلاعاتی درباره توانمندی‌های شوروی درزمینه کلاهک‌های هسته‌ای و موشک‌های میان‌برد و قاره‌پیما است و تنها روش دستیابی‌ به آن نیز توسعه توانمندی پروازهای شناسایی است چرا که نفوذ انسانی و شنود الکترونیک موفقیتی در این زمینه نداشته‌است(Immerman, 2006: 30).
عدم موفقیت ایده‌ها و طرح‌های نیروی هوایی در این خصوص موجب شد که آیزنهاوردر ۲۴ نوامبر ۱۹۵۴ سازمان سیا را مسئول توسعه و طراحی هواپیمای ویژه جاسوسی و توانمندی‌های عملیاتی جمع‌ آوری هوایی بکند. در ادامه سازمان سیا با همکاری شرکت لاکهید، پروژه AQUATONE را کلید زد و حدود یک ‌سال و نیم بعد در اواسط سال ۱۹۵۵نتیجه آن ساخت هواپیمای جاسوسی‌ای شد که نام آن U-2 بود(Immerman, 2006:31).
در واقع پیشنهاد آسمان‌های باز آیزنهاور به خروشچف در سال ۱۹۵۵ در زمانی انجام شد که U-2 ساخته شده‌ بود و آیزنهاور از برتری آمریکا درصورت تایید پیشنهاد فوق از سوی شوروی، اطمینان داشت. آزمایش هواپیمای جدید در ژولای ۱۹۵۵ آغاز شد و در اوایل ۱۹۵۶ پایان یافت. سازمان سیا ضمن‌ موافقت با انتقال مدیریت بکارگیری هواپیمای جدید به نیروی‌هوایی، با هماهنگی صدراعظم آلمان(کنراد آدنائر) پایگاه هوایی ویزبادن را برای بکارگیری هواپیمای جاسوسی جدید انتخاب کرد و اولین ماموریت‌های آن در ماه می و ژوئن ۱۹۵۶ در بحران سوئز انجام شد.(Polmar and Allen, 1997: 561). پروازهای شناسایی هواپیمای U-2 بر فراز شوروی نقش مهمی در برآورد اطلاعاتی سازمان سیا از توانایی نظامی شوروی و سایر کشورهای دنیا داشت. به عنوان مثال اطلاعات بدست آمده از این پروازها می‌توانست در گفتگوهای مربوط به کاهش‌سلاح‌های استراتژیک مورد استفاده قرار بگیرد و از غافلگیری نظامی جلوگیری کند.
همزمان با U-2 یکی دیگر از برنامه‌های سازمان سیا برای تامین‌نیازمندی سیاست‌گذاران امنیت‌ملی آمریکا درباره شوروی، استفاده از توانایی‌های جمع‌ آوری و عکس‌برداری ماهواره‌ای بود. این‌ پروژه کورونا[۸۲] نام داشت و به دنبال ساخت ماهواره‌ای برای تصویربرداری از مناطق هدف و ارسال آن به ایستگاه‌های زمینی بود. کورونا برای اولین بار در آگوست ۱۹۶۰ با موفقیت درمدارقرار گرفت و به عنوان جایگزینی مطمئن برای هواپیماهای جاسوسی بکارگیری شد. کورونا توسط کمیته‌جمع‌ آوری هوایی سازمان سیا مدیریت می‌شد و پوشش تصویری شوروی توسط آن بسیار بیشتر و با کیفیت‌تر از هواپیما‌های جاسوسی بود. اطلاعات بدست آمده از کرونا یکی از مهمترین منابع تهیه «برآورد‌اطلاعات ملی» درمورد شوروی بود. پرتاب ماهواره‌های کورونا به فضا در دوران جنگ سرد معمولا با عنوان کاوشگر[۸۳] و با پوشش ماهواره‌های تحقیقاتی صورت می‌گرفت.(Immerman, 2006: 33; Polmar and Allen, 1997:136-137). کاوشگران متعددی که از دهه ۱۹۶۰ به بعد به فضا پرتاب شدند، درحقیقت ماهواره‌‌های جاسوسی‌ای بودند که نه برای پژوهش درباره اجرام آسمانی یا پدیده‌‌ها و تحولات زمینی، بلکه برای پژوهش‌ درباره توانمندی‌های نظامی کشورهای هدف در مدار قرار می‌گرفتند.
سازمان سیا و شکاف در توانمندی نظامی شوروی و آمریکا
شکاف در زمینه بمب افکن‌ها
سیاست گذاران آمریکایی در خلال سالهای ۱۹۵۳ تا ۱۹۵۷ سیاست های دفاعی خود را برمبنای یک تحلیل غلط از توانمندی نظامی شوروی اتخاذ میکردند. طبق این تحلیل ادعا می شد که شوروی در ساخت بمب افکن های راهبردی و قاره پیما از آمریکا پیشی گرفته است.
در سال ۱۹۵۳ یکی از وابسته های نظامی آمریکا در شوروی در یک منطقه هوایی خارج از مسکو بمب افکن قاره پیمای جدید را مشاهده و آن را به واشنگتن گزارش داد. این بمب افکن جدید اولین بمب افکن روسی دورپرواز با موتور جت بود. نگرانی از شکاف در توانایی بمب افکن های راهبری و دوربرد، در سال ۱۹۵۴ با آشکار شدن ساخت دو بمب افکن جدید روسی به نام های ایلیوشین ۳۸ و توپولوف ۲۰۰ تشدید شد.
در این زمان، آمریکا هنوز در مراحل اولیه تولید بمب افکن های ب۵۲ بود و از آنجایی که اطلاعات معتبر و قابل اعتنایی از توانمندیهای نظامی شوروی دردست نبود، مشخص نبودکه ساخت این بمب افکن قادر به بازگرداندن موازنه در موضوع بمب افکن های دوربر باشد.
درک این واقعیت که خاک آمریکا با توجه به توانمندی شوروی در بمب افکن های دوربرد، دربرابر حملات هسته ای هوایی آسیب پذیر است، سیاست گذاران آمریکایی را به وحشت انداخت. بلافاصله ارزیابیها و اظهاراتی از سوی موسسات و افراد مرتبط با مسائل نظامی منتشر شد که نشان دهنده پیشرفت سریع شوروی در توانمندی های نظامی و عقب ماندن آمریکا از آن در مسابقه تسلیحاتی بود و با انتقاد از دولت آیزنهاور خواستار توسعه برنامه های نظامی می شد.
نکته جالب توجه آن بود که دولت آیزنهاور طبق سیاست دفاعی جدید خود اقدام به کاهش هزینه های نظامی کرده بود. هزینه های نیروی هوایی آمریکا در سال۱۹۵۳، ۱/۲۲ میلیارد دلار بودکه در سال ۱۹۵۴ به ۴/۱۱ میلیارد دلار کاهش یافته بودو دولت آیزنهاور قصد کاهش آن به ۲/۱۱ میلیارددلار در سال ۱۹۵۵ داشت.
از این رو خبر توانایی شوروی در بمب افکن های دوربرد موجی از انتقادات شدید علیه برنامه ها و سیاست های دولت آیزنهاور را به دنبال داشت. نگرانی ها آمریکایی ها نیز بی اساس نبود. از آنجایی که هیچ خبر موثقی علیه ایده شکاف بمب افکن وجودنداشت، استراتژیست های آمریکایی به این نتیجه رسیده بودند که احتمالا شوروی درحال طراحی سلاحهای جدیدی برای حمله به خاک آمریکا است.
رویداد دیگری ایده شکاف بمب افکن ها میان شوروی و آمریکا را به شدت قابل قبول کرد. این رویداد، عملیات فریب روسها در نمایشگاه هوایی شوروی در ماه می ۱۹۵۵ بود. روسها تا آن زمان فقط ۱۰ بمب افکن دوربرد ساخته بودند اما در رژه هوایی پرواز بمب افکن ها را به شیوه ای انجام دادند که ناظران فکر می کردند حداقل ۲۰ و یا ۳۰ عدد از این بمب افکن ها ساخته و درحال استفاده عملیاتی هستند(Freedman, 1986: 65-67; Shulsky, 1992: 24).
تحلیل گران سیا با در نظر گرفتن معیارهای مختلف نظامی و هوایی، به این نتیجه رسیده بودند که روسها حداقل۴۰ تا ۶۰ بمب افکن داشته اند که توانسته اند ۲۰ تا ۳۰عدد از آنها را به پرواز درآورند. با این تحلیل ها و در شرایطی که هیچ اطلاعاتی علیه این ایده وجود نداشت، سیاست گذاران آمریکایی در دولت، کنگره و نیروی هوایی هزینه های ساخت بمب افکن ب۵۲ را تا ۳۵درصد افزایش دادند. این تصمیم هزینه های ساخت این بمب افکن را تا ۳۰۰میلیون دلار افزایش داد(Teitelbaum, 2005: 43).
یک ماه پس از این تصمیم، روسها در نمایشگاه هوایی دیگری یک بمب افکن دوربرد جدید به نام تی.یو. ۹۵ را رونمایی کردند. این اقدام باردیگر جامعه اطلاعاتی آمریکا را غافلگیر کرد و شاهد دیگری بر صحت تحلیل هایی بود که براساس ایده شکاف بمب افکن و برنامه های شوروی برای حمله به خاک آمریکا بناشده بودند. این وضعیت منجر به احساس تهدید بیشتر و افزایش وحشتناک هزینه های نیروی هوایی شد(Teitelbaum, 2005: 44). مشخص است که دولت آمریکا در آن سالها گرفتار عملیات فریب شوروی شده بود. اگرچه برخی از استراتژیست ها و تحلیل گران آمریکایی در سال ۱۹۵۵ و ۱۹۵۶ از احتمال فریب بودن ایده شکاف بمب افکن ها صحبت می کردند اما نبود اطلاعات موثق برای رد ایده شکاف بمب افکن ها، موجب نادیده گرفتن احتمال فریب می شد(Prados, 1982: 38-50).
در سال ۱۹۵۴ سازمان سیا با طراحی و حمایت پروژه هواپیمای جاسوسی یو۲ بالاخره توانست به منبع اطلاعاتی معتبری برای جمع آوری اطلاعات از سرزمین شوروی دست یابد. هواپیمای یو۲ در سال ۱۹۵۶ اولین پروازهای خود بر فراز شوروی را انجام داد و سیا را قادر ساخت تا به حقیقت موضوع بمب افکن ها پی ببرد. تصاویری که از پروازهای یو۲ بدست آمد تحلیل گران سیا را به این نتیجه رساند که هیچ بمب افکن دوربردی در پایگاه های هوایی شوروی نگهداری نمی شود. پروازهای بعدی یو۲ اشتباه بودن کامل این تحلیل که روسها در موضوع ساخت بمب افکن های دوربرد از آمریکا جلو افتاده اند را ثابت کرد.(Teitelbaum, 2005: 35-52).
پس از ارزیابی های جدید توسط سازمان سیا که با بهره گرفتن از اطلاعات یو۲ انجام شده بود، دولت آیزنهاور با آگاهی از اشتباه بودن برداشت قبلی از مسابقه تسلیحاتی با شوروی، بودجه نیروی هوایی را کاهش داد. این مورد نشان دهنده نقش حیاتی اطلاعات در کاهش تردید درخصوص موضوعات سیاست خارجی در نزد سیاست گذاران است. از سوی دیگر بیانگر تاثیر تحلیل های سازمان های اطلاعاتی در جلوگیری از تداوم سوءبرداشت ها و نگرش های غلط در واحدهای تصمیم گیری در سیاست خارجی می باشد.
شکاف موشکی
مسئله شکاف موشکی نیز همانند شکاف بمب افکن، نشان دهنده نقش مسلط سازمان‌های اطلاعاتی در پشتیبانی اطلاعاتی از سیاست گذاری خارجی است.
علی رغم آنکه آمریکایی ها متوجه عملیات فریب روسها در مسئله شکاف بمب افکن شده بودند، اما حدود یک سال بعد از آن مسئله، باردیگر گرفتار لفاظی های رهبران شوروی درباره توانمندی نظامی شوروی شدند. در خلال سالهای ۱۹۵۷ تا ۱۹۶۱ سیاست گذاران آمریکایی سیاست های امنیت ملی و دفاعی خود را مبتنی براین تحلیل اتخاذ می کردند که روسها در مقایسه با آمریکا در تولید موشکهای بالستیک قاره پیما[۸۴] جلوترهستند. باردیگر سیاست گذاران نیازمند اطلاعات و اخبار معتبر و موثق درباره توانمندی موشکی واقعی شوروی بودند. در این مورد نیز توانایی منحصر به فرد جامعه اطلاعاتی آمریکا(به طورخاص سازمان سیا) در جمع آوری فنی و درکنار آن جمع آوری انسانی، تردید و سوءبرداشت حاکم بر نهادهای سیاست گذاری آمریکا را از بین برد.
در سال ۱۹۵۶ نیکیتا خروشچف طی دیداری رسمی از انگلیس اعلام کرد که شوروی درحال توسعه موشک بالستیک قاره پیما با توانایی حمل کلاهک هسته ای است و قادر است هر نقطه از جهان را هدف قرار دهد. یک سال بعد در ماه می ۱۹۵۷ شوروی اولین موشک بالستیک قاره پیما را آزمایش کرد(Teitelbaum, 2005: 53-54).
آزمایش این موشک، این بار وحشت از شکاف موشکی میان آمریکا و شوروی را در میان سیاست گذاران آمریکایی ایجاد کرد. نگرانی ها وقتی بیشتر شدکه اولین آزمایش موشک بالستیک اطلس توسط آمریکا با شکست مواجه شد. با توجه به موفقیت شوروی در آزمایش موشک بالستیک وشکست آمریکا در آن، ایده شکاف موشکی تبدیل به یکی از نگرش های اصلی نهادهای سیاست گذاری آمریکا شد(Teitelbaum, 2005: 54).
این وضعیت، با ارسال اولین ماهواره به فضا توسط روسها در اکتبر ۱۹۵۷ (ماهواره اسپوتنیک)، که نشان دهنده سبقت گرفتن روسها از آمریکاییها در فن آوری راکت بود، تشدید شد. تاثیر اسپوتنیک بر تقویت ایده شکاف موشکی بسیار زیاد بود. آیزنهاور با شنیدن این خبر به شدت شوکه شد به گونه ای که به نظر می رسید این خبر به مثابه یک پرل هاربر در عرصه علمی برای آمریکا است(Andrew, 1995:240). بار دیگر همانند دوران تسلط ایده شکاف بمب افکن ها، هزینه های نظامی به شدت افزایش یافت.
در اوایل دسامبر ۱۹۵۸ روسها اعلام کردند که برنامه موشهای بالستیک آنها به مرحله تولید انبوه رسیده است. یک ماه بعد نیز وزیر دفاع شوروی در کنگره حزب کمونیست شوروی، اعلام کرد که شوروی دارای موشک های بالستیک باتوانایی حمل کلاهک های هیدروژنی است و ارتش سرخ نیز به موشک های بالستیک کوتاه، متوسط و دور برد مجهز شده است(Teitelbaum, 2005: 56).
این اظهارات همزمان با نگرانی های سیاست گذاران آمریکایی، نیاز آنها به اطلاعات را افزایش می داد.با وجود این، سازمان های اطلاعاتی آمریکا در آن دوران هنوز قادر به راستی آزمایی این اظهارات یا سایر اخباری که مبنی بر شکاف موشکی میان آمریکا و شوروی بود، نبودند. اگر چه پروازهای شناسایی یو۲ در سال ۱۹۵۷ در ابتدا توانست سایت موشکی بایکونور قزاقستان را شناسایی کند، اما اطلاعات بدست آمده از یو۲ نمی توانست ارزیابی کاملی از شکاف موشکی ارائه کند و تردیدهای حاکم بر نهادهای سیاست گذاری را کاهش دهد. از سوی دیگر، باتوجه به افزایش توانایی موشکی شوروی، دولت آیزنهاور درصدور مجوز پرواز یو۲ برفراز شوروی احتیاط می کرد. سقوط پرواز یو۲ در سال ۱۹۶۰ نیز نشان دهنده درست بودن این احتیاط ها بود.
اما آنچه که در میان خیل عظیم تردیدها و اخبار ارزیابی نشده درباره برنامه موشک های بالستیک شوروی، اطلاعات درست را در اختیار سیاست گذاران قرار داد،اطلاعات بدست آمده از برنامه مشترک جمع آوری فنی سازمان سیا و نیروی هوایی تحت عنوان کورونا بود. اطلاعات بدست آمده از ماهواره های کورونا(که با عنوان پوششی کاوشگر به فضا پرتاب می شدند) در کنار اطلاعاتی که سازمان سیا از سرهنگ الگ پنکوفسکی بدست آورد، ماهیت واقعی برنامه موشک های بالستیک شوروی را آشکار کرد. پنکوفسکی در ملاقات های خود با افسران سیا گفته بود که حرفهای خروشچف و سایر مقامات نظامی شوروی بلوف است، اگر چه شوروی برنامه موشک بالستیک دارد اما پیشرفت آن به اندازه ای که گفته می شود نیست. سازمان سیا، با بهره گرفتن از اطلاعات کورونا و پنکوفسکی، در سال ۱۹۶۱ برآورد اطلاعات ملی جدیدی منتشر کرد و ایده شکاف موشکی را ازمیان برد. البته تحلیل های خارج از جامعه اطلاعاتی که از برنامه کورونا و اطلاعات بدست آمده از پنکوفسکی آگاهی نداشتند، همچنان به ادعاهای خود در مورد توانایی موشکی شوروی ادامه دادند (Teitelbaum, 2005: 52-68).
نقش سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا در برقراری روابط ایالات متحده و چین کمونیست
یکی از رویدادهای جالب توجه سیاست خارجی آمریکا در دوران جنگ سرد سفر غیرمنتظره ریچارد نیکسون به چین در سال ۱۹۷۲ است. تحلیل‌گران سیاست‌خارجی معمولا در پاسخ به دلایل سفر نیکسون و برقراری روابط میان دو کشور دارای ایدئولوژی‌های متخاصم، متغیرهایی مانند نیاز چین به شراکت اقتصادی با آمریکا و اختلاف میان چین و شوروی تاکید می‌کنند. فارغ از آنکه ا ین تحلیل‌های تا چه میزان واقعیت رویداد فوق را بازنمایی‌ می‌کنند، یکی از پرسش‌هایی که برای ارائه تحلیلی کامل از این رویداد نیازمند پاسخی درخور می باشد، این سوال است که چرا نیکسون یا سایر مقامات آمریکایی قبل از ۱۹۷۲ یا پس از آن دست به این سفر تاریخی نزدند و به شیوه‌ای غیرمنتظره در سال ۱۹۷۲ این سفر را انجام دادند؟ پاسخ به این پرسش یکی دیگر از موارد بسیار معتبر است که نشان دهنده نقش شناختی سازمان‌ اطلاعات مرکزی آمریکا( و به طور کلی سازمان‌های اطلاعاتی) در سیاست‌گذاری خارجی است.
سازمان سیا در سال ۱۹۶۱ موفق به استخدام یکی از افسران سازمان اطلاعات نظامی شوروی موسوم به جی.آر.یو.[۸۵] به نام دیمیتری پولیاکف[۸۶] می‌شود. پولیاکف در طول ۱۸ سال جاسوسی برای سازمان سیا منشاء اطلاعات فوق‌العاده‌ای در مورد تحولات درونی حزب کمونیست شوروی، راهبردهای اطلاعاتی سازمان‌های اطلاعاتی شوروی و جاسوسان شوروی در غرب بوده است(Cherkashin, 2005: 110). در این میان موثرترین نقش پولیاکف در سیاست‌خارجی آمریکا، اطلاعاتی بود که درمورد تنش‌ و اختلاف در روابط میان چین وشوروی در اختیار سیا قرار داد. به اعتقاد ویکتور چرکاشین که یکی از افسران اطلاعاتی کا.گ.ب. بوده است، اخبار پولیاکف درخصوص تخریب روابط میان چین وشوروی در طول دهه ۱۹۷۰ به ریچارد نیکسون کمک کرد تا در زمان مناسبی تصمیم سفر به چین را عملیاتی کند(Cherkashin, 2005:111).
حمایت اطلاعاتی از تیم مذاکره کننده آمریکا در کنفرانس آنکتاد در مانیل
یکی از بهترین موارد برای نشان دادن نقش پشتیبانی شناختی سازمان سیا از سیاست‌خارجی آمریکا، اقدامات عملیاتی سیا برای پشتیبانی اطلاعاتی از تیم مذاکره کننده آمریکا در کنفرانس سازمان ملل در خصوص تجارت و توسعه (آنکتاد) سال ۱۹۷۹ می‌باشد. در این کنفرانس کشورهای کمترتوسعه یافته در قالب گروه ۷۷ به دنبال اصلاح نظام اقتصادی جهانی و عادلانه شدن آن بودند. در طرف دیگر کشورهای صنعتی و در صدر آنها آمریکا قرار داشتند که قبول پیشنهادات گروه ۷۷ برایشان بسیار سنگین و مشکل‌ بود و در صورت عدم پذیرش متهم به ممانعت از پیشرفت ابتکارهای لازم برای ایجاد تحول عادلانه در اقتصاد جهانی می شدند(Brook, 1980). در این وضعیت هیات نمایندگی آمریکا باید از نقشه‌ها و تاکتیک‌های سایر شرکت کنندگان در کنفرانس آگاه می‌شد.
از آنجایی که تجربیات قبلی در کنفرانس‌های مشابه (مانند اجلاس قبلی آنکتاد در نایروبی در ۱۹۷۶) ارزش پوشش اطلاعاتی مذاکرات میان شمال و جنوب را نشان داده بود، وزارت خارجه تصمیم گرفت که در این کنفرانس نیز از پشتیبانی سازمان سیا استفاده کند. از این رو معاون امورمالی و توسعه وزارت خارجه آمریکا از سازمان سیا دعوت کرد تا در جلسات آمادگی برای کنفرانس آنکتاد درمانیل شرکت کند. سازمان سیا در این جلسات گزارش‌هایی از اسناد داخلی گروه ۷۷ و مشروح مذاکرات کشورهای کمتر توسعه یافته درباره اجلاس مانیل در اختیار شرکت کنندگان قرار می‌داد. هم‌چنین برای حمایت اطلاعاتی در حین برگزاری کنفرانس نیز یک گروه ویژه از افسران اطلاعاتی سیا تشکیل شد تا با جمع‌ آوری اطلاعات از مواضع و نظرات کشورهای کمتر توسعه یافته هر روز قبل از شروع کنفرانس گزارشی از این موارد را به اعضای هیات نمایندگی آمریکا در کنفرانس ارائه دهد. گزارشهای اطلاعاتی در جریان کنفرانس به رئیس هیات نمایندگی آمریکا ارائه می‌شد و سپس میان اعضا پخش می‌گردید(Brook, 1980).
اعضای هیات نمایندگی آمریکا با در اختیار داشتن این اطلاعات می‌توانستند مواضع و نظرات خود را با آگاهی از دیدگاه های کشورهای جهان سوم تنظیم نموده و اهداف ومنافع خود را با اطمینان بیشتری پیگیری نمایند.
سازمان سیا و ج.ا.‌ایران: ناکامی در پشتیبانی شناختی از سیاست‌گذاران
پس از کودتای ۲۸ مرداد ایران تبدیل به دولتی دست‌نشانده برای آمریکا شد. در طول ربع‌قرنی که از بازگرداندن شاه به تخت طاووس توسط سازمان سیا می‌گذشت، ایران یکی از مهمترین پایگاه های جامعه اطلاعاتی آمریکا برای جمع‌ آوری فنی و سیگنالی از خاک اتحادجماهیر شوروی به شمار می‌رفت. علی‌رغم آنکه در سال‌های ۱۹۷۷ تا ۱۹۷۹ تظاهرات و راهپیماییهای مردمی خیابان‌های تهران را ناآرام کرده‌ بود اما سازمان سیا در ارزیابی‌های خود اعلام کرد که ایران در وضعیت انقلابی به سرنمی‌برد. در واقع سازمان سیا درباره سقوط شاه و احتمال به قدرت رسیدن یک نظام ضدغربی به سیاست‌گذاران هشداری نداده بود. در آن زمان جامعه اطلاعاتی آمریکا در این مورد با دولت آمریکا هم عقیده بود که ماندن شاه امری مسلم است و دراین مورد ثبات حکومت ایران را دست بالا گرفته بود به همین خاطر بررسی روند داخلی ایران را در آخر فهرست اولویت‌های اطلاعاتی آمریکا قرارداده بود(فورد،۱۳۸۲، ۷۱). استانسفیلد ترنر رئیس سازمان سیا علت ناکامی اطلاعاتی سازمان در پیش‌بینی سقوط شاه را اینگونه توصیف می‌کند:
گروه اطلاعاتی ما در ایران بسیار محدود بود و ما به اطلاعات کافی دسترسی نداشتیم. چون شاه دوست قابل اعتماد ما بود و ما در مورد او به طور جدی و با دقت جاسوسی نمی‌کردیم. به همین دلیل قبل از سقوط شاه، ما عوامل زیادی در ایران نداشتیم و بعد از انقلاب هم طبیعتاً قادر به جلب افراد قابل اطمینان نبودیم. درکل، کوتاهی ما در کسب اطلاعات بیشتر و دقیق‌تر از اوضاع ایران به کارتر لطمه زد. ما متوجه نشده‌بودیم که پایه‌های سیاسی حکومت‌شاه تا چه حد متزلزل است. ما از درک آیت‌الله خمینی رهبر انقلاب و میزان نفوذ او عاجز بودیم. چیزی در باره گروگان‌گیری و اهداف آن نمی‌دانستیم و بالاخره از محل دقیق گروگانها در سفارت و نحوه رفتار ایرانیان با آنها بی‌اطلاع بودیم. بی‌اطلاعی ما در مورد موقعیت شاه تا آنجا بود که کارتر در دسامبر ۱۹۷۷ در سفر خود به ایران شاه را جزیره ثبات در منطقه‌ای ناآرام خواند. ما هم در سیا غیراز این فکر نمی‌کردیم. هشت ماه بعد از تظاهرات متعدد در تهران، دفتر برآوردهای ملی، پیش‌نویس برآوردی درباره اوضاع ایران را برای من ارسال داشت و ادعا کرد که شاه برای ده سال دیگر دوام خواهد آورد. .حکومت شاه به سرعت رو به زوال بود. او فقط پنج ماه بعد از آنکه سازمان سیا پیش‌بینی کرده بود که او تا ده سال دیگر دوام خواهد آورد، ایران را ترک کرد و خود را تبعید نمود. دراواخر سال ۱۹۷۸ وقتی که شاه هنوز در قدرت بود، کارتر طی یادداشتی به رئیس سیا اعتراض کرد که از کیفیت اطلاعاتی که در مورد ایران و خاورمیانه دریافت می‌کند راضی نیست و این یک سیلی محکم به صورت سیا بود(ترنر،۱۳۸۸، ۲۰۵-۲۱۳).
ناکامی سازمان سیا در پیش‌بینی سقوط شاه و پیروزی انقلاب اسلامی ایران، یکی از بزرگترین شکست‌های سیا در امر پیش‌بینی و گزارش اطلاعاتی و تاثیر منفی کمبود اطلاعات بر سیاست‌گذاری تلقی می‌گردد(دونوان،۱۳۸۱، ۱۸۷؛ فورد، ۱۳۸۲، ۷۱). البته علاوه بر سازمان سیا، سایر نهادهای عضو جامعه اطلاعاتی آمریکا گزارش‌ها و تحلیل‌هایی درباره ناآرامی‌های تهران به وزارت‌خارجه و سایر نهادهای تصمیم‌گیری ارسال می کردند. به عنوان نمونه اداره اطلاعات و تحقیقات وزارت‌خارجه(که یکی از اعضای جامعه اطلاعاتی آمریکا به شمار می‌آید) در تاریخ ۲۹ ژانویه ۱۹۷۸ طی تحلیلی درباره راهپیمایی‌های شهر قم، اهمیت و حساسیت قابل ملاحظه این رویداد را خاطرنشان ساخته بود. از ماه ژانویه تا ماه می‌ ۱۹۷۸ گزارشات مداوم سفارت آمریکا در تهران می‌توانست نهادهای سیاست‌گذار و تصمیم‌گیرنده در واشنگتن را نسبت به جدیت شرایط هشیار نماید. مفاد این گزارش‌ها نشان دهنده برتری و قدرت مخالفان در برابر دولت بود. اما این گزارش‌ها به دو دلیل نتوانست بر برداشت‌ سیاست‌گذاران و تصمیم‌گیران سیاست‌خارجی تاثیر بگذارد: (۱) اولا سفیر آمریکا در تهران (ویلیام سولیوان) به شدت گزارش‌های ارسالی را کنترل می‌کرد و (۲) ثانیاً طبقه بندی پایین گزارش‌های حاوی اطلاعات هشداردهنده، مانع از جلب توجه جدی واشنگتن به مفاد آنها می‌شد(دونوان، ۱۳۸۱، ۱۹۱). فورد نیز معتقد است که بهترین ارزیابیها از موقعیت انقلابی ایران توسط مرکز اطلاعات وتحقیقات وزارت امورخارجه ارائه شد و این آژانس که بسیار کوچکتر از سیا بود، توانست پیروزی جنبش‌های اسلامی در ایران را پیش بینی کند(فورد، ۱۳۸۲، ۷۱).
کارشناسان سازمان سیا درامور ایران با توجه به موفقیت‌شان در بازگرداندن شاه به سلطنت در سال ۱۹۵۳ دچار نوعی حقیرپنداری مخالفان شاه شده ‌بودند و از طرف دیگر به نوعی پایایی و تداوم رژیم شاه اعتقاد داشتند که به «پیش‌فرض پهلوی» معروف شده است. براساس پیش‌فرض پهلوی، از آنجایی که رژیم شاه بحران‌های امنیتی مختلفی را از سرگذرانده بود، کارشناسان سیا چنین می‌پنداشتند که باز هم‌ می‌تواند بحران مشروعیت اواخر دهه ۱۹۷۰ را از سر بگذراند (دونوان، ۱۳۸۱، ۱۹۷).
با تشدید بحران و تظاهرات علیه رژیم شاه در سال ۱۹۷۹، دولتمردان آمریکایی متوجه شکاف اطلاعاتی و ناآگاهی‌شان از امور ایران شدند. از طرف دیگر به علت تشدید بحران آنها قادر به انتخاب راه‌حلی حتی میان مدت برای آن نبودند و گزینه‌های سیاست‌گذاری به شدت محدود شده بود. برژینسکی(مشاورامنیت‌ملی) و گری سیک(از کارشناسان شورای امنیت‌ملی که همکار برژینسکی در امور ایران بود) هر دو معتقد به وقوع نوعی شکست بنیادین اطلاعاتی درایران بودند. به نظر سیک مسئله ایران یک فاجعه اطلاعاتی درجه اول محسوب می‌شد: «اطلاعات ما ناقص بود و منابع ما در موقعیتی که گزارشات دقیقی در مورد فعالیت‌های اپوزیسیون، نفوذ خارجی در میان آنها و… و اهداف اصلی و جهت‌گیری تظاهرکنندگان ارائه نمایند، قرارنداشته‌اند». سیاست‌گذاران با آگاهی از اینکه فرصت‌های ذی‌قیمت از کف رفته است، به این نتیجه رسیدند که محدودیت گزینه‌های موجود برا‌ی آنها ناشی از شکست اطلاعاتی بوده است(دونوان، ۱۳۸۱، ۲۰۲).
اگرچه در ماه های آخر رژیم‌شاه، دولت آمریکا و سازمان‌های اطلاعاتی آن به این نتیجه رسیده‌بودند که امکان ادامه رژیم شاه بسیار اندک است، اما توانایی و فرصت کافی برای سیاست‌گذاری موثر جهت ابقای شاه بر قدرت دراختیار نداشتند. سازمان‌های اطلاعاتی آمریکا بسیار دیرتر از آنکه امکان مداخله در روند انقلاب‌ وجود داشته باشد به واقعیت پی‌برده‌بودند. برخی از اعضای جامعه اطلاعاتی آمریکا مانند دفتراطلاعات و تحقیقات وزارت خارجه یا آژانس اطلاعات دفاعی، گزارش‌های به هنگام و دقیق‌تری از اوضاع ایران به مقامات تصمیم‌گیر ارسال کرده‌بودند، اما این سازمانها به علت ناتوانی در ترغیب مخاطبان، قادر به تغییر برداشت‌ها و روند سیاست‌گذاری واشنگتن درخصوص ایران نبوده‌اند.
ناکامی‌اطلاعاتی آمریکا در موضوع انقلاب‌اسلامی ایران، نه تنها نفوذ این کشور در ایران را ازبین‌برد بلکه منجر به ایجاد خلاء اطلاعاتی در آمریکانسبت به شوروی شد: با پیروزی انقلاب‌اسلامی ایران، آمریکا دو سایت‌ مهم آژانس‌امنیت‌ملی در ایران را که وظیفه رصد آزمایش‌های موشکی شوروی و راستی‌آزمایی تعهد شوروی به قراردادهای کاهش تسلیحات را برعهده داشتند از دست داد و همین مسئله یکی از دلایل تشدید مخالفت کنگره با تصویب قرارداد سالت دو میان آمریکا و شوروی بود(Immerman, 2006: 55).
شاه پس از خروج از ایران به دنبال کشوری برای اقامت بود. سایروس ونس وزیرخارجه آمریکا، ابتدا به کارتر توصیه کردکه جهت جلوگیری از تشدید نگرش منفی انقلابیون نسبت به آمریکا، از پذیرش شاه خودداری کند. اما پس از آنکه مقامات آمریکایی متوجه بیماری سرطان شاه در مکزیک شدند، با توصیه برژینسکی، کیسینجر و دیوید راکفلر(مدیر بانک چیس منهتن)، دیدگاه کارتر درمورد پذیرش شاه تغییر کرد و شاه را برای انجام معالجات پزشکی به آمریکا دعوت نمود. امام‌ خمینی(ره) بلافاصله این اقدام را توطئه آمریکا برای بازگرداندن شاه به کشور دانست. متعاقب این اقدام، جمعی از دانش‌جویان دانشگاه‌‌های تهران که بعدها به دانش‌جویان پیرو خط امام معروف شدند، دست به اشغال سفارت آمریکا و دستگیری دیپلمات‌های آمریکایی زدند. پخش تصاویر دیپلمات‌های آمریکایی با چشم‌بند از رسانه‌های دنیا به شدت اعتبار و ابهت آمریکا را زیر سوال برد و دولت کارتر را با بحرانی مواجه ساخت که سرانجام منجر به شکست او در انتخابات ریاست جمهوری شد.
البته علی‌رغم نگرش منفی‌ کارتر نسبت به سازمان سیا[۸۷]، این سازمان در ۲۸ ژانویه ۱۹۸۰ (حدود دو ماه بعد از اشغال سفارت) توانست ۶ نفر از دیپلمات‌ها را از ایران خارج کند. این ۶ نفر در هنگام اشغال از سفارت خارج و در اقامتگاه سفیر کانادا در ایران مخفی شده‌بودند. سیا با اعزام افسران عملیاتی خود به تهران و با بهره گرفتن از گذرنامه‌های جعلی کانادایی این ۶ نفر را از ایران خارج کرد(Daugherty, 2004: 109, 184).
سازمان سیا در قضیه نجات گروگانها از ایران، پیشنهاد کرد که در ماه ژانویه۱۹۸۰ طرح نجات گروگانها با بهره گرفتن از نیروی نظامی را اجرا کنند. چون ماه در شبهای ژانویه بدرکامل بود و هلی‌کوپترها می‌توانستند با بهره گرفتن از نوربدرکامل ماه عملیات را با اطمینان بیشتری انجام دهند. سازمان سیا حتی طرح نظامی پیشنهادی خود را آزمایش هم کرد و یک پرواز اکتشافی برای آزمون عملی‌بودن طرح در خاک ایران انجام دادند. بدین‌ترتیب سازمان سیا یک هواپیمای سبک را با سه سرنشین شامل خلبان، یک مامور سیا و یک افسر نیروی هوایی به ایران فرستاد. دو موتورسیکلت هم برای فرار زمینی، درصورت لزوم، در هواپیما جا داده شده‌بود. پرواز اکتشافی به ایران به خوبی انجام گرفت و عملی بودن طرح سیا ثابت شد(ترنر، ۱۳۸۱، ۲۱۰؛ Daugherty, 2004: 184).
با وجود این کارتر با پیشنهاد سیا، به این دلیل که می‌خواهد گروگان‌ها را با مذاکره آزاد کند مخالفت کرد. یکی از دلایل عدم استقبال کارتر از اقدام‌ پنهان سازمان سیا، رویکرد کاملاً لیبرال و تاکید‌ش بر حقوق‌بشر در سیاست‌خارجی آمریکا بود که امکان توسل به روش‌های سازمان سیا را، که قبلاً طی دهه ۱۹۷۰ در اثر رسوایی‌های اطلاعاتی به شدت مورد هجوم افکارعمومی آمریکا قرارگرفته‌بود، از او می‌گرفت. پس از آنکه دولت کارتر نتوانست از طریق مذاکره به خواسته‌های خود برسد، تیم‌امنیت‌ملی‌اش به این نتیجه رسیدندکه باید عملیات‌نظامی نجات را با استفاده ازنیروهای دلتا اجرا کنند و سازمان سیا فقط نقش پشتیبانی اطلاعاتی از عملیات را برعهده داشت. عملیات در روز ۲۴ آوریل شروع شد اما به دلایل مختلف با شکست مواجه شد و تبدیل به ناکامی‌اطلاعاتی دیگری مانند خلیج خوکها گردید و یکی از عوامل موثر در شکست‌ کارتر در رقابت با ریگان در انتخابات ۱۹۸۰ بود.
اگرچه سازمان سیا نقش‌چندانی در اجرای عملیات نجات گروگان‌ها نداشت، اما ناکامی سازمان از پیش‌بینی احتمال اشغال سفارت یکی دیگر از شکست‌های اطلاعاتی آن به شمار می‌آید. دسترسی دانش‌جویان ایرانی به اسناد بایگانی سفارت، ضمن آنکه منجر به افشای نام بسیاری از عوامل و مرتبطین سیا در ایران شد، ضربه‌ سختی به عملیات‌های اطلاعاتی آمریکا در منطقه خاورمیانه وارد کرد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...