در این عصر طبقه هنرمندان و موسیقی‌دانان و بازیگران در زمره طبقات عالیه کشور به‌شمار می‌رفتند.
ایرانیان باستان علاوه بر جشن‌های معروف همچون مهرگان، سده، نوروز و غیره، صد روز قبل از شروع زمستان یعنی هنگام انگور چینی کارناوال داشته‌اند و به این مناسبت انواع تفریحات ملی انجام می‌دادند. شب می‌رقصیدند، شراب خالص می‌نوشیدند و نمایش‌‌های محلی ترتیب می‌دادند. همه ماسک حیوانات واقعی یا افسانه‌ای بر چهره می‌زدند که این نقاب‌ها در زبان پهلوی «سیماچه» یعنی صورت کوچک نامیده می‌شد و از آن‌جا که اصطلاح اسلامی «سماجات» به معنی «بالماسکه» یا رقص با نقاب آمده است. هنوز هم می‌توان این قبیل بازیگران با نقاب را روی بافته‌ها و ظرف‌های نقره‌ای یا هر سند دیگری که از عهد ساسانیان مانده باشد، جستجو و مشاهده کرد (جنتی عطایی، ۱۳۳۶: ۲۴).
پس از تسلط اعراب بر ایران و اصرار آنان بر این شعار معروف که «مسلمانان نباید کتابی غیر از قرآن داشته باشند و به زبان غیر از عربی تکلم کنند» نویسندگان و سرایندگان پهلوی زبان به کلی خاموش شدند و بدین ترتیب فارسی‌نویسان به کتابت عربی روی آوردند و تراوشات فکری خود را به خط عربی ثبت کردند. در این میان عده‌ای نیر برای مبارزه با افکار نژادپرستانه اعراب و مبارزه با فجایع آن‌ها متوسل به هنر خنیاگری شدند و ضمن آواز و رقص و با حرکات و تجسم حالات، احساسات مختلف بشری را نمودار ساختند. چون پادشاهان اسلامی و مسلمانان متعصب به این موضوع پی‌بردند و خنیاگری ایران را بر ضد منافع خود تشخیص دادند، آن را تحت عنوان غنا حرام کردند (جنتی عطایی، ۱۳۳۶: ۲۸).

از قرن دوم هجری دیگر محیط برای عرصه آثار هنری مساعد نبود، پس عده‌ای معدود از مردان هنر و قلم راه صرف نیروی هنری خود را عوض کرده و مسیری جدید برای آن یافتند. از این تاریخ به‌تدریج سطور رثاء مذهبی و آثار تمثیلی و حماسی و مضامین مربوط به شرح دلاوری و فداکاری شهدای کربلا و واژه تعزیه و شبیه‌خوانی در دفتر ادبیات فارسی پیدا شد و رفته‌رفته رو به فزونی نهاد.
اگر به جستجوی ریشه‌‌های نمایش مذهبی شبیه بپردازیم، باید به دوران پیش از اسلام و به حماسه‌‌های «اوستایی»، «پهلوی»، «محلی» و «تاریخی» و به مراسمی همچون «سوگ سیاوش» و «یادگار زریر» بازگردیم.
این‌دو ماجرای غم‌انگیر (تراژدی) در سنت ایران از جهاتی چند با شبیه‌خوانی‌ها قابل مقایسه‌اند. یادگار زریر اثری است متعلق به ایران سده‌‌های میانه که از روزگار ساسانیان باقی مانده و احتمالاً بر پایه اثری اصیل از عهد پارتیان است. این اثر پیش از آن‌که به ثبت برسد، سده‌‌های متمادی توسط رامشگران و خنیاگران (به پارتی: گوسان) به آواز خوانده می‌شد. این اثر حماسی، همچون مصیبت امام حسین (ع)، بر شخصیت زریر، مدافع از جان گذشته و دلیر راه دین، متمرکز است.
ارجاسپ، شاه خیونان، که با آیین زرتشت مخالف بود، گشتاسپ، شاه پاک‌نهاد زرتشتیان را تهدید می‌کند و با سپاهی گران بر او فرود می‌آید. زریر به‌همراه داوطلبانی در برابر دژخیمان به جنگ در می‌آیند. زریر به‌دست بیدرفش، برادر بدنهاد ارجاسپ به قتل می‌رسد.
دو جنبه این تراژدی در خور تأمل‌اند. یکی آن‌که نتیجه قطعی حادثه بر زریر و نزدیکانش معلوم است. پیش از آن‌که جنگ آغاز گردد، شاه گشتاسپ، جاماسپ را احضار می‌کند و از او می‌خواهد تا سرنوشت جنگ را آشکار سازد، جاماسپ، در یک پیشگویی اسفبار، مصایب در انتظار دربار را بر وی آشکار می‌سازد.
به‌ویژه می‌گوید که چگونه بیدرفش سنگدل خائنانه زریر دلاور را می‌کشد. پیشگویی می‌کند که بیست و سه تن از برادران و پسران شاه به قتل خواهند رسید. پیشگویی‌‌های جاماسپ تنها مفهوم اطلاعاتی ندارند؛ بلکه اعلام آماده‌باش است و همچنان‌که به شیوه رثایی بیان می‌شوند، در واقع زمینه‌ساز سوگواری شنوندگان هستند و از لحظه اوج تراژدی خبر می‌دهند این لحظه زمانی فرا می‌رسد که ضربت نیزه زهرآگین بیدرفش در آوردگاه به زریر کارگر می‌شود. در شبیه‌خوانی‌ها نیز مشاهده می‌کنیم که سرنوشت کسان، بر احساسشان معلوم است و اغلب ازطریق نگرانی‌ها، دلشوره‌ها، اظهار تأسف‌ها یا توصیفات روشن از رخداد‌های آینده، آشکار می‌گردد.
جنبه دوم آن است که پس از مرگ زریر، پسر جوانش، بستور، سوگواری تکان‌دهنده‌ای می‌کند و به‌رغم سن کم، به جنگ با بیدرفش می‌شتابد و انتقام پدرش را می‌گیرد. کنار پیکر به خون تپیده و بی‌جان پدر می‌ایستد و به سبک خاص تعزیه‌خوانی‌ها با کلمات حزن‌انگیز بر حال زار پدر نوحه می‌زند.
نوحه‌اش دارای کیفیت زلال شاعرانه است و کمتر احتمال می‌رود که در محافل مذهبی زرتشتی، قرائت یا خواندن یادگار زریر هم چند مرثیه‌‌های ائمه در ادوار اخیر اسلامی، همان مفهوم ایثارگرانه و درون پالای خود را داشته باشد. البته تفاوت‌هایی میان وقایع کربلا و رخداد‌های جنگ‌های ایران و توران وجود دارد که منعکس کننده جهان‌نگری‌ها و زمینه‌‌های متفاوت است؛ اما عوامل اصلی همسان هستند: سلحشوری از جان گذشته با الهام از آتش ایمان؛ در برابر لشکری عظیم و دشمنی خائن ایستادگی می‌کند. در نبرد کشته می‌شود و دیگران بر او سوگواری می‌کنند. ولی مرگ او انجام یک رسالت است (یار شاطر، ۱۳۸۴: ۶۶).
نزدیکترین همانندی با تعزیه را می‌توان در تراژدی سیاوش یافت که چنان‌که حکیم طوس در شاهنامه خود آورده است. او شاهزاده جوان و بی‌گناهی است که برای گریز از کین پدر راه آواره‌گی توران زمین در پیش می‌گیرد و در آن‌جا به فرمان افراسیاب بد گوهر به قتل می‌رسد. با مطالعه تاریخ بخارا به این نتیجه می‌رسیم که سنّت یک آیین سوگواری، به‌ویژه برای سیاوش، از قدیم تا روزگار نویسنده اثر، نرشخی (سده سیزدهم) در ماوراء‌النهر وجود داشته است. نرشخی در تاریخ بخارا گزارش می‌دهد که: «اهل بخارا را بر کشتن سیاوش سرود‌های عجیب است و مطربان آن سرودها را کین سیاوش گویند» (نرشخی، ۱۳۵۱: ۲۴). اظهارات بعدی وی کمترین تردیدی باقی نمی‌گذارد که این سرودها در اصل نوحه بودند:
«مردمان بخارا را در کشتن سیاوش نوحه‌هاست چنان‌که در همه ولایت‌ها معروف است و مطربان آن را سرود ساخته‌اند و می‌گویند و قوالان آن را گریستن مغان خوانند» (نرشخی، ۱۳۵۰: ۳۳).
اشارات دال بر ارتباط شخصیت سیاوش با آیین سوگواری را در منابع دیگری همچون کتاب الغرر ثعالبی و آثار الباقیه بیرونی می‌توان دید.
در اسطوره سیاوش ما با قربانی شدن موجودی ایزدی روبرو هستیم. اسطوره‌ای آشناتر از بین‌النهرین باستان یا هرجای دیگر که مرگش تداوم‌بخش زندگی است. سوگ سیاوش، چنان‌که در ادبیات فارسی انعکاس یافته، جلوه‌ای از تمامی خصایص بارز شبیه‌خوانی‌های اسلامی ماست.
سیاوش از سرنوشت خویش آگاهی قبلی دارد؛ یعنی همه رنج‌ها و مصایبی را که در انتظار او و همسر باردار اوست به تفصیل می‌داند. سیاوش در گفتگوی با پیران، سردار نامدار تورانی، از سرنوشت و حوادث بعد از خود (بودنی‌ها) پرده برمی‌دارد.
این گفتار با پیشگویی جنگ‌های میان ایران و توران و نتایج آن دنبال می‌شود. در شاهنامه فردوسی، قطعه‌ای که در آن سیاوش خواب‌نما می‌شود و مصایب و بدبختی‌هایی را که بر او خواهد گذشت برای همسر جوان خود فرنگیس، تعریف می‌کند به آمیزه پیشگویی، نوحه زدن و وداع تغزیه همانندتر است.

ببرند بر بی‌گنه بر سرم
­­­­­­­­

ز خون جگر بر نهند افسرم
­­­­­­­­

نه تابوت یابم نه گور و کفن
­­­­­­­­

نه بر من بگرید کسی زانجمن
­­­­­­­­

نهالی مرا خاک توران بود
­­­­­­­­

سرای کهن کام شیران بود
­­­­­­­­

برین گونه خواهد گذشتن سپهر
­­­­­­­­

نخواهد شدن رام با من به مهر
­­­­­­­­

(ج ۳، ۲۱۹۰ بیت ـ ۲۱۸۷).
افسانه سیاوش در مجموع شباهت زیادی به اسطوره تموز، رب‌النوع جوانی بین‌النهرین دارد که هر سال با مرگ و رویش دوباره رستنی‌ها می‌مرد و دوباره زنده می‌شد. این اسطوره نمونه مرگ و زندگی دوباره در قسمت‌های مختلف جهان وجود دارد. در پایان می‌توان گفت که براساس آن‌چه که گذشت، مراسم سوگواری آیینی از نوع تعزیه، در ایران قبل از اسلام دارای پیشینه‌ای روشن می‌باشد (شاطر، ۱۳۸۴: ۱۷).
۱ـ۷ـ تراژدی چیست؟
تراژدی تصویر ناکامی اشخاص برجسته است. از جهتی با حماسه پیوند دارد و از گذشته تاریخی یا اساطیری سرچشمه می‌گیرد و گاه دوری زمان جای خود را به دوری مکان می‌دهد، هنرمند به‌جای آن‌که از گذشته دور (خواه تاریخی، خواه اساطیری) سخن به میان آورد، از مکانی دور در زمانی نزدیک سخن می‌گوید، قهرمانان در تراژدی دچار مرگی دلخراش می‌شوند و این مرگ نتیجه اجتناب‌ناپذیر تضادها و تلاش‌هایی است که مسیر داستان آن را به‌وجود می‌آورد. هر تراژدی در آن سوی غمی که تصویر می‌کند، نشان‌دهنده فتحی بزرگ است که در خواننده شور و هیجان می‌آفریند (شفیعی کدکنی، ۱۳۷۲، ۳۹).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...