– وجود این اندیشه که توسعه نیافتگی جهان سوم ناشی از مشکلات داخلی آن‌ها ست
– تسلط فرضیه تأثیر قدرتمند رسانه‌ها و رسانه های جمعی
۴- دهۀ دوم توسعه (دهۀ ۱۹۷۰) :
(دورۀ بد بینی)
– ناامیدی از میزان و ماهیت توسعه
-بیان فرضیه «توسعه نیافتگی»
– رواج این اندیشه که توسعه نیافتگی جهان سوم به عنوان نتیجه توسعه اروپا دیده شده است
– ضعف الگوی اشاعه نوآوری‌ها در کمک به محرومان
– نقد پارادایم مسلط توسعه
– دامنه دار شدن شکاف‌های اقتصادی-اجتماعی و بهره‌مندان ارتباطات
۵- دهۀ سوم توسعه ( ۱۹۸۰)
(دهۀ گم شده)
– رکود اقتصادی در بیشتر کشورهای صنعتی
– مشکلات جدی اقتصادی در کشورهای در حال توسعه: مشکلات تراز پرداختن‌ها
– کاهش چشمگیر هزینه های دولت در بخش خدمات
– به‌کارگیری الگوی اقتصادی نو لیبرال
۶- دهه ۱۹۹۰ و بعد از آن :
– مطرح شدن توسعه مبتنی بر نیازهای انسانی
– توجه به رهیافت‌های مشارکتی در توسعه و ارتباطات
– راهبردهای پیشنهادی توانمند سازی
– حساسیت به تنوع فرهنگ‌ها، دیدگاه‌ها و کارکردها
– مطرح بودن رهیافت‌های توسعۀ مردم محور: خوداتکایی، مشارکتی، محلی و پایدار
– روند رو به رشد گرایش به جهانی شدن در سبک زندگی، سلیقه‌ها، مد و سردرگمی‌های مبتنی بر رسانه های جمعی
– ظهور فضای سایبر، فناوری‌های ارتباطی و اطلاعاتی جدید و فشردگی زمان-فضا
توسعه در ایران
شکست ایران در جنگ‌های ایران و روس، در نیمه اول قرن نوزدهم، سبب شد که مسئولان و دست‌اندرکاران سیاسی و اهل نظر بیش از پیش به اهمیت تمدن غربی، قدرت اقتصادی و نظامی ناشی از آن توجه کنند. برتری تسلیحاتی روس‌ها و کیفیت فنی قوای نظامیشان به عنوان علل مهم پیروزی آن‌ها تلقی شد و در مقابل کمبود یا فقدان سلاح‌های مدرن و عدم آشنایی با فنون جدید نظامی گری در بین ایرانیان، مسئول ضعف و شکست‌های پی در پی قوای خود شناخته شد. ضرورت دست یافتن به پیشرفت‌های علمی و فنی، به منظور حفظ استقلال کشور و مقاومت در برابر بیگانگان باعث شد که باب مراوده علمی و فکری بین ایران سنتی و غرب متجدّد ناگزیر گشوده شود. اعزام محصّل به اروپا، تاسیس دارالفنون توسط امیر کبیر و دعوت از اروپاییان برای تدریس و مشاوره، همه در واقع برای دست یافتن به نتایج خیر کنندۀ تمدن غربی در عرصه علمی و فنی، به خصوص در درجه اول نظامی گیری بود (غنی نژاد،۱۳۷۷: ۱۲).

( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

به عبارت بهتر شکست‌های نظامی پی در پی در دوره قاجار به امتیازات دیپلماتیک منجر شد، امتیازات دیپلماتیک، امتیازات تجاری را به دنبال آورد، امتیازات تجاری راه‌های نفوذ اقتصادی را هموار ساخت و نفوذ اقتصادی نیز صنایع سنتی را تضعیف کرد و در نتیجه آشفتگی‌های اجتماعی پدیدار آمد. پادشاهان قاجار به دو شیوه متفاوت در برابر این روند واکنش نشان دادند. در نیمه نخست قرن سیزدهم هجری شمسی کوشیدند تا دو برنامه نوسازی بلند پروازانه، سریع، دفاعی و گسترده را اجرا کنند ولی با شکست در اجرای این برنامه‌ها در نیمه دوم سده نوزدهم به اصلاحات جزئی روی آوردند. آن‌ها در راستای این گونه اصلاحات همکاری با غرب را بر مبارزه ترجیح دادند؛ بیشتر دولت را در برابر جامعه تقویت کردند تا جامعه را در مقابل دولت‌ها خارجی و اغلب به جای انجام اصلاحات فراگیر در سطح ملی به اصلاحات جزئی و درباری پرداختند (آبراهامیان،۱۳۷۷: ۶۷).
نخستین برنامۀ نوسازی را عباس میرزا آغاز کرد. او که وارث مسلم تاج و تخت والی آذربایجان بود، در نخستین جنگ ایران و روس به این نکته پی برد که سواره نظام قبیله ای به هیچ وجه در برابر توپخانه متحرک روس‌ها کاری از پیش نمی‌برد. بنابراین به تقلید اصلاح گر وقتِ امپراطوری عثمانی، سلطان سلیم سوم و مطابق برداشت خود از «نظام جدید» عثمانی، به ایجاد «نظام جدید» در آذربایجان دست زد. هستۀ اصلی این نظام جدید از شش هزار نظامی تشکیل می‌شد. عباس میرزا برای تأمین و تجهیز این ارتش جدید کارخانه توپ و تفنگ سازی در تبریز ساخت. وی برای تضمین اقدامات مذکور اولین دفاتر دائمی نمایندگی ایران را در پاریس و لندن افتتاح کرد و همچنین برای تأمین نیروهای این نهاد نخستین گروه از محصلان ایرانی را به اروپا اعزام کرد (آبراهامیان،۱۳۷۷: ۶۸).
آغازگر دومین اقدام در راستای نوسازی، میرزا محمد تقی خان فراهانی معروف به امیر کبیر بود. از اقدامات وی می‌توان به احیای ارتش دائمی، ایجاد پانزده کارخانه در کشور برای تولید توپ، سلاح‌های سبک، کاغذ، مس، چدن و غیره نام برد. وی همچنین نخستین روزنامه رسمی کشور را با عنوان وقایع اتفاقیه تاسیس کرد و مهم‌تر از همه اینکه اولین دبیرستان سبک جدید یا همان دارالفنون را بنیاد نهاد (آبراهامیان،۱۳۷۷: ۷۰). اگرچه پس از مدتی امیر کبیر مورد بی مهری پادشاه وقت یعنی ناصرالدین شاه قرار گرفت و از مقام خود عزل و سپس کشته شد، اما روند نوسازی در کشور هرچند با سرعتی کند به راه خود را ادامه می‌داد.
برجسته‌ترین نمود توسعه در ایران را می‌توان در انقلاب مشروطه ایران مشاهده کرد انقلابی که می‌توان آن را نقطه عطفی در توسعه سیاسی ایران شمرده می‌شود. اگرچه این انقلاب و دستاوردهایش نتوانست عمر طولانی‌تری داشته باشد و در عمل جایش را با نظام دیکتاتوری عوض کرد، نمی‌توان اقدامات رضا شاه را در جهت نوسازی ارتش، ایجاد بوروکراسی نوین دولتی و … نادیده گرفت. پس از رضا شاه نیز نوسازی و توسعه که بیشتر به شیوه غربی مد نظر بود پی گیری شد و به صورت مدون، اولین برنامه توسعه در سال ۱۳۲۷ ه. ش تدوین شد. همان طور که پیش از نیز ذکر شده در دوره حکومت محمد رضا شاه مجموعاً شش برنامه توسعه تدوین شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نیز برنامه ریزی برای توسعه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی کشور با تأکید و توجه بر فرهنگ بومی و اسلامی پیگیری شد که تا کنون پنج برنامه توسعه به اجرا در آمده است.
بخش دوم – مرور مفهومی
بخش دوم این فصل به مرور مفهومی موضوع تحقیق می‌پردازد. در این قسمت مفهوم توسعه و دیگر مفاهیم مربوط به آن را که عبارتند از ۱- رشد و تفاوت ن با توسعه، ۲- ۲- تغییر اجتماعی و توسعه، ۳- توسعه نیافتگی، ۴- نوسازی و توسعه ، ۵- توسعه پایدار، ۶- توسعه انسانی، ۷- ارتباطات و توسعه و هم انواع رویکرد و ابعاد توسعه (سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی) بررسی خواهند شد.
تعریف توسعه
واژه توسعه De- velopment به معنای خروج لفاف (envelope)است که در فرهنگ لغت دهخدا به معنی فراخی و گسترانیدن ترجمه شده است (لغت نامه دهخدا).در سه قرن اخیرِ تاریخ غرب، سه واژه ترقی، تکامل، و توسعه برای توضیح تحول اجتماعی به کار رفته است. اصطلاح توسعه در معنای جدید آن تنها پس از پایان جنگ جهانی دوم شیوع عام یافت. اما این اصطلاح بار خوش‌بینانه واژه ترقی را که بیانگر فکر انسان دوره روشنگری بود و نیز بار اندیشه قوم مداری غربیان را که در کاربرد اجتماعی واژه تکامل مستتر بود، با خود همراه دارد. (خانیکی، ۱۳۸۷: ۱) .
پیش از جنگ جهانی دوم، در قرن نوزدهم، پژوهشگران اروپایی توسعه را در بیان تاریخ بشر به کار میبرند. اسپنسر و مارکس معتقد بودند که جوامع انسانی از مراحلی پایینتر به مراحل بالاتر در حرکت هستند این حرکت با چند قانون کلی و عمومی در مسیری مستقیم است هر جامعهای از این مراحل یا گذشته و یا در حال گذشتن است و یا این که این مراحل یکنواخت را طی خواهد کرد. به بیان دیگر آن‌ها در جستجوی کشف قوانین کلی برای چنین توسعهای بودند. این دستاوردهای کلی و جهانی از تاریخ انسان با خوشبینی همراه بوده است. حتی بعضی از این پژوهشگران «مراحل اول» تاریخ بشر را به کمال مطلوب رسانیده بودند و اکثراً اعتقاد داشتند که گذر از یک مرحله به مرحله دیگر موجب پیشرفت انسان در جهان مختلف خواهد شد چه در زمینه مادی و چه در زمینه فرهنگی و عقلایی کردن انسان (ازکیا،۱۳۸۴: ۲۷).
همچنین آگوست کنت در برخورد با تحولات اجتماعی ابراز داشت که جامعه در سیر تکاملی خود از سه مرحله عبور می‌کند که با سیر تکاملی فکری بشر مطابقت دارد. این مراحل عبارتند از مرحله ربانی، مرحله فلسفی و مرحله اثباتی(نراقی،۱۳۸۰: ۴۰).
هربرت اسپنسر نظریه ای در رابطه با تغییر را ارائه داد که بر پایه اصول و تکامل ارگانیسم زیستن بود. او معتقد به تکامل تک خطی مداوم و ثابت بود و اظهار می‌کرد که همه چیز در جهان به طور مداوم مرکب و پیچیده تر می‌شود. در مقایسه جوامع انسانی با ارگانیسم‌های زیستی. به این نتیجه رسیده بود که جوامع انسانی نیز در تکامل طبیعی خود از الگوهای ساده سازماندهی به ساختار پیچیده تر که مشخصه آن افزایش تخصصی در اجزاء است، می‌رسد. او در تکامل جوامع می‌گفت (اگر چه در مورد مجموع جوامع، تکامل اجتناب پذیر است، حدوث آن را در هر جامعه خاص نمی‌توان اجتناب پذیر یا در واقع محتمل دانست(نراقی،۱۳۸۰: ۴۰).
پس از جنگ جهانی دوم نیز اندیشمندان بسیاری درصدد تعریف مفهوم توسعه و تعیین ابعاد و شاخص‌های آن بر آمدند و با تعیین ویژگی‌های خاص برای آن سعی در متمایز کردن این مفهوم با مفاهیم رایج داشتند که این امر در طول سال‌ها منجر به ایجاد ابعاد وسیع‌تر و پیچیده تری برای آنچه که امروزه توسعه می‌دانیم شده است.
نکته حائز اهمیت دیگر این است که تعریف و تعیین حد و حدود توسعه در رابطه با نظریات ارتباطات و توسعه نیز ضروری به نظر می‌رسد. اگر چه بعضی این مهم را نادیده گرفته‌اند. جو الن فر و همنت شاه با بررسی مطالعات ۱۴۰ سال اخیر درباره توسعه دریافته‌اند که فقط حدود یکم سوم آن‌ها توسعه را مفهوم سازی کرده و تعریف عملیاتی از آن به دست آورده‌اند (ملکات و استیوز،۱۳۸۸: ۳۲).
با این اوصاف توسعه اصطلاحی ست که تعاریف متعددی دارد و بیان یک تعریف جامع و واحد از آن که همه بر سر آن توافق داشته باشند بسیار دشوار می کند. در ادامه به ارائه تعاریف گوناگون از توسعه می‌پردازیم تا بتوانیم درک درستی از کم و کیف این مفهوم داشته باشیم.
سازمان ملل توسعه را فرایندی می‌داند که کوشش‌های مردم و دولت را برای بهبود اوضاع اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هر منطقه متحد کرده و مردم این مناطق را در زندگی یک ملت ترکیب نموده و آن‌ها را به طور کامل برای مشارکت در پیشرفت ملی توانا سازد (موسایی،۱۳۸۸: ۱۰۰).
در طول دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ توسعه فرایندی خطی، از بالا به پایین و صرفاً اقتصادی و تکنولوژیکی تلقی می‌شد که نمود این مفهوم را می‌توان در نظریات مکتب نوسازی مشاهده کرد. در واقع این‌طور تصور می‌شد که کشورهای جهان سوم برای دست یابی به موقعیتی بهتر و به اصطلاح توسعه یافته تر باید از روش الگوی غربی در توسعه خود استفاده کنند و این نسخه غربی توسعه به طور حتم آنان را به سر منزل مقصود خواهد رساند به عنوان مثال عقیده آرتور لوئیس[۱۳]، برندهی جایزه نوبل در رشته اقتصاد، توسعه را گسترش تدریجی بخش مدرن و کاهش تدریجی بخش سنتی تعریف می‌کند (بهشتی،۱۳۸۲: ۲). این عقیده که در زمره نظریات خوش‌بینانه توسعه قرار دارد سال‌های سال جز مبانی فکری برنامه ریزی‌ها توسعه قرار داشت. اما تجربه برنامه های توسعه در کشورهای آمریکای لاتین نشان داد که بی توجهی به شرایط ساختاری و نهادی در این گونه کشورها و همچنین تلاش برای حذف سنن و عقاید نه تنها منجر به توسعه نمی‌شود بلکه خود از موانع تحقق توسعه به حساب می‌آید. بنابراین پژوهشگران این حیطه در صدد تعریفی جامع‌تر و دقیق از توسعه بر آمدند.
در همین راستا، عدهای توسعه را دستیابی فزایندۀ انسان به ارزشهای فرهنگ خود تلقی میکنند. زیرا توسعه اگر چه ذاتاً یک امر مادی است اما نتایج آن میتواند در راستای اهداف ارزشی و معنوی قرار گیرد. توسعه به صورت شبکهای است که نمیتوان گوشهای از آن را برگزید و باقیمانده آن را رها کرد. به عبارت بهتر نو شدن و نوخواهی بدون توجه به فرهنگ و سنن سالم آن جامعه باشد نوعی بیریشگی و مدرن شدنی بدون هویت خواهد بود. توسعه نه تنها مقدمه و متغیرهای اقتصادی صرف نیست؛ بلکه با تمام شئون یک اجتماع ارتباط دارد و شامل عناصر مختلف میشود و از لحاظ ریشهای توسعه و توسعه‌یافتگی ابتدا با تحول در بافت اندیشهای و فرهنگی یک جامعه شروع میشود و سپس به تمام حوزه ها، من جمله اقتصاد جریان مییابد (حاجی هاشمی،۱۳۸۴: ۳۰-۱۰). به همین دلیل اندیشمندان چون «باتاچار» معتقدند که توسعه علاوه بر رشد اقتصادی باید در برگیرندهی توسعۀ اجتماعی و فرهنگی کشور نیز باشد. به علاوه وی بر این باور است که توسعه یک مفهوم ارزشی است و حداقل شامل رفاه، فرصتهای شغلی، کاهش نابرابری در توزیع درآمد و مصرف سازگاری کشور با اختراع و موفقیتش در خود اتکایی است (بهشتی،۱۳۸۲: ۵).
یکی از برجسته‌ترین تعاریف توسعه، تعریفی است که توسط «مایکل تودارو»[۱۴] ارائه شده است. وی معتقد است که توسعه را باید جریانی چند بعدی دانست که مستلزم تغییرات اساسی در ساخت اجتماعی، طرز تلقی عامه مردم و نهادهای ملی و نیز تشریع رشد اقتصادی، کاهش نابرابری و ریشه کن کردن فقر مطلق است. توسعه در اصل باید نشان دهد که مجموعه نظام اجتماعی، هماهنگ با نیازهای متنوع اساسی و خواسته های افراد و گروه های اجتماعی در داخل نظام از حالت نامطلوب زندگی گذشته خارج شده و به سوی وضع یا حالتی از زندگی که از نظر مادی و معنوی بهتر است سوق مییابد (تودارو،۱۳۶۶: ۱۳۶).
آمارتیاسن[۱۵]، اقتصاددان هندی نیز توسعه را به مثابه آزادی می‌بیند. توسعه در دیدگاه او فرایند گسترش آزادی‌های انسانی است. در رویکرد وی گسترش آزادی هم به عنوان «هدف اولیه» و هم به عنوان ابزار اصلی توسعه در نظر گرفته می‌شود. هدف توسعه مرتبط با ارزشیابی آزادی‌های واقعی است که مردم از آن بهره می‌برند. به عبارت بهتر توسعه و پیشرفت مستلزم تقویت قابلیت‌های انسانی، مشارکت مردم و آزادی مباحثه عمومی است (سن،۱۳۸۳: ۷۰).
حسین عظیمی نیز توسعه را فرایندی می‌داند که طی آن باورهای فرهنگی، نهادهای اجتماعی، نهادهای اقتصادی و نهادهای سیاسی به صورت بنیادی متحول می‌شوند تا متناسب با ظرفیت‌های شناخته شده پیش می‌روند و طی این فرایند سطح رفاه جامعه ارتقا می‌یابد وی، توسعه را در حقیقت فرایند انتقالی جامعه از یک دوران تاریخی به یک دوران می‌داند (عظیمی،۱۳۷۸: ۴۱).
مجید تهرانیان نیز در زمره کسانی ست که به ابعاد انسانی توسعه توجه دارد و معتقد است تعریف توسعه باید از نیازهای انسانی آغاز شود که صرف نظر از خوراک و پوشاک و مسکن به مسائل زندگی معنوی انسانی می‌پردازد. وی همچنین بر این باور است که، جریان توسعه مستلزم افزایش تولید است ولی این شرایط لازم و کافی نیست. توسعه نیز در این رویکرد به معنی «فرایند ارتقای یک نظام اجتماعی جهت بر آوردن نیازهای فزاینده عمومی در نیل به سطوح بالاتری از بهبود و رفاه مادی و معنوی» تعریف شده است. این تعریف تا حدی با مفهوم تکاملی توسعه که این روند را به صورت روندی جهانی، گریز ناپذیر و به طور کلی مثبت تلقی می‌کند تفاوت دارد. توسعه تکاملی با بهره گیری از یک استعاره ارگانیک به دستیابی فزاینده به سطوح بالاتری از تمایز و پیچیدگی و یکپارچگی و نظم دلالت می‌کند. چنین مفهومی به طور عمده متکی بر افزایش فزاینده مجموعه ای از شاخص‌های اقتصادی، اجتماعی یا فرهنگی ست که کاربردهایی جهان شمول و عام دارند. این تعریف بدون آنکه سنجش‌های کمی را رد کند جهان شمولی این شاخص‌ها را بدون توجه به خصوصیات و شرایط خاص، زیر سؤال قرار می‌دهد. بدین ترتیب این تعریف عوامل محقق توسعه را از مقوله های برونزای موفقیت به آگاهی‌های درونزای توسعه منتقل می‌کند (تهرانیان، ۱۳۷۶ : ۴).
وی همچنین با تشریح مفهوم زوال (به عنوان معنای متضاد توسعه) به تشریح مفهوم توسعه و ارتباطات می‌پردازد. به زعم وی، همان‌طور که خلاف مقوله ارتباطات، مقوله پارازیت و یا خاموشی است، زوال را می‌توان به عنوان مخالف توسعه در نظر گرفت. سکوت به طور اساسی بر دو نوع ارتباطی و غیر ارتباطی است. زمانی که عملاً هیچ تماسی بین دو فرد، ملت یا فرهنگ وجود ندارد، سکوت امری بدون معنی و مفهوم تلقی می‌شود، اما سکوت زمانی که به عنوان تلاشی آگاهانه جهت رساندن تأیید، عدم تأیید و یا نادیده گرفتن به کار می‌رود امری با مفهوم و معنی تلقی می‌شود. «زوال» به عقیده تهرانیان، به نزول ظرفیت تولیدی و زوال اجتماعی و سیاسی حاکی از نزول ظرفیت یک نظام ملی برای پاسخگویی به نیازهای مفروض شهروندان آن است. زمانی که توقعات فزاینده به گونه قابل مشاهده ای از سطح درآمدها پیشی گیرد (وضعی که در بسیاری کشورهای کمتر توسعه یافته حاکم است) ممکن است سرخوردگی، خشونت و سرکوب سیاسی را به دنبال داشته باشد. سرکوب اغلب زمانی صورت می‌پذیرد که سطح بسیج سیاسی از نهادهای مشارکت سیاسی پیشی گرفته باشد. در چنین شرایطی، زوال سیاسی ممکن است به عنوان شکست نظام سیاسی در هدایت توقعات به مجاری ارتباطات سیاسی و ایجاد وفاق جمعی تعریف شود. از آنجا که «مردمسالاری» در دنیای امروز به صورت آرزویی عمومی و فراگیر درآمده است، می‌توان دستیابی به آن را به طور اساسی و عمده به ارتباطات عمومی در مورد اهداف توسعه وابسته دانست که پارازیت‌ها و تحریف‌های شدید موجب کند شدن و عقب افتادن آن برخلاف سایر قالب‌های حکومتی، مردمسالاری بر مبنای بحث و ایجاد اتفاق آرا قرار دارد، از این رو ارتباطات، توسعه و مردمسالاری ارائه کننده نظریه‌ها و روش‌های علمی هستند که عمدتاً با یکدیگر پیوند دارند (تهرانیان،۱۳۷۶: ۶).
بنابراین با توجه به آنچه که گفته شد توسعه تنها رشد اقتصادی نیست بلکه مفهومی متفاوت و پیچیده تری است که لزوماً به کیفیت زندگی انسان نیز مربوط میشود (لفتویچ،۱۳۷۸: ۷۶) این مفهوم عام در کلیه جنبه های زندگی انسان مصداق دارد به طوری که دربرگیرنده مفاهیم خاص توسعه فرهنگی، توسعه اجتماعی، توسعه سیاسی و اقتصادی است (محتشم دولتشاهی، ۱۳۷۰: ۳۴۷) . از همین روست که اندیشمندان حوزه توسعه امروزه بر سر این که توسعه چیست اختلاف نظر کمتری دارند و بیشتر مباحث آن‌ها بر سر ابعاد آن است. ابعادی که در حوزه های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، ارتباطی و روانی کشیده شده است و اینجاست که به زعم حمید مولانا می‌توان گفت «توسعه همه چیز است و همه چیز توسعه است».
رشد و توسعه
توسعه از مفاهیمی است که اغلب با مفهوم رشد یکی شمرده میشود، در حالی که بین این دو مفهوم تفاوتهای قابل ملاحظهای وجود دارد. رشد اقتصادی عبارت است از افزایش تولید و درآمد ملی در یک مدت زمان کوتاه مثلاً یک سال در حالی که توسعه نه تنها به معنی افزایش تولید و درآمد ملی است بلکه تغییراتی از قبیل الف)تغییر در ساختار تولید ب) تغییر در تکنولوژی تولید و پ) تغییر در طرز تفکر اجتماعی و فرهنگی جامعه را در بر می‌گیرد (محتشم دولتشاهی،۱۳۷۰: ۳۰۲).
به همین سبب است که عدهای از محققان واژه توسعه را مترادف با رشد نمیدانند. در بسیاری از کشورهای جهان سوم، توسعه مستلزم دگرگونی اجتماعی، فرهنگی و همچنین رشد اقتصادی است. به عبارت دیگر تغییرات کیفی میبایست با تغییرات کمی همراه گردد. با این برداشت توسعه به مفهوم دگرگونی، به اضافه رشد است (حاجی هاشمی،۱۳۸۴: ۱۳).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...