کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو




آخرین مطالب
 



علامه براین نظراست،که سلق به معنای زدن و طعنه است.[۱۴۷] طبرسی بیان داشته که اصل سلق،ضرب است، وهم چنین بیان کرده،که سلق به معنای “صاح” یعنی فریاد است.[۱۴۸]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

این حدیث که براساس اشتقاق لفظ درذیل آیه بیان شده است سلق را نهی می- کند،وبیان می داردکه آن ناله وفریادی است، که مذموم است و مورد رضایت خداوند نیست.
۲-۱-۳۴-ضیق
مولف بیان­کرده­است،که کلمه ضیق به معنای سختی و تنگی است.[۱۴۹] آیه ی آورده شده عبارت است از:«فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما یُوحى‏ إِلَیْکَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ أَنْ یَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَکٌ إِنَّما أَنْتَ نَذِیرٌ وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَکِیلٌ»(هود/۱۲) «مبادکه، برخى از چیزهایى را که بر تو وحى کرده‏ایم، واگذارى و بدان دلتنگ باشى که مى‏گویند: چرا گنجى بر او افکنده نمى‏شود؟و چرا فرشته‏اى همراه او نمى‏آید؟جز این نیست،که تو بیم‏دهنده‏اى بیش نیستى، و خداست که کارساز هر چیزى است».
حدیثی که در ذیل آیه­ی آورده شده،عبارت است از :عَنِ الْمُفَضَّلِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ‏ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) مَنْ غَسَلَ فَاطِمَهَ قَالَ ذَاکَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ کَأَنِّی اسْتَعْظَمْتُ ذَلِکَ مِنْ قَوْلِهِ فَقَالَ کَأَنَّکَ ضِقْتَ بِمَا أَخْبَرْتُکَ بِهِ قَالَ فَقُلْتُ قَدْ کَانَ ذَاکَ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ فَقَالَ لَا تَضِیقَنَّ فَإِنَّهَا صِدِّیقَهٌ وَ لَمْ یَکُنْ یَغْسِلُهَا إِلَّا صِدِّیقٌ أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ مَرْیَمَ لَمْ یَغْسِلْهَا إِلَّا عِیسَى‏.[۱۵۰]-مفضل گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم:کى فاطمه را غسل داد؟فرمود: امیر المو منین(علیه السلام) من این مطلب را از گفته آن حضرت بزرگ شمردم وتعجب کردم فرمود:گویا ازآنچه به­تو خبردادم،دلتنگ شدى؟عرض کردم:چنین­است قربانت گردم، فرمود: دلتنگ مباش زیرا او صدیقه (معصوم) است،و جز معصوم نباید او را غسل دهد،مگر نمى‏دانى که مریم را جز عیسى غسل نداد.
طریحی این حدیث را براساس اشتقاق لفظ بیان کرده است، و ارتباطی به تفسیر آیه مورد اشاره ندارد.
۲-۱-۳۵-خصم
طریحی بیان­داشته،که کلمه خصم به معنای مجادله­ودشمنی است.[۱۵۱] آیه­ی آورده شده عبارت است از:« ما یَنْظُرُونَ إِلاَّ صَیْحَهً واحِدَهً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ» (یس/۴۹)«آنان منتظرجز یک صیحه نیستند،صیحه‏اى که ایشان را بگیرد،درحالى که سرگرم مخاصمه باشند.»
حدیث بیان شده، در ذیل آیه عبارت است از:عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی لَیْلَى عَنْ أَبِیهِ قَالَ‏ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ(علیه السلام) یَقُولُ‏ إِذَا سَمِعْتُمُ الْعِلْمَ فَاسْتَعْمِلُوهُ وَ لْتَتَّسِعْ قُلُوبُکُمْ فَإِنَّ الْعِلْمَ إِذَا کَثُرَ فِی قَلْبِ رَجُلٍ لَا یَحْتَمِلُهُ قَدَرَ الشَّیْطَانُ عَلَیْهِ فَإِذَا خَاصَمَکُمُ الشَّیْطَانُ فَأَقْبِلُوا عَلَیْهِ بِمَا تَعْرِفُونَ فَ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعِیفاً فَقُلْتُ وَ مَا الَّذِی نَعْرِفُهُ قَالَ خَاصِمُوهُ بِمَا ظَهَرَ لَکُمْ مِنْ قُدْرَهِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل.[۱۵۲]‏-امام باقر (علیه السلام) می فرمود:چون علم را شنیدید، بکارش بندید و باید دل­هاى­شما گنجایش داشته باشد؛ (زیادتر از استعداد­و حوصله خود،علم را فرا نگیرید.) زیرا چون­ علم دردل مرد به قدرى زیاد شود،که نتواندتحمل­کند،شیطان براو مسلط شودپس چون شیطان­باشما به دشمنى برخاست،با آنچه می دانید به او روى آورید،زیرا نیرنگ شیطان ضعیف است (راوى گوید) گفتم آنچه می دانیم، چیست؟ فرمود: با او مبارزه کنید، به آنچه از قدرت خداى عز و جل براى شما هویدا گشته است.
درتفسیرالمیزان­مولف،بیان­کرده که مشرکان در مورد این که صیحه آسمانی آنان راچه وقت فرامی گیرد، بحث و گفتگو می­کردند،آمدن این صیحه­آسمانی برای خداوند آسان است وخدامی فرماید: این صیحه وقتی می آید،که اینان مشغول مخاصمه هستند.[۱۵۳]
طریحی­ این­ حدیث­ رابراساس­اشتقاق لفظ­بیان­داشته است، چنان که می بینیم در حدیث خصم به شکل اسم فاعل آمده است،یعنی شیطان انسان را به مخاصمه وادار می- کند؛هم چنان که در آیه نیز مشرکان بر سر این مطلب که، آیا صیحه آنان را فرا می گیرد یانه وزمانش کی هست، مشغول مجادله بودند،و هم چنین می توان گفت که، نتیجه مخاصمه می تواند دشمنی باشد.
۲-۱-۳۶- سنم
در مجمع­البحرین­آمده است،که سنم به معنی چشمه ایی در بهشت است.[۱۵۴] آیه­ی آورده شده، دراین قسمت عبارت است از:«وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِیمٍ»(مطففین/۲۷)« ترکیب طبع آن شراب ناب از عالم بالاست».
طبرسی بر این عقیده است،که تسنیم نام چشمه ایی است، که از بالا جاری می شود و مشتق از سنام است.[۱۵۵]
علامه بیان داشته است، که تسنیم نام چشمه ایی در بهشت است؛ وهم چنین از این ماده کلماتی به معنای بلند کردن و پر شدن نیز مشتق شده است.[۱۵۶]
حدیث آورده شده،در این باب عبارت است از: محَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ ثَعْلَبَهَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ قَالَ‏ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) أَ لَا أُخْبِرُکَ بِأَصْلِ الْإِسْلَامِ وَ فَرْعِهِ‏وَ ذِرْوَتِهِ وَ سَنَامِهِ قُلْتُ بَلَى قَالَ أَصْلُهُ الصَّلَاهُ وَ فَرْعُهُ الزَّکَاهُ وَ ذِرْوَتُهُ وَ سَنَامُهُ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَ لَا أُخْبِرُکَ بِأَبْوَابِ الْخَیْرِ إِنَّ الصَّوْمَ جُنَّه.[۱۵۷]-ابو عبد اللَّه صادق (علیه السلام)گفت: آیا از ریشه اسلام و شاخه اسلام و قلّه بلند اسلام باخبرت سازم؟ من گفتم: آرى ابو عبد اللَّه گفت:ریشه اسلام نماز است؛و شاخه اسلام زکات است،و قلّه بلند اسلام‏جهاد در راه خداست،ابو عبد اللَّه گفت: آیا از درهاى خیرباخبرت سازم؟ بدان که روزه سپر آتش است‏.
این حدیث که براساس اشتقاق لفظ بیان شده است، درآن سنام به معنای قله گر فته شده، تاعظمت جهاد در راه خدا را برای مخا طب به تصویر بکشد،تا مخاطب نسبت به انجام آن تلا­ش بیشتری بنماید.
۲-۱-۳۷-قصم
طریحی بیان داشته است که، کلمه قصم به معنای در هم شکستن و نابود کردن است.[۱۵۸] آیه­ی آورده شده­ عبارت است از: « وَ کَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْیَهٍ کانَتْ ظالِمَهً وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرِین» (انبیا/۱۱)«چه بسیار مناطق آباد ستمگرى رادر هم شکستیم،و از پس آن گروهى دیگر پدید آوردیم.»
حدیثی که­ درذیل آیه آورده شده،عبارت است از: عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِیفٍ‏ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(علیه السلام) قَالَ‏ مِنَ الْقَوَاصِمِ الْفَوَاقِرِ الَّتِی تَقْصِمُ الظَّهْرَ جَارُ السَّوْءِ إِنْ رَأَى حَسَنَهً أَخْفَاهَا وَ إِنْ رَأَى سَیِّئَهً أَفْشَاهَا.[۱۵۹]– ابی جعفر (علیه السلام) فرمود:از بلاهاى کمر شکن که پشت انسان را خم کند،همسایه بد است، اگر خوشرفتارى و کار نیکى ببیند، پنهان کند،و اگر بدى از انسان ببیند فاش کند.
طبرسی براین باور است که،قصم به معنای شکستن است.[۱۶۰]علامه آورده­است که،کلمه قصم دراصل به معنای شکستن است،ولی بطورکنایه به معنای هلاکت نیز استفاده می شود.[۱۶۱]
این حدیث که بر اساس اشتقاق لفظ بیان شده، بیانی مجازی دارد،برای نشان دادن وبه تصویر کشیدن همسایه بد، به همین دلیل از واژه قصم استفاده کرده است،تا اوج سختی داشتن همسایه بدرا به تصویر کشد.
۲-۱-۳۸-رهن
مولف بیان داشته است،که “رهن” به معنای حبس عمل وهم چنین چیزی در گرو دین قرار گیرد،است مانند وثیقه[۱۶۲]. آیه­ی آورده شده،دراین باب عبارت­است از:«وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ کُلُّ امْرِئٍ بِما کَسَبَ رَهِینٌ» (طور/۲۱)«کسانى که خودایمان­آوردند،وفرزندانشان­درایمان­پیرویشان­کردند،فرزندانشان­را به آنها ملحق مى‏کنیم و از پاداش عملشان هیچ نمى‏کاهیم، که هر کسى در گرو کار خویشتن است.»
حدیث­آورده شده،عبارت­است از : أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَنْفُسَکُمْ مَرْهُونَهٌ بِأَعْمَالِکُمْ فَکُفُّوهَا بِاسْتِغْفَارِکُمْ وَ ظُهُورُکُمْ ثَقِیلَهٌ مِنْ أَوْزَارِکُمْ فَخَفِّفُواعَنْهَا بِطُولِ سُجُودِکُم[۱۶۳]. ایا مردم، نفس شما گرو کردار شما است، آن را با استغفار رها کنید، دوش شما از گناهان شمابار سنگینى دارد، به طول سجود آن را سبک کنید.
در مفردات آمده است،که چون از ماده رهن وگرو، نگه داشتن تصور می شود، این ماده سپس به طور استعاره برای حبس و نگه داری، هر چیزی بکار برده می شود.[۱۶۴]
این حدیث که بر اساس اشتقاق لفظ بیان شده است، استعاره آورده شده است برای این که نفس انسان، در گرو اعمال وی است.
۲-۲-احادیث براساس جناس لفظ
دسته دوم ازاحادیث غیرتفسیری احادیثی هستند،که بر اساس جناس لفظ بیان شده است، انتخاب در تعداد این احادیث به طور گزینشی بوده است؛واگردر این بخش می بینیم که برخی واژگان تکرار شده اند،از این جهت است که، حدیث آورده شده در ذیل آنها ازجهت جناس لفظ واژه در حدیث مورد بررسی قرار گرفته است.
۲-۲-۱-حلا
مولف واژه حلا رابه معنای زینت از طلا و نقره گرفته است.[۱۶۵] ذیل این واژه آیه ای آورده شده،که­عبارت­ است از:«وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسى‏ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ » (اعراف/۱۴۸)«و قوم موسى پس از [عزیمت‏] او از زیورهاى خود مجسّمه گوساله‏اى براى خود ساختند.»
حدیثی که درذیل آیه­ی بالا آمده، عبارت است از: قَالَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) لَمَّا أَنْ وَسْوَسَ الشَّیْطَانُ إِلَى آدَمَ (علیه السلام) دَنَا مِنَ الشَّجَرَهِ فَنَظَرَ إِلَیْهَا فَذَهَبَ مَاءُ وَجْهِهِ ثُمَّ قَامَ وَ مَشَى إِلَیْهَا وَ هِیَ أَوَّلُ قَدَمٍ مَشَتْ إِلَى الْخَطِیئَهِ ثُمَّ تَنَاوَلَ بِیَدِهِ مِنْهَا مَا عَلَیْهَا فَأَکَلَ فَطَارَ الْحُلِیُّ وَ الْحُلَلُ مِنْ جَسَدِهِ فَوَضَعَ آدَمُ یَدَهُ عَلَى أُمِّ رَأْسِهِ وَ بَکَى.[۱۶۶] پیامبر(صلّى اللَّه علیه و آله) فرمود: هنگامى که شیطان آدم(علیه السّلام) را وسوسه کرد، حضرت آدم نزدیک آن درخت رفته و به آن درخت نگریست،پس آبروى او برفت (شاید منظور این باشد،که آب و رنگ او دگرگون شد،چون خود را باخت.)سپس برخاست و به سوى آن درخت رفت، و این نخستین گامى بود که به راه خطا برداشته شد،پس با دست از میوه آن چید،و­خورد و زیورها و جامگان زرّین که بر تن داشت، از بدنش پرید و آدم دست خود را بر فرق سرش نهاد، و گریست.
علامه براین­ عقیده است،که”حلی” به معنای چیزهایی است، که آدمی خود رابه آن زینت می­دهد،از قبیل طلا و نقره وامثال آن.[۱۶۷]
مولف­تفسیرجوامع­الجامع ­براین نظراست،که« مِنْ حُلِیِّهِمْ»زیورهایی­است،که­از قوم فرعون به عاریت گرفته بودند،وبعداز هلاک فرعون در دست آنان باقی مانده بود.[۱۶۸]
این حدیث براساس جناس لفظ واژه”حُلِیِّهِمْ درآیه والْحُلِیُّ درحدیث“درذیل­آیه بیان شده است.
۲-۲-۲-ادا
مولف درذیل آیه­ی :«وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ ذلِکَ تَخْفیفٌ مِنْ رَبِّکُم‏» در بیان معنای واژه­ی ادا، حدیث دیگری رابیان کرده است، که عبارت است از:فإنه روی عن أبی عبد الله (علیه السلام) أنه من غسل میتا مؤمنا فأدى الأمانه غفر له قیل و کیف یؤدی الأمانه قال لا یخبر بما یرى.‏[۱۶۹] امام صادق (علیه السّلام) فرمود: هر که جنازه مومنى را غسل دهد،وامانت را درباره او رعایت کند،خداوند او را ببخشاید؛راوى پرسید:چگونه امانت را در باره او رعایت کند؟ فرمود: آنچه را که در تنش مى‏بیند، باز نگوید.
این حدیث­ براساس جناس لفظ واژه” اَداءٌ درآیه و فأدى در حدیث” ذیل آیه بیان شده است، اشاره به حفظ امانت دیدن ازطرف شخص غسل دهنده،درمورد اعضای میت می- دهدکه امانت سالم را رعایت کند.
۲-۲-۳-درا
طریحی بیان داشته است، که واژه درا به معنای دفع کردن است.[۱۷۰] آیه­ی آورده شده در این قسمت، عبارت است از:«الَّذینَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ» (آل عمران/۱۶۸) « همان کسانى که[خود در خانه‏] نشستند، و در باره دوستان خود گفتند: اگر از ما پیروى مى‏کردند، کشته نمى‏شدند؛ بگو: اگر راست مى‏گویید، مرگ را از خودتان دور کنید.»
حدیثی که بیان شده،عبارت است از:و سئل الصادق(علیه السلام)عن الرجل هل یقطع صلاته شی‏ء مما یمر به؟ فقال: لا یقطع صلاه المؤمن شی‏ء ولکن ادرؤا ما استطعتم.[۱۷۱]
این حدیث بر اساس جناس لفظ واژه” فَادْرَؤُادرآیه وادرؤا درحدیث”بیان شده است ودر جهت تفسیرآیه مورد اشاره نیست.
۲-۲-۴-دأب
مولف بر این عقیده است،که واژه دأببه معنای عادت وشأن واصل آن از “من دأب فی العمل”است.[۱۷۲] آیه­ی آورده شده، در این قسمت عبارت است از:
«کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ اللَّهُ شَدیدُ الْعِقابِ» (آل­عمران /۱۱)«[آنان‏] به شیوه فرعونیان و کسانى که پیش از آنان بودند،آیات ما رادروغ شمردند؛پس خداوند، به [سزاى‏] گناهانشان [گریبانِ‏] آنان را گرفت، و خدا سخت‏کیفر است.»
حدیثی که در ذیل آیه­ی بالا آورده شده، عبارت است از :عن أبی عبد الله(علیه السلام) قال: علیکم بصلاه اللیل فإنها سنه نبیکم و دأب الصالحین قبلکم و مطرده الداء عن أجسادکم.[۱۷۳] امام صادق (علیه السّلام) فرمود: بر شماست که نماز شب بخوانید،زیرا نماز شب سنّت پیامبر شماو شیوه مردان نیکوکارى است، که پیش از شما مى‏زیسته‏اند، و نیز باعث دورى بیماریها از بدن هاى شماست.
مولف­در تفسیر اطیب البیان،براین باوراست که دأب به معنای عادت است، و درعلم اخلاق صفتی که به کثرت گراید، عادت می شود، وجز ملکه نفسانی می شود. [۱۷۴]راغب در ذیل این آیه بیان می دارد، که بر عادتی بودند،که پیوسته استمرار داشته است.[۱۷۵]
طریحی این­حدیث­را براساس جناس لفظ واژه”کَدَأْبِدرآیه­و­دأبدرحدیث” بیان داشته است،و درصدد تفسیرآیه نیست، باتوجه به مطالب گفته شده،می­توان بیان داشت که، دأب عادت و روش هم در صفت پسندیده وهم مذموم می ­تواند باشد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[چهارشنبه 1401-04-15] [ 04:01:00 ق.ظ ]




باید توجه داشت که عنوان منتخب یا باید عین الفاظ قرآنی یا مشتق از آنها باشد و جایز نیست در انتخاب موضوع از لفظ قرآنی به کلمات هم معنای آن عدول کرد، مانند اینکه به جای انتخاب موضوع (مشورت در قرآن)، واژه (دموکراسی در قرآن) انتخاب شود. هر چند در تفسیر اعتبار اساسی به معناست، نه مبانی و الفاظ، اما باید توجه داشت که در قرآن کریم، دقت در تعابیر نیز مراد بوده است.
۲-۱۳-۲- آسیب های مرحله جمع آوری آیات:
الف) آسیب و اکتفا به کتابهای معجم قرآن کریم: در جمع آوری آیات، نباید به کتابهای معجم قرآن اکتفا شود، زیرا ممکن است آیاتی مربوط به موضوع مورد نظر وجود داشته باشد، بدون آنکه واژه های آن موضوع درآنها به کار رفته باشد مثلاً آیات بسیاری بر رحمت الهی دلالت دارد، بی آنکه ماده (رحم) یا مشتقات آن به کار رفته باشد.
«وَلَوْ یُؤَاخِذُ اللّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِم مَّا تَرَکَ عَلَیْهَا مِن دَآبَّهٍ»[۱۴۳] یا ِآیه «وَلَوْ یُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا کَسَبُوا مَا تَرَکَ عَلَى ظَهْرِهَا مِن دَابَّهٍ»[۱۴۴]
این دو آیه نهایت لطف و رحمت الهی را نشان میدهد بی آنکه اشارهای به واژه (رحم) شده باشد. همچنین اتکا به معاجم فرضیه سازی و تأیید نظریه را دچار مشکل جدی کرده، به کلیت تفسیر موضوعی آسیب میرساند.
ب) سهل گیری بیش از حد در انتخاب آیات: یکی از آسیبهای این مرحله آن است که مفسر به صرف احتمال اینکه شاید این آیه نیز مربوط به موضوع باشد، بدون تأمل، دچار سهلگیری شده، موجب تراکم آیات فراوانی در پیش روی خود شود و احتمال عقلی را ناخودآگاه جانشین احتمال عقلایی کند که این خود کار تحقیق را مشکل و گاهی با اموری نامربوط کند و از مسیر خارج میسازد، سهل گیری معقول در گردآوری آیات انتخاب همه آیات مربوط به موضوع است، نه هرچه عقلا احتمال ارتباط آن وجود دارد.[۱۴۵]
ج) سخت گیری و وسواس در انتخاب آیات: نقطه مقابل آسیب قبلی این است که مفسر، آیات مرتبط را به خاطر وسواس و سختگیری بر سر اینکه احتمالاً ارتباط چندانی با موضوع ندارد از دست بدهد و در تحقیق دست او خالی بماند، از این رو بحث و نتیجهگیری بر او مشکل یا موجب نقص در نظریهاش شود زیرا از بررسی تمام آیات مرتبط باز میماند.[۱۴۶]
۲-۱۴- آسیبهای مرحله تفسیر ترتیبی:
الف) عدم ممارست در تفسیر:
اگر کسی گمان کند میتواند بدون هیچ پیشینه تفسیری وارد حوزه تفسیر موضوعی شود و آیات را کنار هم گذاشته، نتیجه بگیرد، دچار اشتباه شده است، توجه به این اصل ضروری است که مفسر قرآن شرایطی دارد و از جمله آنها ممارست و تمرین، تفسیر است، یعنی باید قبل از آن با تفسیر ترتیبی و روش های تقسیری آشنا باشد و سپس به تفسیر موضوعی بپردازد وگرنه ممکن است گرفتار لغزش یا تفسیر به رای شود.
ب) پیش داوری در تفسیر:
اندیشه از پیش رسوخ کرده درذهن مفسر، نتایج پژوهش آرمانی او را به رنگ و بو خود درآورد و به آن جهت میدهد.
ج) عدم شناخت ترتیب نزول:
مفسر باید ترتیب نزول آیات را بداند تا در تفسیر دقت داشته باشد؛ زیرا در صورت عدم اطلاع، ممکن است آیهای را که قید بر آیات دیگر نیست، مقید قرار دهد مثل (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِیَ مِنَ الرِّبَا إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ)
چون در مقام تحریم تدریجی رباست، در اینجا ربا چند برابر جرم شده، درحالی که درآیه سوره بقره مطلق ربا حرام شده است حال اگر مفسر به این امر واقف نباشد، ممکن است این آیه را قیدی بر آیات سوره بقره بگیرد.
د) علم زدگی:
گرایش بیش از حد در به کارگیری دانش جدید برای تفسیر قرآن یکی از عوامل لغزش و نادیده گرفتن اصول تفسیر موضوعی است. زیرا به تدریج، موجب اصالت دادن به دانش جدید غفلت از ظنی بودن بیشتر نظریات علم تجربی می شود و تفسیر موضوعی را دچار آسیب مینماید.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

دکتر خزائلی در کتاب احکام القرآن، درپرتو این دست یافت علمی، که مبدا آفرینش انسان به موجودی ذرهای به نام سلول بر میگردد که در نطفه وجود دارد و همین سلول در پی نشو ونما به دو سلول تقسیم میگردد.
در ذیل آیه (هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَهٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِیَسْکُنَ إِلَیْهَا)[۱۴۷] به نظر میرسد مراد از (نفس واحده) سلول، یعنی ذرهای باشد که در نطفه موجود است و پس از نشو و نما، به دو سلول تقسیم میشود. این درحالی است که مطالعه کامل آیه به روشنی نشان میدهد که این تفسیرهای علمی نمیتواند منظور خداوند باشد؛ زیرا در ادامه آیه، سخن از نیایش و درخواستهای این زوج است و این معانی در سلول یا الکترون مطرح نیست.[۱۴۸]
برخی از تفسیرهایی که در قرن بیستم به وسیله مفسران اسلامی نوشته شده دچار نوعی غرب زدگی در تحلیل مسائل قرآنی است؛ زیرا در تحلیل مفاهیم قرآنی و قوانین اجتماعی و اخلاقی آن، تحت تأثیر هجوم افکار غربی و مکتب وحی الهی، نوعی هماهنگی برقرار کند والفتی پدید آورند. این گروه در حقیقت، در کشاکش اعتقاد به اصالت قرآن و جاذبه تمدن غربی، قرار گرفتهاند و برای جمع میان این دو، است به تاویل و تصرف در آیات زدهاند و در حقیقت اصالت قرآن را نادیده گرفتن و به اندیشه های بشری اصالت دادهاند. این تفسیر، حقایقی مانند روح، فرشته و حیات برزخی و معجزه، آنچنان دچار آشفتگی شدهاند که همه را با شیوه ها و اصول ما دیگری توجیه و تفسیر کردهاند.[۱۴۹]
ه) عقل گرایی و مصلحت مداری:
فردگرایی برخی از مفسران اهل سنت از جمله نوآوریهای قرن چهاردهم و انقلاب و خیزش ایشان بر متنمداری و تقلیدگرایی حاکم بر حوزه فقهی- تفسیری آنان به شمار میآید، عقل گرایی نیز مانند علمگرایی نتوانست در تفسیر، حد اعتدال را رعایت کند.[۱۵۰] و در مواردی به زیاده روی منتهی گردید. گویا پیشتاز این فرد گرایی در میان مفسران اهل سنت، محمد عبده بوده که به عقیده روحی، دیگر مفسران خرد گرا او را امام خویش شناختهاند عبده در نظر و عمل، نص قرآن را به تبعیت از عقل ملزم دانسته و بر این باور است که در صورت ناسازگاری بین این دو، عقل بر ظاهر نص تقدم دارد.
ی) تفریط در استفاده از معلومات بشری:
در نقطه مقابل علمگرایی افراطی در تفسیر، کسانی هستند که می گویند، در فهم قرآن نباید به غیر قرآن اشاره کرد و باید با ذهن خالی و بسیط به تفسیر پرداخت، روشن است این طرز تفکر نیز آسیبی در جهت نقص تفسیر به شمار میآید.[۱۵۱]
در نگاه شهید صدر تفسیر موضوعی قرآن، از متن زندگی بشر و واقعیت های فکری بشر و دریافت افکار و محتوای آن آغاز میکند آن گاه به سراغ قرآن میرود، البته نه با اینکار تجربه بشری بر قرآن در برابر دانشهای بشری فراهم آید، بلکه هدف این است که تجربه بشری با مطالب قرآن در یک بستر پژوهشی قرار گیرد تا نظر قرآن به گونهای روشن در برابر موضوع مورد تجربه انسان آشکار گردد.[۱۵۲]
وی همچنین افزود: رسالت تفسیر موضوعی در هر مرحله و در هر عصری، این است که تمام میراث فرهنگی بشری و افکار و مقولههایی را که خود مفسر فرا گرفته است با خود داشته و در پیشگاه قرآن دهد تا درباره مجموعه این دستاوردهای بشری داوری کند. بنابراین قرآن مرجع است و درباره تجربه بشری نظر میدهد.[۱۵۳]
آیت الله جوادی آملی نیز استفاده از معلومات بیرونی را موجب رشد تفسیری میداند و میگوید: بین تحمیل و تحمل نمودن فرق است. هرچه انسان در مدرسه جهان آفرینش از آیات کتاب تکوینی خداوند بهره میبرد، آگاهی می یابد و قدرت تحمل او نسبت به آیات کتاب تکوین، افزون تر میشود.[۱۵۴]
د) غفلت از تناظر آیات با یکدیگر:
نگاه نظام مند به مفاهیم قرآن شرط اساسی تفسیر موضوعی است شناخت سیاق عام و توجه به پیوند نظاممند یک آیه با آیات دیگر قرآن درهمان موضوع و نیز موضوعات همسو و همانند از شرایط ویژه تفسیر موضوعی است، چنان که گفته شده، نگاه به کل قرآن یکی از اصول بنیادین مفسران موضوعی در سبز فایل است.[۱۵۵]
آیت الله مکارم شیرازی در مقدمه تفسیر موضوعی خود چنین مینگارد: (همه اجزای هستی، یک واحد به هم پیوسته را تشکیل میدهد و طرز مطالعه تصحیح آنها این است که همه را در ارتباط با هم مورد بررسی قرار دهیم در کتاب تدوین (یعنی قرآن مجید) نیز مطالب همینگونه است و روابط دقیق و ظریفی در میان تمام موضوعات قرآنی وجود دارد و باید آنها را در ارتباط با یکدیگر مورد تفسیر قرار داد.[۱۵۶]
همچنین به گفته آیت الله جوادی آملی، سراسر قرآن (مثانی) است یعنی به هم منطبقند و گرایش دارند و یکدیگر را روشن میکنند، به یکدیگر تکیه میکنند و به یکدیگر پناهنده میشوند و این نشانه انسجام کامل قرآن است.[۱۵۷]
علامه طباطبائی نیز میفرمایند: «این از شگفتیهای قرآن است که آیهای از آیات آن امکان ندارد که به تنهایی مطالبی راهنمایی نکند و معنایی را نتیجه ندهد، هر آیه ضمیمه آیهی مناسبی شود، حقیقتی از حقایق تازه را ادامه میدهد و آنگاه آیه سوم آن حقیقت کشف شده را مورد تصدیق و گواهی قرار میدهد این از ویژگیهای قرآن است»[۱۵۸]
بر این اساس، نگریستن همراه با تفکر در همه قرآن برای پژوهشگران موضوعی، از اهمیت ویژهای برخوردار است.
۲-۱۵- آسیب های مرحله نظر پردازی:
الف) عدم التزام تام به مفاد آیه: در پرداخت نظریه، مفسر باید التزام تام به مفاد مطالبی داشته باشد که آنها را از آیات استنتاج کرده است، نه چیزی از آن بکاهد و نه چیزی بر آن بیفزاید. همانگونه که نباید عنصر دیگری را از مصادر غیر قرآنی مثل سنت و لغت و اقتضای اصلی جز و عناص دخیل نظریه قرار دهد، نباید هیچگاه مفاد مفهوم از آیات را پنهان بدارد، به هر قصدی که باشد، هرچند به انگیزه و تصور دفاع از قرآن باشد، همانگونه که در مواردی، درشرایط خاص، بعضی از مفسران از تقریر حقایق قرآنی درباره تعدد زوجات و طلاق و ربا ابا داشتهاند و احساس جهت میکردند. به همین دلیل، آنها را به نحوی تأویل میکردند، به گونهای که در حقیقت، آنها را باطل مینمودند. تذکر این نکته لازم است که استفاده از سنت و لغت و عقل به عنوان شارح و مبین برای نص قرآن درتفسیر موضوعی لازم است، اما نباید مقام آن از شارح فراتر رود و به عنوان عنصر ومنشا نظریه مطرح شود؛ زیرا ما درصدد کشف نظریههای خاص قرآن در مورد موضوع مورد نظر هستیم، مثلاً زمانی ما مسئله علم در قرآن را مورد بررسی قرار میدهیم و گاهی هم علم در قرآن و روایات و یکبار هم به صورت کلی درباره علم بحث میکنیم، در اینجا، علاوه بر نظر قرآن و اسلام، از مصادر دیگر همچون تاریخ و فلسفه هم استفاده میشود.[۱۵۹]
ب) کنار گذاشتن قرآن وغلبه دادن به اموردیگر: چنانچه مفسر تعلیقات دیگر بحث را توسعه فراوان ببخشد این کار موجب می شود کار از حالت تفسیر موضوعی خارج شود جهت قرآنی بحث کم رنگ شده، بیشتر نظریات صاحب بحث طرح شود؛ چنان که از گذشته، چنین کارهایی صورت پذیرفته و امروزه نیز تحت عناوین (الدراسات القرانه) یافت میشود. برای مثال، از دیر باز، علما بر فخر رازی و جدیداً بر شیخ طنطاوی در مورد تفاسیرشان ایراد گرفته و گفتهاند (فیهما کل شی الا التفسیر).
ج) شتاب در نظریه پردازی: نظریه پردازی باید مبتنی بر دقت و تمام و امعان نظر در تمامی آیات باشد، نه اینکه مفسر مجموعهای از آیات را بدون احصای کامل موارد مرتبط و استقصای کامل بحث، در نظر گرفته حکمی صادر نماید، یا اصلی را بنا نهد؛ زیرا این امر موجب خطا در نظریه میشود.
د) عدم توجه به ویژگیهای قرآن: چنانچه مفسر از ویژگیهای قرآن در ارائه نظر غفلت ورزد در استخراج حقایق و قواعد، دچار خطا میشود. برخی از نویسندگان ویژگیهای اصولی در این زمینه را چنین بر شمردهاند: ۱- قرآن اصل الاصول تمام علوم است ۲- قرآن در نهایت احکام و اتقان است ۳- تکرار و زیاده در قرآن نیست ۴- کتاب هدایت است ۵- خطا در آن راه ندارد ۶- در بیانات قرآن، اصل بر حقیقت است ۷- مجاز در قرآن نوعی خاص است ۸- در الفاظ قرآن ترادف وجود ندارد.[۱۶۰]
۲-۱۶- بررسی رابطه تفسیر موضوعی با تفسیر ترتیبی:
یکی از پرسش های اساسی درباره تفسیر موضوعی این است که چنین تفسیری چه ارتباطی با تفسیر ترتیبی دارد؟ به ویژه آنکه برخی معتقدند به خاطر فراوانی تفاسیر ترتیبی باید این شیوه را کنار گذاشت و به تفسیر موضوعی روی آورد پیام چنین تفکری جدا بودن مرزهای این دو شیوه و استقلال تفسیر موضوعی از تفسیر ترتیبی است. اگر چنین برداشتی صحیح باشد و نظر استقلال تفسیر موضوعی مدافعانی داشته باشد این نظریه را باید نظریه باطلی انگاشت زیرا این دو روش از تفسیر در قبال هم کنش و واکنش داشته و در طول تاریخ این دو روش وجود داشتهاند اما آنچه بر همگان، مشهود است، حضور جدی تفسیر ترتیبی و حضور کمرنگتر تفسیر موضوعی نسبت بدان در طول تاریخ است.
در روش تفسیر ترتیبی، مفسر همگام با قرآن و ترتیب موجود در قرآن پیش میرود. به تدریج آیات را قطعه قطعه میکند از ظاهر آیات بهره میگیرد یا آیات دیگر را به کمک میگیرد یا عقل را مدد میطلبد ضمناً سیاق آیات را درنظر میگیرد. احاطه به تفسیر ترتیبی، به خاطر آن است که اگر کسی خواست موضوعی را از نظر قرآن کریم بررسی کند هرگز نمیتواند در محدوده المعجم و یا کشف الایات و کشف المطالب موضوعی را از قرآن استنباط نماید و آن را به قرآن استناد دهد چون خیلی از مسائل مربوط به آن موضوع وجود دارد که با آن لغت بیان نشده است تا المعجم بتواند آن را ارائه نماید.[۱۶۱]
علاوه بر آن، اگر کسی خواست تفسیر موضوعی بگوید یا بنویسد اگر آیهای موضوع موردنظر را دربرداشت آن آیه را نباید منهای سیاق قبل و بعد بنگرد بلکه باید سیاق و خصوصیاتهای موردی آیه را در نظر داشته باشد تا بگوید که این آیه فلان مطلب را تا آن حد بیان میکند. بنابراین روشن میشود که تفسیر ترتیبی، به تنهایی کامل نیست و زمانی ممکن است انسان موضوع شناس باشد و موضوعی را از قرآن کریم استنباط کند که قبلا، تفسیر ترتیبی را گذرانده باشد و هر آیهای را با ملاحظه صدر و ذیل آن بحث، درنظر بگیرد.[۱۶۲]
در بحث ارتباط تفسیر ترتیبی و تفسیر موضوعی با یکدیگر این را میتوان برداشت کرد که رابطهای طولی است و تفسیر ترتیبی زمینه ساز تفسیر موضوعی می باشد و بدون تفسیر ترتیبی، موضوع کاملی به دست نخواهد آمد و اصلا تفسیر موضوعی بدون طی دورهای از تفسیر ترتیبی، تفسیر کاملی نخواهد بود.
استاد دکتر شرقاوی در بیان دو روش تفسیر قرآن میگویند: (روش اول این است که: مفسر به همراه آیات قرآن کریم حرکت میکند و به ترتیب آیات موجود در سورهها، مفردات را تفسیر میکند و بین آیات و معانی و مفاهیمی که آیات بر آنها دلالت میکند ارتباط برقرار میکند.
روش دوم این است که مفسر، تمامی آیات که درباره موضوع واحدی وارد شده است را جمع آوری میکند، سپس جلوی خود قرار می دهد و اساس آن را تحلیل می کند ومعانی آن را درک می کند و رابطه و تناسب بین آنها را می شناسد و حکم برایش آشکار می شود بدین وسیله هر چیز درجای خودش قرار میگیرد و این روشی است که به نظر، طریقه و روشی عالی است و به خصوص در تفسیری که برای مردم نشر پیدا میکند، تا آنها را به مفاهیم قرآنی هدایت و ارشاد میکند.[۱۶۳]
جناب آقای جعفر سبحانی به همین نکته اشاره دارند که توجه یک سوئی به تفسیر ترتیبی زمینه مناسبی را برای عدهای فراهم کرده که با استناد به بعضی از آیات قرآن برای عقاید باطل خود، مستنداتی قرآنی یافته و طرفدارانی هم به دست آوردهاند.[۱۶۴]
آیت الله جوادی آملی میفرماید: در سیر آموزشی، تفسیر موضوعی بعد از تفسیر ترتیبی است، انسان در ابتدا باید به نحو ترتیب در خدمت قرآن کریم باشد، یعنی از اول تا آخر قرآن را به نوبه خود بررسی نموده و حضور ذهنی و علمی داشته باشد که اگر آیهای از قرآن مطرح شده، برایش بعیدالذهن نباشد؛ آنگاه پس از آشنایی با مضمون آیات و با سرمایه تفسیر ترتیبی به سراغ تفسیر موضوعی بیاید، موضوعی از موضوعات را انتخاب کرده و درباره آن بحث کند یعنی آیاتی از قرآن را که حاوی این موضوع است جمعآوری نماید. سپس به جمع بندی روایات در آن زمینه بپردازد و در مرحله نهایی بین دو جمعبندی به دست آمده از آیات و روایت جمع بندی سومی به عمل آورد تا بتواند مطلبی را به عنوان نظر اسلام و قرآن و عترت ارائه دهد.[۱۶۵]
همچنین استاد جوادی آملی نظر دارند در آنچه گفته شد تفسیر ترتیبی مقدم بر تفسیر موضوعی است، به خاطر آن است که اگر کسی خواست موضوعی را از نظر قرآن کریم بررسی کند، هرگز نمیتواند در محدوده (المعجم) و یا (کشف المطالب) موضوعی را از قرآن استنباط کند. و آن را به قرآن استناد دهد.
چون خیلی از مسائل مربوط به آن موضوع با آن لغت بیان نشده است تا اینکه المعجم بتواند آن را ارائه کند، علاوه بر آن اگر کسی خواست تفسیر موضوعی بگوید و یا بنویسد، اگر آیهی موضوع مورد نظر را در بر داشت، آن آیه را نباید منهای سیاق قبل و بعد بنگرد. باید سیاق و خصوصیات موردی آیه را در نظر داشته باشد تا بگوید که این، فلان مطلب را تا این حد بیان میکند. بنابراین روشن میشود که تفسیر موضوعی بدون تفسیر ترتیبی میسر نیست و زمانی انسان میتواند موضوعشناس باشد و موضوعی را از قرآن استنباط کند که اول تفسیر ترتیبی را گذرانده باشد و آیه را با ملاحظه صدر و ذیل آن بحث، در نظر بگیرد و همچنین همه آیاتی که به نحوی با موضوع ارتباط دارد خواه به طور اثبات و تأیید و خواه به طور سلب و تکذیب ملاحظه شود.
پس تفسیر موضوعی طبق فرمایش استاد، بدون تفسیر ترتیبی مسیر نیست و زمانی انسان میتواند موضوع شناس باشد و موضوعی را استنباط کند که اول تفسیر ترتیبی را گذرانده باشد و هر آیه را با ملاحظه صدر و ذیل آن بحث، در نظر بگیرد.[۱۶۶]
پس نتیجه بحث اینکه تفسیر موضوعی نیامده تا تفسیر ترتیبی را از صفحه خارج کند بلکه تفسیر موضوعی گامی پیشرفتهتر از تفسیر ترتیبی است و وجود هر دو نوع از تفسیر، ضرورت دارد و لازم است. اما چون دامنه بحث در تفسیر ترتیبی، محدودتر از موضوعی است، بیان دیدگاه جامع الاطراف قرآنی تنها از عهده این روش بر نمیآید و نمیتوان از روش ترتیبی انتظار پاسخگوئی دقیق به تمام پرسشهای موجود داشت. لیکن تفسیر موضوعی، از روش ترتیبی بهره جسته است. و بدون روش مذکور، نمیتوان تصور روش تفسیر موضوعی دقیق، عالمانه و جامع الاطراف داشت و تفسیر ترتیبی مرکبی است که تا منازلی از راه را میتوان با آن پیمود، ولی رسیدن به سر منزل مقصود با آن ممکن نیست بلکه رسیدن به آن، نیاز به روش موضوعی دارد که به عقیده ما بهترین و مقدم و برترین روش تفسیری تفسیر موضوعی است و تفسیر ترتیبی مقدمه آن است.[۱۶۷]
۲-۱۷- تفاوتهای تفسیر ترتیبی با موضوعی:
تفسیر موضوعی امروزه یک ضرورت است ویژگیهای دارد که در تفسیر ترتیبی کمتر میتوان یافت؛ از جمله:
۱- در تفسیر ترتیبی مدلول جداگانه آیات بیان میشود؛ اما در تفسیر موضوعی، مدلول مرکب آیات در نظر نهایی قرآن بدست میآید.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:01:00 ق.ظ ]




اشکال پنجم
شناخت های دیگری وجود دارند که به اعتباراینکه منشاء آنها مشاهده نیست نمی توان آنهاراتجربه نامیدوهمچنین عقلی(به معنای استدلالی) نیزنیستند؛ بلکه این ها همان چیزهایی هستندکه اروپائیان واژه intuition رابرای آن بکارمی برند و ما آنرا گاه شهود،گاه حدس، گاه عشق و گاهی اشراق،الهام وکشف می نامیم. برخی بحث وحی راهم در این مقولات داخل می کنند .

( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۳-۸- عـقـل
درشناخت عقلی معمولاًحداکثراطمینان حاصل می شود ونمونه ی آن قضایای عقلی ریاضیات است که کاملاً یقینی است و هیچگونه تردیدی درآن پیدانمی شود مگرزمانی که مبانی آن تغییرکندمثل آنچه که در مورد هندسه پیش آمد. [۴۰] البته تجربه گرایان ایراداتی وارد کرده اند که درخور اعتنا نیست.[۴۱]
۴-۸- دوحوزه ی حدس وعشق
شاید گمان شود این دو حوزه ی شناخت در رشته هایی مثل حقوق بین الملل ویا علوم پایه و .. محلی از اعراب ندارد اما وقتی نیک بنگریم می بینیم در این زمینه ها هم گفته هایی از معصومین دردین اسلام و در ادیان توحیدی دیگر از قول قدّیسان وجود دارد . مثلاً در موضوعات مختلف که امروزه در حقوق بین الملل از آن بحث می شود مثل حقوق بشر ، حقوق زنان و حقوق جنگ و.. اقوال متعدّدی وجود دارد که وجود دو مکتب مهم در حقوق بین الملل ( حقوق بین الملل اسلام و حقوق طبیعی در دوره قرون وسطی ) گواه بر اهمیت این نوع شناخت حتّی در رشته ی حقوق بین الملل است. دردوحوزه ی حدس وعشق گاهی عالیترین مرحله ی «یقین» پیدامی شود؛ مخصوصاًدرمباحث شهودی آنجایی که یقین حاصل می شود، یقین عالی تراز ریاضیات وعالی ترازیقین استدلالی است واین نیزاشکالی دارد وآن این است که غالباً این یقین شهودی، یقین عشقی، یقین حدسی و اشراقی، «شخصی» است؛ وآن طور که خوداعضای این حوزه هم می گویند:غالباً قابل انتقال نیست.
بند نهم : بحث حُـجیّـت (یامرجعیّت) [۴۲]
هرفیلسوفی در «شناخت یا شناسایی» معمولاً یک مرحله ای از«حجیّت» رامی پذیرد. در حقوق بین الملل مکاتب حقوقی مذهبی مثل اسلام و مسیحیت ازاین قاعده خیلی استفاده کرده اند. «حجیّت» یعنی تعطیل کردن تحقیق؛ یعنی یک چیزی راباید همین طوری پذیرفت. وقتی پای حجیّت به میان می آید یعنی اینکه تحقیق دیگرلازم نیست واین خود،‌ معانی مختلف دارد یا به این معناست که دیگران تحقیق کرده اندو دیگراحتیاج به تحقیق نیست ویابه معنی آن است که اینجا دیگرپایان راه است و حدّاکثر توانایی افراد این بودکه بدینجا برسندو بعدازاین بایدحرف دیگران را بپذیرند.[۴۳] پس «حجیّت» یعنی اینکه ما به پایان یک مسیری برسیم ودرآخر، مطلب را قبول کنیم که البته این مراتب و انواعی دارد. خلاصه ی مطلب اینکه می خواهیم بدانیم چرا دربحث شناسایی «حجیّت» راه دارد؟ البته دانشمندان «حجیّت» راتایک مراتبی قبول دارند زیرا عمرانسان معمولاً برای تحقیق در تمام زمینه ها مخصوصاً آنجاکه پای تخصّصی در کارباشد، کفاف نمی دهدو انسان عملاً نمی تواند درتمام زمینه ها متخصّص شود، بنابراین دربعضی مواقع انسان بایدکار را به دیگران واگذار کند؛ مثلاًدرمسائل پزشکی، همه تسلیم پزشک هستندوهرچه اومی گوید، عمل می کنندواین حجیّت در زمینه های دیگرهم هست. حال اگر سؤال کنیم که این حوزه ی حجیّت تا کجاست وتحقیقات ما تاکجا می تواندپیش برود؟ درست مانندهمان سؤالی است که در فلسفه دکارت پیداشدکه مرزدقیق فطریات ازتجربیّات چیست؟ اینجاهم این سؤال مطرح است که مابه عنوان محقّق یافیلسوف تا کجابایدامیدواربه تحقیق باشیم و از کجا بایدخودمان بفهمیم وکی بایدتسلیم شویم؟
البته به بعضی از این سؤال ها جواب هایی داده اندکه در این جابه آن هااشاراتی مختصرمی کنیم:
۱-۹- دکارت: دراصول جایی برای حجیّت نیست. اصول راباید با تفکّر و تحقیق خودمان پیداکنیم. در اصول شناسایی از جمله اینکه معرفت فطری است یا تجربی وهمچنین در مبانی اخلاقی هرکجاکه بحث ،بحث اصولی باشد،دکارت می گویدحجیّت راه ندارد.چون ما بایداصول را با تحقیق تشخیص بدهیم و پیداکنیم. در فروع که قضیه گسترش پیدا می کنددر خیلی مواقع به نظر دکارت می توان مقلّدبود. خیلی ها از جمله ابن رشد، محمدبن زکریای رازی و ابن سینا(غیراز بحث معادجسمانی که تعبّدی قبول کرده) قائل به حجیّت در اصول نیستند.
۲-۹- متکلّمین: این گروه عقل راتسلیم ایمان می کنند و«حجیّت» را به عنوان یک منبع مستقل غیر ازآن منابع چهارگانه که ذکرکردیم می دانند وگفته اندکه یک منبع شناسایی نیز«حجیّت» است که البته این حرف درستی نیست؛ زیرا حجیت نوعی شناسایی نیست بلکه خودش منتهی می شود به اینکه اگرامورفیزیکی وطبیعی باشداز طریق تجربه فهمیده می شودودرغیراین صورت از طریق استدلالهای عقلی درک می شود.
بند دهم ـ رابطه روش شناسی و نظریه
همان‌گونه که هستى‏شناسى‏ها، معرفت‏شناسى‏ها و هدفهاى معرفتى گوناگون در شیوه‏هاى عام معرفت و همچنین در وسیع‏ترین سطح، در روش‏شناسى تأثیرگذار هستند، نظریه‏هاى مختلف علمى در شیوه و روش محققین براى شناخت موضوعاتى که نظریات ناظر به آنها هستند تأثیر مى‏گذارند. هر نظریه‌ی اجتماعى و یا سیاسى به تناسب نگاهى که به موضوع مورد مطالعه‌ی خود مى‏کند، زمینه‌ی استفاده از روشهاى کمّى و یا کیفى مناسب و سازگار با خود را ایجاد مى‏نماید. برخى از نظریّات جایى براى استفاده از روشهاى کمّى باقى نمى‏گذارند و بعضى دیگر مسائل کیفى را نیز به افق امور کمى تنزل مى‏دهند. اگر در تشبیه علم به ارگانیسم زنده، نظریّه در حکم قلب علم دانسته شود، روشى که در هر علم به کار مى‏رود. در حکم سیستم و شبکه‌ی عروق است که ارتباطات قلب را با حوزه‏هاى مختلف علمى و موضوعات مربوط به آنها حفظ مى‏کند. همان‌گونه که هر قلب مقتضى رگ‌ها و عروقى مناسب با خود است هر نظریه در کاربرد خویش روشهاى ویژه‌ی خود را طلب مى‏کند. [۴۴]

بند یازدهم ـ تعامل روش‏شناسى و علم
تعامل روش‌شناسى با علومى که روش آنها موضوع دانش منطق و روش‏شناسى است تعاملى دو سویه و دیالکتیکى است. علوم برخى از مبادى و اصول موضوعه‌ی روش‏شناسى را تأمین مى‏کنند و روش‏شناسى راه و شیوه‌ی صحیح اندیشه را به آنها مى‏آموزد و بدین ترتیب هریک از این دو به غنا و گسترش مباحث دیگرى مى‏افزایند. ویژگى این تعامل از دیرباز مورد توجه متفکرین و منطق‏دانان دنیاى اسلام بوده است. آنان کوشیده‏اند تا این تعامل را به گونه‏اى سامان بخشند تا مصون از برخى مشکلات روش‌شناختى نظیر دور باشد. اصول اوّلیه‌ی منطق، گزاره‏هایى هستى‌شناختى است که از فلسفه اخذ مى‏شود نظیر مبدأ عدم تناقض که به استحاله‌ی جمع اجتماع و یا ارتفاع هستى و نیستى حکم مى‏کند، و این گونه اصول از زمره اوّلیاتى است که فلسفه در وصول به آنها نیاز به تلاش علمى ندارد، هر راهى را نیز که فیلسوف در تبیین این اصول مى‏پیماید، براى اثبات اصل آنها نمى‏باشد. بلکه در اثبات وصف آنها نظیر وصف بداهت و اوّلى بودن است. برخى از گامهاى نخستین منطقى نیز نظیر منتج بودن شکل اول، بدیهى اوّلى است. فلسفه در مراحل نخستین با بهره گرفتن از اصول اولیه منطقى، اصول موضوعه و گاه موضوعات نوینى را براى کاوش‌هاى منطقى تهیه مى‏کند. و روش‏شناسى با بهره گرفتن از آن اصول به افق‌هاى جدیدى از معرفت راه مى‏یابد و بدین ترتیب تعامل مستمر روش‏شناسى و علوم در سطوح مختلف ادامه پیدا مى‏کند.[۴۵]
بند دوازدهم ـ روش‏شناسى و فلسفه
سطوح مختلف معرفت، لایه‏هاى طولى روش‏شناسى را به دنبال مى‏آورند، و لکن بنیان‌هاى فلسفى، هستى‏شناسى‏ها و معرفت‏شناسى‏هاى گوناگون، انواع مختلف روش‏شناسى را که در عرض یکدیگر و یا در تقابل با یکدیگر مى‏باشند پدید مى‏آورند. منطق صورى یک روش‏شناسى عام و گسترده‏اى است که از مبناى فلسفى و معرفتشناختى حکمت مشاء استفاده مى‏کند.[۴۶] منطق دیالکتیکى هگل نوع دیگرى از روش‏شناسى عام است که از مبانى فلسفى او بهره مى‏برد. این منطق، در رشته‏هاى مختلف علمى، هم نظریات مناسب با خود را به دنبال مى‏آورد و هم روش‌هاى خاصى را که در ذیل روش‏شناسى عام آن قرار مى‏گیرد تولید مى‏کند. منطق علمى بیکن یک روش‏شناسى عام علمى است که از مبناى معرفت‌شناختى او که حس‌گرایى است بهره مى‏برد، برخى از روشهاى هرمنوتیکى معرفت نیز روش‌هاى عامى هستند که از مبناى معرفت‌شناختى خود استفاده مى‏کنند. هریک از روش های مزبور الزامات بعدى را در سطوح و لایه‏هاى جزئى و خاص و همچنین توصیه‏هاى سازگار با خود را نیز به ارمغان مى‏آورند.[۴۷]

فصل دوم
رویـکرد فـلـسـفـی
بنداول انواع رویکردها
رویکردهای پژوهشی، یعنی این که پژوهشگر با چه موضعی به پژوهش درباره ی یک مسئله یا موضوع یا متن می پردازد،به اعتباری به دو نوع درونی و بیرونی و به اعتبار دیگر به تک منظری وچند منظری تقسیم می شود:
۱-۱-رویکرد درونی وبرونی: گاهی پژوهشگراز منظریک معتقد و بازی گر به توصیف وتوجیه وتبیین چیزی می پردازد که دراین صورت آن راپژوهش درونی گویند.اما گاهی پژوهشگراز نگاه یک غیرمعتقد و تماشاگر محض به توصیف و توجیه و تبیین آن چیزاهتمام می ورزد که در این هنگام آن پژوهش برونی نامند.[۴۸]
پژوهش درونی جانب دارانه و تعصب آلود و از روی حبّ و بغض، و پژوهش برونی بی طرفانه وبی غرضانه است.امروز پژوهشی را علمی می خوانند که تماشاگرانه وبیرونی و خالی از تعصب و جانب داری باشد.محقق با چنین رویکردی بسان عالم علم تشریح است که نمی گوید:بایدفلان استخوان دراینجاباشد یابایدفلان استخوان دارای این حجم و وزن وشکل باشد؛بلکه همان چیزی راکه می یابد، توصیف می کند.غرض اووصف حقایق است،نه وضع قواعد.[۴۹]
لزوماًهرمعتقدی جانب دارانه وهرغیرمعتقدی بی طرفانه تحقیق نمی کند.معتقدمی توانددرعین اعتقادبه آموزه ای بی طرفانه به بررسی آن بپردازدوآن منوط به این است که نخست،همه ی دیدگاه های موافق و مخالف و ادله ی آنان را چنان که هست،توصیف کندوسپس به نقدآنها روی آورد.[۵۰]
اغلب پژوهشگرغیرمعتقد چنان که شایسته است،به همه ی ابعادموضوع اشراف علمی پیدا نمی کندو لذابه تفسیر درست آن نایل نمی آید؛چنان که یک غیرمعتقدنمی تواندسوز و گدازیک شیعی را درسوگ امام حسین(ع)به درستی درک کند؛زیرا او نمی تواندبا یک شیعی همدلی داشته باشد.
۲-۱- رویکرد تک منظری وچندمنظری:
بسیاری ازموضوعات درعلوم مختلف ویادریک علم ازیک دیدگاه های مختلفی موردبحث قرارمی گیرد.پژوهش تک منظری آن است که به مباحث مطرح دریک علم یایک دیدگاه بسنده شود.
پژوهش چندمنظری آن است که درخصوص موضوعات مشترک میان علوم مختلف یا موضوعاتی که دیدگاه های گوناگونی درباره ی آن مطرح شده است،به بررسی تطبیقی ومقایسه ای آنها اهتمام گردد.به پژوهش چندمنظری«بررسی تطبیقی یا مقایسه ای» نیزمی گویند.برخی ازنمونه های پژوهش های تطبیقی عبارت انداز:
چنانچه بررسی تطبیقی و مقایسه ای درباره ی موضوع مطرح دردویاچندعلم باشد،آن را«پژوهش میان رشته ای» هم می نامند؛درمقابل«پژوهش درون رشته ای»که عبارت ازبررسی موضوع دریک علم است.
پنهان نیست که منظرهاوزاویه های گوناگون به موضوع نگریستن ابعادمختلف موضوع را می نمایاندوشناخت کامل تری را ازموضوع به دست می دهد.به همین روپژوهش چندمنظری یکی ازارزش مندترین انواع پژوهش به شمارمی رود.
بایدتوجه داشت که درپژوهش چندمنظری بایداطلاعات مربوط به منظرهای مختلف باهم مقایسه شود وجهات اشتراک و افتراق آنها بررسی گردد.آشکاراست که آوردن اطلاعات از منظرهای مختلف ودرکنارهم چیدن بدون آن که میان آنهامقایسه ای صورت بگیرد،تلاش بی نتیجه خواهدبود.[۵۱]
بند دوم -رویکرد فلسفی
رویکرد فلسفى در تحقیق به چه معنایی است؟ از همین آغاز براى فهم بهترموضوع مثالى ذکر می شود :
مثلاً دانشمندعلوم تجربى درنهان خانه ذهن خود بدون آنکه خود بداند دو فرضیه دارد ﴿ یکى اینکه علم با مشاهده آغاز مى شود و دیگر آنکه مشاهده، اساس قابل اعتمادى فراهم مى کندکه مى توان از آن معرفت بدست آورد﴾؛ چه بسا باهمین روش گزاره هایى را که علم مى داند بر علم افزوده است اما اینجا نگاه تیزبین و نقاد فیلسوفان وارد میدان می شود و اول دو نظریه مفروض آن دانشمند را کشف مى کند و یکان یکان به نقد و ابطال آن می پردازد . فیلسوف درباب نامطمئن بودن مشاهـــده اینگونه استدلال مى کند:

    1. فیلسوف مى گوید آن دانشمند به این خاطر مشاهده را در تحقیق اطمینان بخش فرض کرده که این فرض او، خود مبتنى براین فرضّیات بوده : اولاً خواص جهان خارج توسط مغز درهنگام دیدن ضبط مى شودومشاهده گر دسترسى مستقیمى به آن خواص دارد . ثانیاً دومشاهده گرعادى که شىء یا منظره ى واحدى رااز یک مکان مورد مشاهده قرارمى دهند هردوهمان چیز را خواهند دید؛ پس مشاهده مى تواند

ابزاراطمینان بخش پژوهش باشد

    1. فیلسوف این پیش فرض ها را اینگونه باطل مى کند که تصاویرى که از طریق شبکیه ى چشم به ذهن منتقل مى شود ضرورتاً براى دویاچند مشاهده گر، تجارب یکسانى ایجاد نمى کنند حتى اگرتصایرایجاد شده برشبکیه هایشان عملاً یکسان باشد. این جمله معروف از هنسون[۵۲]است که می گوید: ” برای دیدن، چیزهاى بیشترى از آنچه باچشم برخوردمى کنندوجود دارد” به مثال یا شکل زیرنگاه کنید[۵۳]:

از این شکل دو نوع ادارک می توان داشت ؛ یکی سطح فوقانى پلکان وهمچنین سطح تحتانى پلکان ، بعلاوه اگربراى مدّتى به تصویر نگاه شودعموماً به طورغیر ارادى چنین ملاحظه خواهدشدکه آنچه دیده می شودمکرراً ازپلکانى که از بالا نگاه می شود به پکانى که ازپایین دیده می شودوبالعکس ،درحال تغییر است . در اینجا تصویرنقش بسته برشبکیّه، تغییرنمی کند زیرا شیء مورد نظرمشاهده گرهمچنان بدون تغییر مى ماند این تغییرادراک به عین خارجى ربطى ندارد . نتایج آزمایشات انجام شده دربرخى قبایل آفریقایى که فرهنگشان شامل کشیدن اشیاء سه بعدى به وسیله تجسم منظره دو بعدى نبوده است، نشان می دهدکه افراد آن قبایل این شکل رارشته ى دوبعدى ازخطوط دیده اند نه یک پلکان .[۵۴]
پس اینجا فیلسوف نتیجه مى گیرد که تجربه ی بینایى مشاهده گرهنگام نگاه کردن به شیء ، تا حدى به تجارب گذشته ، معرفت وانتظارات وى بستگى دارد. وهمیشه مشاهده نمى تواند کافى براى شناخت وپژوهش باشدو گزاره هاى مشاهداتى که در تحقیق علمى داخل مى شوند خود مبتنى بر پیش فرض ها ونظریاتى اثبات نشده هستند و درواقع این پارادایم ها هستند که دانشمندان را وادار می کنندکه جهان را چگونه ببینند. در واقع زبان مشاهده ای بی طرف وجود ندارد. چنانکه گالیله آونگ یا پاندول را شیء دارای اینرسی می دید ولی اسلاف او اونگ را شیء در حال سقوط وتحت قسر می دیدند که تدیجاً به غایت خود یعنی سکون نزدیک می شود
هر جامعه علمی زیر سلطه و سیطره ی مجموعه ی بسیار وسیعی از مفروضات مفهومی و روش شناختی است این مفروضات در قالب «نمونه های استاندارد»[۵۵] ریخته شده و دانشجویان از طریق همین نمونه های استاندارد نظریه های رایج در رشته ی خود را فرا می گیرند. این نمونه ها در عین حال معیارهایی برای شناخت علم معتبر به شمار می آیند. همواره با مفاهیم کلیدی هر علم مفروضات روش شناختی و متافیزیکی آن علم را به دانشجویان منتقل می کنند. آنها نمونه هایی هستند که در فعالیت های جاری علمی پذیرفته شده اند و به شکل قانون و نظریه موجب پدید آمدن سنت های خاص ومنسجم پژوهش علمی می شوند.[۵۶]
با این مقدمه می توان علم را به دو شقّ «متعارف» و «انقلابی» تقسیم کرد؛ این بحث محور بحث فیلسوف معروف علم، «توماس کیون[۵۷]» است که با کتاب«ساختارانقلابهای علمی» انقلابی در فلسفه ی علم بوجود آورد. کیون آن«پیش فرض ها» را «پارادایم» می دانداز نظر او تاریخ علم شاهد جابه جایی های «پاردایم» های مختلف بوده است. از نظر او انقلاب علمی زمانی رخ می دهد که پاردایمی جدید، پاردایم متعلّق به علم متعارف را واژگون کند. علم متعارف نوعی فعالیّت محافظه کارانه است. دانشمندان تا زمانی که پارادایم های مورد قبولشان بتواند مسائلشان را حل کندبه فعالیّت عادی خود ادامه می دهند اما اگر هنجارهایی در مسیر علم پیش بیایدکه پارادایم غالب نتوانداز عهده حل وتبیین آن برآید، دانشمندان به فکرمی افتندتا پارادایمی تازه جانشین آن کنند. از نظر کیون، با تعویض پارادایم، نظریه ای بر نظریه های سابق افزوده نمی شودبلکه به داده های مأنوس به شیوه ای نو نگریسته می شود. مثلاً اگر تا کنون حقوق بین الملل را برگرفته از حقوق طبیعی و فطرت میدانستیم و گزاره های آن را با آن نگرش تبیین می کردیم اکنون آن را محصول اراده دولت ها و رضایت آنها برمی شماریم .
پس رویکرد فلسفى درتحقیق خود نوعى فلسفه است و اصلاً خود محک وابزار راستیى آزمایى پژوهش ها وعلوم است . برخی شاید نسبتِ فلسفه با پژوهش را نوعی تکرارمکرّر یا توتولوژی [۵۸]بدانند مثل این که گفته باشیم «الف، الف است» . فلسفه پژوهش است . ولی این موضوع به ظاهر بدیهی ، نیاز به توضیح دارد که گمان می کنم با مثال بالا روشن شد. چه بسا همین امور واضح است که ذهن در اثر عادات از فهم دقیق آن باز می ماند و از تعمق بیشتر درباره ی آن غفلت می ورزد به همین لحاظ از جهتی فلسفه همیشه حالت بازنگری پیدا می کند . ذهن فلسفی ازمتعلَّق خود فاصله می گیردتا درباره ی آن دقیق تروعمیق تر به باز اندیشی بپردازد . یعنى علوم که حاصل تفکّرات و آزمایشات بشراست دوباره توسط فلسفه بازنگرى مى شود.دراینجا برای حسن ختام این بحث به جمله ی از فوئرباخ، فیلسوف آلمانی اشاره می کنم که میگوید:
تفکّر در کاخ و تفکّر در کلبه یکسان نیست.
بند سومحیطه شناسی مباحث فلسفی در حقوق بین الملل[۵۹]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:01:00 ق.ظ ]




به طور کلی آموزش را می‌توان از دو جنبه‌ی آموزش مطالب جدید و یا اصلاح مطالب قبلاً آموخته شده و یا تأثیرات غلط ایجاد شده‌ی ناشی از برخوردهای محیطی بررسی کرد. واضح و مبرهن است که آموزش و یا تربیت کودکانی که در سنین بسیار پایین هستند و هنوز به طور رسمی در محیط اجتماع حاضر نشده و در معرض ارزش ها و اخلاقیات اکتسابی محیطی قرار نگرفته‌اند به مراتب آسانتر از اصلاح آموخته‌های نادرست، نوجوانان یا جوانانی می‌باشد که مدتهای مدیدی به علت روحیه تأثیر پذیری و یا آموزش نابجا و غلط، صفات ناپسندی را از طریق خانواده، همسالان و یا جامعه کسب نموده‌اند.
در مورد این‌که آیا امکان تغییر این صفات یا اخلاقیات وجود دارد یا خیر؟ نظرات متفاوتی وجود دارد؛ اما دانشمندان تعلیم تربیت اسلامی دو نظر اسلامی درباره امکان تغییر اخلاق اظهار نموده‌اند.
۱٫نظریه سجیه‌های مخفی و پنهان:
این نظریه می‌گوید که کودک دارای سجایا و صفاتی است که بالقوه قابل رشد و نمو و به فعلیت رسیدن است و این امر در صورتی است که شرایط تربیت فراهم باشد. صفات مخفی را در عقل و نهاد کودک به بذری تشبیه کرده‌اند که در زمین، نهان است و زمانی رشد و نمو می کند که محیط مناسبی برای آن فراهم شود. غزالی می‌گوید آنچه خداوند آفریده به دو قسم تقسیم می‌شود قسمی که ما بشر نمی‌توانیم در آن تصرفی نماییم و تغییری در آن ایجاد کنیم مانند آسمان و زمین و قسم دیگر، اخلاق است و در آن قوه و قابلیتی وجود دارد که می‌تواند کمال بعدی را بپذیرد. البته در صورتی که شرایط تربیت فراهم شود. اینگونه تربیت اختیاری است زیرا یک بذر، سیب یا خرما نیست ولی به وسیله‌ی تربیت باغبان ـ هسته خرما ـ خرما می‌شود. و هسته‌ی سیب ، سیب می‌شود.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۲٫نظریه صفحه‌ی پاکیزه از نقش:
مربیان اسلامی این نظریه را اینگونه تفسیر نموده‌اند که کودک دارای هیچ نقشی نیست و بنابراین
قابل است که هر گونه نقشی را بپذیرد وی دارای هیچ رأی و تصمیمی نیست که او را به چیزی و یا از چیزی متمایل سازد (حجتی ،۱۳۶۶«الف»:۲۶۱).
از سوی دیگر، از جهت این که انسان موجودی صاحب اختیار و با اراده خلق شده است و کتاب مقدس ما قرآن نیز به عنوان کتاب هدایت، سرشار از راهنمائی ها و شیو‌ه هایی جهت پرهیز از صفات رذیله و کسب صفات پسندیده جهت نیل به سعادت بشر می‌باشد؛ لذا بدون تردید می‌توان پذیرفت که امکان آموزش ارزش ها و یا حتی اصلاح صفات رذیله در آدمی وجود داشته که اگر چنین نمی‌بود، رسالت انبیاء و نزول کتاب هدایت قابل توجیه نبود. مولای متقیان حضرت علی (ع) در نامۀ ۳۱ نهج البلاغه خطاب به فرزند خود حضرت امام حسن مجتبی می‌فرمایند: «انما قلب الحدیث کالارض الخالیه ما القی فیها من شیءٍ قبلته فبادرتک بالادب قبل ان یقسو قلبک و یشتغل لبّک»: «قلب نوجوان چونان زمین کاشته نشده، آماده‌ی پذیرش هر بذری است که در آن پاشیده شود پس در تربیت توشتاب کردم پیش از آن که دل تو سخت شود. »
داوودی( ۴۶:۱۳۸۹) به نقل از سجادی ده رویکرد را در تربیت اخلاقی معرفی کرده است بدین شرح:
۱٫رویکرد غیر مستقیم یا رویکرد تلویحی و ضمنی، بدین معنا که عقاید مذهبی و ارزشی باید به
صورت تلویحی و ضمنی در برنامه‌ی درسی گنجانده شود.
۲٫رویکرد مبتنی بر تأکید بر جنبه‌های ذهنی اخلاق و ارزش ها. رویکرد پیاژه و نوکانتیان نمودی از این رویکرد است.
۳٫رویکرد اخلاق مراقبتی یا رویکرد مسئولیت اجتماعی
۴٫رویکرد پیامدگرا که به اثر و علت رفتارهای اخلاقی توجه دارد و نه به اصول و قواعد اخلاقی
۵٫رویکرد الهیاتی که رفتارهای اخلاقی را امری فرا انسانی می‌داند.
۶٫رویکرد علمی، این رویکرد به آثار بیرونی و عینی رفتارهای اخلاقی توجه کرده و آن را ملاک داوری می‌داند.
۷٫رویکرد تبیین ارزش ها، این رویکرد نیز معتقد است که تنها باید ارزش ها را برای دانش آموزان تبین کرد و از تلقین آن ها خودداری کرد .
۸٫رویکرد تحلیل ارزش ها ، این رویکرد نیز معتقد است باید دانش آموز بتواند چـرایی ارزش های
اخلاقی را توجیه کند و این بهترین راه برای آموزش اخلاق است.
۹٫روان تحلیل گری، نیز معتقد است رفتارهای انسان ریشه در ناخود آگاه او دارد و باید تحریکات ناشی ا ز آن کنترل شود.

    1. یادگیری اجتماعی، این رویکرد معتقد است انسان از راه مشاهده ی رفتارهای تقویت شده ،انجام رفتارهای اخلاقی را می‌آموزد. بنابراین، آموزش مستقیم، الگو سازی و تقلید و تقویت، نقش مهمی در تربیت اخلاقی دارند.

لطف آبادی(۱۳۸۱) معتقد است که آموزش اخلاقی و دینی باید، همانند هر نوع آموزش دیگری، بر مجموعه‌ای از اصول تعلیم و تربیت متکی باشد تا به نتیجه برسد. اصول شناخته شده ی کلاسیک تعلیم و تربیت (اصل کمال، حریت، سندیت، فعالیت، فردیت، اجتماع و تناسب وضع و عمل) نیز در این آموزش‌ها همچنان دارای اهمیت است. برخی از روان شناسان در سال‌های اخیر کوشیده‌اند اصول تازه‌ای را در آموزش اخلاقی و دینی مطرح سازند. به طور مثال ویلیام دامون (۱۹۸۸، ۱۹۹۵) معتقد است که این آموزش‌ها باید بر اساس یافته‌‌های دقیق علمی درباره طبیعت نوجوانان و جوانان و سطح رشد اخلاقی و دینی آنان ارائه شود. دامون شش اصل اساسی را در برنامه‌های آموزش اخلاقی و دینی پیشنهاد می‌کند:
۱٫رشد آگاهی اخلاقی نوجوانان و جوانان در جریان تجارب آنان با محیط طبیعی ِزندگی اجتماعی ـ فرهنگی خود آنان شکل می‌گیرد. بنابراین، برای بهبود بخشیدن به امور اخلاقی (نظیـر عـدالت و
شجاعت و مروت و صداقت و مسؤولیت و مهربانی و اطاعت) در آنان ،باید از راهنمایی و ارشاد و
تشویق و ترغیب استفاده کرد و به شیوه‌های تنبیهی و اعمال قدرت نیازی نیست.
۲٫آگاهی اخلاقی نوجوانان و جوانان براساس واکنش‌های عاطفی طبیعی آن‌ها در جریان مشاهدات و برخورد با واقعه‌ها شکل می‌گیرد. برخی از این واکنش‌های عاطفی، مثلاً احساس همدردی ، باعث تقویت احساس و رفتار نوع دوستانه و دلسوزی نسبت به دیگران می‌شود. عواطف دیگری چون شرم، احساس تقصیر و ترس باعث تقویت رفتار اطاعت آمیز و پذیرش قوانین می‌شود. احساس تعلق کودکان و نوجوانان به والدین نیز باعث ایجاد پایه‌های عاطفی رشدِ احترام به مراجع قدرت می‌گردد.

    1. تعامل نوجوانان با والدین و مربیان و سایر بزرگسالان موجب آشنا شـدن نوجوانان بـا هنجارها و

قوانین اجتماعی می‌شود و آگاهی و احترام به نظم اجتماعی ، اصول سازمانی و قدرت قانونی را ایجاد می‌کند. والدین و بزرگسالانی که رابطه‌ی سنجیده و همراه با ابهت با نوجوانان دارند و بده بستانِ کلامی میان آنان جریان دارد و دست به تنبیه نوجوانان دراز نمی‌کنند، ثمر بخشیدن تأثیر را در رشد قضاوت و رفتار اخلاقی آنان به جای می‌گذارند.
۴٫روابط با همسالان باعث آشنایی نوجوانان با هنجارهای تعامل مستقیم و با هنجارهای مشارکت و همکاری و انصاف می‌گردد. در جریان ارتباط با همسالان است که نوجوان با هنجارهای رفتار دو جانبه، برابری، و رعایت دیگران آشنا می‌شوند و این امر باعث تقویت احساس فداکاری در آنان می‌گردد.
۵٫گستردگی و تنوع بیش از حد و تجارب اجتماعی می‌تواند باعث تفاوت‌های اساسی در استدلال اخلاقی گروه‌های مختلف نوجوانان بشود. مثلاً همان طور که تفاوت تجارب و نقش های پسران و دختران باعث تفاوت در رفتارهای اخلاقی آنان می‌شود. نوجوانان هر یک از این دو جنس نیز، اگر با تجارب گسترده متنوعی سر و کار داشته باشند، قضاوت‌ها و رفتارهای اخلاقی متفاوتی نیز پیدا خواهند کرد.
۶٫رشد اخلاقی در مدرسه تابع همان فرآیندهای اجتماعی و شناختی است که در سایر شرایط ملاحظه می‌شود. یعنی از طریق مشارکت در روابط انسانی است که نوجوانان، اخلاقی را می‌‌آموزند. به بیان دیگر، اخلاق نوجوانان را نمی‌توان با تدریس درس اخلاق به آنان آموزش داد. آنان رفتارهای اخلاقی خود را از نوع ارتباطی که با والدین و بزرگسالان و همسالان خود دارند می‌آمـوزنـد؛ بنابـراین، خوشبینی درباره ی نتـایجِ دروس اخلاقی که به نوجـوانـان و جـوانـان داده
می‌شود، مـوردی ندارد؛ زیرا آنان عموماً به منظور انجام وظیفه و به صورت مـوجوداتی منفعل و یا
مجبور در این گونه کلاس‌های درسی حاضر می‌شوند.
با نگاهی کوتاه به نظریه‌ها و تحقیقات موجود در زمینه رشد اخلاقی به خوبی می‌توان به پیچیدگی تحول اخلاقی پی‌برد.
در مورد این که آیا باید ارزش ها آموزش داده شوند می توان گفت که سال هامساله آموزش ارزش ها در میان روانشناسان تربیتی موضوع بحث و تبادل نظربوده است.بعضی معتقدند که مدرسه باید نسبت به ارزش های مذهبی بی طرف بماند و بسیاری معتقدند که آموزش رسمی باید بر آموختن ارزش های اخلاقی و دینی تاکید نماید.درمورد ارزش های دینی هم عده ای گفته اند مدارس باید خود را از آموزش های دینی دور نگه بدارند و به این ترتیب به شاگردان فرصت دهند که خود شخصا به یادگیری دین و اخلاق بپردازند؛اما واقعیت به گونه ای دیگر است در واقع وقتی به شاگردان آموزش های دینی ندهندفرصت را نه تنها در اختیار شاگردان بلکه در اختیاررسانه های جمعی و آموزش های غیر رسمی دیگر می گذارند و این امر امر ممکن است منجر به جایگزینی ارزش های غیر دینی و یا ضد ارزش های غیر دینی گردد ( لطف آبادی ،۱۳۸۱: ۸).
بنا به گفته ی لرنر[۶] «خواهی نخواهی ،آموزش و پرورش سیراب کردن ارزش هاست».گیجر [۷] نیزبا همین شدت بر همین نکته تاکید می ورزد.پدر و مادران نیز از مدرسه انتظار دارند که ارزش ها رابیاموزند ؛چنان که والت[۸]می گوید: بر اساس نظر موسسه ی گاتوپ در آخرین گزارش سالانه خود راجع به آموزش و پرورش آمریکا، ۷۹درصد مردم مصاحبه شده طرفدار «آموزشی در مدارس هستند که با اخلاقیات و رفتار اخلاقی سر و کار داشته باشد(گریز،ترجمه شعبانی ورکی،عابدی،موسی پورو همکاران،۱۳۸۳ :۳۲۳-۳۲۲).
از دیدگاه اسلام می توان گفت که با توجه به فلسفه ی بعثت پیامبران و نزول کتاب آسمانی به عنوان راهنمایان بشریت می توان قطع به یقین چنین بیان کرد که ارزش ها را هم می توان آموزش داد و هم بایدآموزش داده شوندو نکته مهم در این جا چگونگی آموزش ارزش هاست.
با توجه به وضوح و اهمیت مبحث ارزش ها بایستی روش ها وراهکارهایی جهت آموزش صحیح آن‌ها ارائه شود. هر فردی نظام ارزشی خاصی دارد و بعضی از ارزش ها را به ارزش های دیگر ترجیح می‌دهد. همه ما دارای ارزش های زیربنایی هستیم. منشاءاین ارزش ها ممکن است در بعضی از افراد عبارت از وحی، شرافت و اخلاق باشد و در بعضی دیگر رفاقت. ممکن است کسی به خاطر رفاقت دروغ بگوید،گر چه اخلاق هم در نظرش مهم باشد. علت آن این است که در سلسله مراتب ارزش های این فرد رفاقت در رده‌ای بالاتر از اخلاقیات قرار دارد. ممکن است موقعیت‌های شغلی برای شما اهمیت داشته باشدودر عین حال به روابط خانوادگی هم اهمیت بدهید. ارزش ها جملگی در یک رده نیستند و سطوح ارزشی با هم فرق می کنند. سطوح ارزش ها
بستگی به نظر اشخاص ارائه دهنده و مکاتب، با هم متفاوتند(علی احمدی ،۱۳۸۳ : ۱۱).
غزالی و سایر علماء اخلاق، فضایل اخلاقی را با مایه‌هایی از مضامین و مفاهیم دینی اشباع نموده و به آن، مجموعه‌ای از ارزش های اقتباس شده‌ی از روح تعالیم اسلامی را افزودند؛ زیرا در حقیقت اخلاق از دین ریشه می‌گیرد و دین و اخلاق دو حقیقتی هستند که در دیانت اسلامی و در سایر ادیان دیگر از هم جدایی ندارند. اسلام منطق خود را در مسائل اخلاقی گسترش داده و از بنیادهای اخلاقی برای رفتار انسانی و انگیزه‌های آن بحث کرده است.
نخستین کسی که به معنای علمی، از اخلاق سخن به میان آورده سقراط است و همو صریحاً گفته است که اخلاق به دو اصل متکی است:
۱٫قوانین مکتوب (یعنی قوانین حکومت و دولت)
۲٫قوانین غیر مکتوب (یعنی قوانین الهی)
هابس نیز از کسانی است که برای دین و مسائل اخلاقی جای وسیعی گشوده است و معتقد است که دین یک عامل خارجی است که منبع تشریع اخلاقی می‌باشد و ما عمل اخلاقی را از آن جهت نیک می‌دانیم که خداوند آن را می‌خواهد و به این جهت ،عمل اخلاقی با اراده خداوند هماهنگ و متحد است. اخلاق بر دو قسم است: نظری و عملی. اسلام به اخلاق نظری جدای از اخلاق عملی تصریحی ندارد. تعالیم اخلاقی اسلام قواعد اعمال نیک را ارائه داده است و مرجع مردم در اعمال نیک ،قرآن کریم و سپس احادیث و سنن می‌باشد. روی هم رفته قرآن کریم مشحون از قواعد عملی است که جامعه‌ی انسانی در حیات فردی و اجتماعی بدان ها نیازمند است (حجتی «الف» ۱۳۶۶: ۲۳۲-۲۳۱).
داوودی( ۱۳۸۵ :۲۵ ) به نقل از مطهری( ۱۳۶۲ )رایج‌ترین دسته بندی تعالیم اسلام را به سه بخش تقسیم می‌کند: اعتقادات، اخلاقیات و احکام. «اصول عقاید یعنی چیزهایی که وظیفه‌ی هر فرد کوشش برای تحصیل عقیده درباره‌ی آن‌هاست. اخلاقیات یعنی فضیلت‌هایی که وظیفه هر فرد مسلمان است که خویشتن را به آن فضیلت‌ها و خوبی‌ها بیاراید و از اضداد آن‌ها را دور نگه دارد و

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:01:00 ق.ظ ]




این حدیث براساس جناس لفظ “واژه مَرْصَدٍ در آیه و أرصد در حدیث” بیان شده است ودرصدد تفسیرآیه مورد نظر نیست،کمینی که در حدیث آمده است،بیانی مجازی نیز دارد برای کسی که واجباتی که توسط سنت به ما رسیده است؛را انجام ندهد؛ودر حق آن کوتاهی وسهل انگاری کند، رصد هم در آیه به معنای کمین گاه است ،وهم درحدیث با این تفاوت که در آیه مجاز نیست، وبه مسلمین دستور داده شده است،که در کمین مشرکین بنشینند.

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۲-۲-۱۲-صعد

طریحی بیان داشته،که واژه صعید به معنای خا­ک پاک است.[۱۹۸] آیه­ای که در این قسمت آورده شده،عبارت است، از:« فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَفُوًّا غَفُورا» (نسا/۴۳)«آبى­نیابید­با­خاک­پاک،صورت و دستهایتان را­مسح­کنید،­که­خداوند بخشاینده و آمرزنده است». هم چنین آیه­ی دیگری نیزدراین باب آمده است،که عبارت است از:« مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعاً إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ»(فاطر /۱۰)«هر­که براى خود عزّت می خواهد، همه عزّتها از آن خداست، سخنان پاک بسوى خدا بالا می رود،و عمل شایسته سخنان پاکیزه را بالا می برد.»
حدیثی­که در ذیل آیه بیان شده،عبارت است از: عن أبی حمزه الثمالی عن علی بن الحسین(علیه السلام) قال سمعته یقول‏ إذا کان یوم القیامه جمع الله تبارک و تعالى الأولین و الآخرین‏فی صعید واحد ثم ینادی مناد أین أهل الفضل- قال فیقوم عنق من الناس‏ فتلقاهم الملائکه فیقولون و ما کان فضلکم فیقولون کنا نصل من قطعنا و نعطی من حرمنا و نعفو عمن ظلمنا قال فیقال لهم صدقتم ادخلوا الجنه.[۱۹۹] على بن حسین (علیه السّلام) فرمود:چون روز قیامت شود،خداى تبارک و تعالى پیشینیان و پسینیان را در یک سرزمین گرد آورد، سپس یک­­ منادى فریاد­­کشد، اهل­ فضل کجایند؟جماعتى از مردم برخیزند،فرشتگان ایشان را استقبال کنند،وگویند:فضل شما چه بود؟گویند:ما به کسى که از ما می برید،می­پیوستیم؛ و به آن که ما را محروم می کرد،عطا می­کردیم؛و از کسى که به ما ستم می نمود،درمی- گذشتیم، سپس به آنها گویندراست گفتید،داخل بهشت شوید.
راغب براین باور است،که صعد وصعید و صعود،در اصل به یک معنا هستند،ولی­ صعد وصعودبه فرجام و عاقبت کار دشوار وسخت گفته می­ شود،ولی­به طور استعاره برای هر سختی بکار می روند،ولی صعید به معنای سطح ورویه زمین گفته می­ شود.[۲۰۰]
در مجمع البیان مولف، درذیل آیه­ی(فاطر/۱۰)بر این باوراست،که صعودبه معنای قبول اعمال وپذیرفتن آن است،وهرعملی که خدا طاعت آن را قبول کند،آن را به صعود توصیف می کند،چرا که فرشتگان آن را بالا می­برند.[۲۰۱]و در مورد صعید گفته است،که صعید سطح زمین بدون گیاه و درخت است، و وجه تسمیه آن این است،که اگر از باطن زمین به سطح آن صعود کنیم، سطح زمین پایان این صعود است.[۲۰۲]
علامه بیان کرده است،که صعود کلم طیب به سوی خدا،عبارت از تقرب آن به سوی خدا که آن عمل اعتلا یافته،چون خداوند رفیع الدرجات است، واین که گفته­اند،صعود عمل به معنای قبول عمل است، این صحیح نمی باشد،و از لوازم معنای آن می باشد.[۲۰۳]
این حدیث بر اساس جناس لفظ واژه یصعد، درآیه وصعیددر حدیث بیان شده است.

۲-۲-۱۳-صلد

مولف­براین باور است،که صلد به معنای سنگ سخت است.[۲۰۴] آیه ای که برای شاهد مثال آورده شده، عبارت است از: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏ کَالَّذِی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَیْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً لا یَقْدِرُونَ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ مِمَّا کَسَبُوا وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِین» (بقره /۲۶۴)« اى کسانى که ایمان آورده‏اید، همانند آن کس که اموال خود را از روى ریا و خودنمایى انفاق مى‏کند، و به خدا و روز قیامت ایمان ندارد،صدقه‏هاى خویش را به منّت نهادن و آزار رسانیدن باطل مکنید؛ مثَل او مثَل سنگ صافى است،که بر روى آن خاک نشسته باشد،به ناگاه بارانى تند فرو بارد،و آن سنگ را هم چنان کشت ناپذیر باقى گذارد،چنین کسان از آنچه کرده‏اند، سودى نمى‏برند،که خدا کافران را هدایت نمى‏کند.
این حدیث که براساس جناس لفظ بیان شده،از امام علی (علیه السلام )در باب صفات مومن آورده شده ،که عبارت است از:کَثِیرٌ عِلْمُهُ عَظِیمٌ حِلْمُهُ کَثِیرُ الرَّحْمَهِ لَا یَبْخَلُ وَ لَا یَعْجَلُ وَ لَا یَضْجَرُ وَ لَا یَبْطَرُ وَ لَا یَحِیفُ فِی حُکْمِهِ وَ لَا یَجُورُ فِی عِلْمِهِ نَفْسُهُ أَصْلَبُ مِنَ الصَّلْدِ وَ مُکَادَحَتُهُ أَحْلَى مِنَ الشَّهْدِ.[۲۰۵]-دانشش بسیار و بردباریش بزرگ، و مهربانیش زیاد است،بخل نورزدو شتاب نکند،دلتنگى­نکند،و مستى­ننماید،در قضاوت خلاف حق نگوید،و درعملش بیراهه نرود،ازسنگ خارا محکم تراست،ودر­کسب و کارازعسل شیرین‏تر.
طبرسی براین باور است،که صلد به معنای سخت است، و زمین صلد آن زمینی است که چیزی در آن نمی روید.[۲۰۶]
علامه در ذیل این آیه بیا ن می­داردکه،حال­کسی که در انفاقش ریا می­ کند،مانند سنگ صافی است،که مختصر خاکی روی آن با شد،که به وسیله آن تزیین شده باشد،و همین که باران تندی بر آن ببارد،این بارانی که مایع سرسبزی خاک است،روی آن اثر ندارد، آن یک کم خا­ک به وسیله باران شسته می­ شود، وفقط سنگ صاف می ماند،و هر­چندکه باران از اسباب رشد ونمو است، وخاک هم سبب دیگری، اما وقتی محل این آب وخاک سنگ باشد عمل این دو سبب نیز باطل می شود.[۲۰۷]
طریحی این حدیث رابراساس جناس لفظ واژه“صَلْداً درآیه و الصَّلْدِ“درحدیث بیان کرده است،تشبیه آورده شده برای بیان ایمان مومن که در راسخ بودن هم چون سنگ سختی است، که هیچ عمل باطلی در آن اثر نکرده، که باعث تزلزل آن شود،و ایمان وی را کاهش دهد،آب وباران که از اسباب حیاتند،در این سنگ بی اثر است، با این تفاوت که در این حدیث امور نفوذ کننده، اسبابی غیر حق و باطل هستند،و ایمان مومن هم چون سنگ سخت وصاف در برابرهر سببی که بخواهد در ایمان وی اثر کند، بی تاثیر است.

۲-۲-۱۴-صید

درباب دال مولف بیان کرده است،که واژه صید به معنای شکاری است،که از آن کسی نباشد،وخوردنش حلال باشد.[۲۰۸] آیه­ی آورده شده دراین قسمت، عبارت است از:« أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَطَعامُهُ مَتاعاً لَکُمْ وَ لِلسَّیَّارَهِ وَحُرِّمَ عَلَیْکُمْ صَیْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُماًوَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ»(مائده/۹۶)«شکار دریایى و خوردن آن به جهت بهره‏مند شدن­تان از آن، بر شماو مسافران حلال شده است، و شکار صحرایى تا هنگامى که در احرام هستید،بر شما حرام شده، از خداوندى که به نزد او گرد آورده مى‏شوید، بترسید.»
حدیثی که در ذیل آیه­ی بالا آورده شده، عبارت است از: قَالَ یَا مُحَمَّدُ ادْنُ مِنْ صَادٍ فَاغْسِلْ مَسَاجِدَکَ وَ طَهِّرْهَا وَ صَلِّ لِرَبِّکَ.[۲۰۹] اى محمّد نزدیک صاد­ شو و مساجد (مواضعى که در سجودروى زمین قرار مى‏گیرد.) خود را بشوى، و طاهر نما و سپس براى پروردگارت نماز کن.
راغب در مفردات،بر این نظر است که “الصیدان” به معنای دیگ های سنگی است، وهم چنین بیان داشته که، آن را صاد نیز گویند.[۲۱۰]
طریحی این حدیث را بر­اساس جناس لفظ، واژه صید درآیه و صاد،در حدیث بیان کرده است، وحدیث ارتباطی به آیه ندارد،چرا که صید درآیه به معنای شکارو صاد درحدیث به معنای چشمه است.

۲-۲-۱۵-بتر

مولف براین باوراست،که واژه بتربه معنای قطع ازخیراست.[۲۱۱] آیه­ی آورده شده، در ذیل این واژه عبارت است از: «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَر»(کوثر/۳)« بی گمان دشمن و خصم تو ابتر و بدون عقب خواهد بود.»
حدیثی که، طریحی در ذیل واژه بیان داشته است، عبارت است از:سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یَقُولُ‏ إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَا یَدَّعِیهِ غَیْرُ صَاحِبِهِ إِلَّا بَتَرَ اللَّهُ عُمُرَه‏.[۲۱۲] امام صادق (علیه السلام) می فرمود: این امر (امامت) را غیر صاحبش ادعا نکند، جز اینکه خدا عمرش را قطع کند.
مولف­ معجم مقاییس اللغه بیان کرده،که بتر به معنای قطع شدن قبل از تمام شدن است.[۲۱۳] درتفسیر مجمع البیان مولف براین نظراست،که دشمن تو که واصل بن وائل است منقطع از خیر است.[۲۱۴]
علامه بیان می دارد،که ابتر در آیه به معنای اجاق کور است.[۲۱۵] راغب در مفردات بیان داشته است،که بتر مانند کلمه بتک به معنای بریدن و قطع کردن است، بااین تفاوت که کلمه بتردرمورد بریدن دم بکارمی­رود، و سپس به کسانی که فرزندی از آنان باقی نمی- ماند، و کلمه ابتربه معنای کسی است،که یاد خیر از وی منقطع است.[۲۱۶]
این حدیث بر­اساس جناس لفظ واژه­ابتر،درآیه و­ بتردرحدیث بیان شده­است، وشخصی که ادعای امامت کند، خداوند وی را مورد بتر قرار می­دهد، و عمرش را قطع می کند؛یعنی عمرش را کوتاه می­ کند، و ازجهتی دیگر نیز می­توان گفت، شحصی که خدا عمرش را کوتاه کند، در واقع خیری را از وی را قطع کرده است،چرا که یکی از نعمت ها­ی خیری که خداوند به انسان می دهد،عمر طولانی است.

۲-۲-۱۶-تبر

مولف در باب راء،کلمه تبر را به معنای هلاکت معنا کرده است. [۲۱۷] آیه­ی آورده شده، در این قسمت عبارت است از: « إِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُمْ فِیهِ وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ »(اعراف /۱۳۹)«آنچه اینان در آنند، نابود شونده، و کارى که مى‏کنند، باطل است.»
حدیثی که ذیل آیه­ی بالا آمده، عبارت است از:مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَدِیدٍ عَنْ جَمِیلٍ عَنْ بَعْضِ‏أَصْحَابِنَا أَنَّهُ قَالَ‏ لَیْسَ فِی التِّبْرِ زَکَاهٌ إِنَّمَا هِیَ عَلَى الدَّنَانِیرِ وَ الدَّرَاهِم[۲۱۸].‏
طریحی بیان می دارد،که تبر در حدیث به معنای طلای غیرضرب شده، است.[۲۱۹]
در آیه تبر به معنای هلاکت است، اما طریحی این حدیث را بر اساس جناس لفظ واژه “مُتَبَّرٌ درآیه و التِّبْرِ در حدیث” بیان داشته است، وتبردرحدیث به معنای طلا از سکه و درهم است.

۲-۲-۱۷-خرر

واژه خررکه، مولف براین باور است،به معنای سقوط کردن است.[۲۲۰] آیه­ای که در این قسمت بیان شده، عبارت است از: «وَ الَّذِینَ إِذا ذُکِّرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْها صُمًّا وَ عُمْیاناً»(فرقان /۷۳)« وکسانى که چون به آیه‏هاى پروردگارشان اندرزشان دهند،کر و کور بر آن ننگرند».
حدیثی که در ذیل آیه­ی بالا آمده،عبارت است از:عَنْ زِیَادِ بْنِ أَبِی رَجَاءٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ‏ مَا عَلِمْتُمْ فَقُولُوا وَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَقُولُوا اللَّهُ أَعْلَمُ إِنَّ الرَّجُلَ لَیَنْتَزِعُ الْآیَهَ مِنَ الْقُرْآنِ یَخِرُّ فِیهَا أَبْعَدَ مَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْض‏[۲۲۱].– ابو جعفر باقر (علیه السلام) گفت: آنچه را مى‏دانید،پاسخ بدهید،و آنچه را نمى‏دانیدپاسخ مدهید، بگویید:خدا داناتر است؛ مبلّغ دین یک آیه از قرآن مى‏رباید، تا مدعاى خود را به کرسى بنشاند، اما تا آن حد از جاده حقیقت منحرف مى‏شود، که گویا از آسمان به زمین سقوط کرده است.
مولف در معجم مقایس اللغه براین باور است،که خرر به معنای اضطراب وسقوط همراه با صوت بیان است.[۲۲۲]
علامه بیان داشته است،که خرور بر زمین،به معنای سقوط بر زمین است، و در تفسیر آیه­آورده،که کنایه است، از ملازمت گرفتن چیزی به این صورت که، روی آن بیفتند و آیات الهی رابا تفکر و بصیرت و از روی عقل آن را می پذیرند،نه کورکورانه و بدون تفکر.[۲۲۳]
این حدیث که بر اساس جناس لفظ “واژه یَخِرُّوا “و یَخِرُّ “بیان شده است،کسانی را که برای تثبیت جایگاه وموقعیت خود، نظرات وادعا­های خود را به قرآن تحمیل می کنند؛ به کسی که از آسمان به زمین سقوط کند، تشبیه کرده، و از آنجا که فاصله آسمان وزمین خیلی زیاد است، خواسته است دوری این افراد از معارف قرآنی رابه تصویر بکشد،و هم چنین تفاوت اشخاصی که، آیات الهی را کور کورانه نمی پذیرند، با این افراد رابیان دارد، که این افراد آیات را بدون تفکر وتعقل پذیرش کرده اند.

۲-۲-۱۸-سعر

مولف بیان کرده، که کلمه سعربه معنای آتش و لهیب آن است.[۲۲۴] آیه­ی آورده شده در ذیل­ این واژه عبارت است، از:
« فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ کَفى‏ بِجَهَنَّمَ سَعِیراً»(نساء /۵۵)«بعضى بدان ایمان آوردند،و بعضى از آن اعراض کردند؛دوزخ آن آتش افروخته ایشان را بس».
حدیثی که در ذیل آیه بیان شده،عبارت است از:وَ قِیلَ لِلنَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله) لَوْ سَعَّرْتَ لَنَا سِعْراً فَإِنَّ الْأَسْعَارَ تَزِیدُ وَ تَنْقُصُ فَقَالَ (علیه السلام) مَا کُنْتُ لِأَلْقَى اللَّهَ تَعَالَى بِبِدْعَهٍ لَمْ یُحَدِّثْ إِلَیَّ فِیهَا شَیْئاً فَدَعُوا عِبَادَ اللَّهِ یَأْکُلُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ وَ إِذَا اسْتُنْصِحْتُمْ فَانْصَحُوا.[۲۲۵]-به رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) گفتند: اى کاش براى اجناس قیمت مى‏گذاردى، زیرا مرتّب نرخ هازیاد و کم مى‏شود، فرمود:من نمى‏خواهم، در حالى خدا را ملاقات کنم (از دنیا بروم) که بدعتى گذارده باشم، و دستورى بر آن به من نرسیده باشد؛مردم را رها کنید، از یک دیگر استفاده برند، وهر گاه از شما سعر (نرخ) وقت راخواستند، اخلاص ورزید، و راست بگویید (و اگر نپرسیدند، شما آنها را رها کنید).
در تفسیر مجمع البیان­آمده است،که سعیر از ماده سعربه معنای افروختن آتش است وبه طور استعاره به معنای کلمات شر،جنگ،آتش بکار رفته است؛و سعر متاع، به معنای قیمت متاع است، و علت آن این است، که در موقع معامله بازار به حرارت متاع، پر حرارت وگرم می شود.[۲۲۶]
در مفردات مولف براین باور است، کهسعر فی السوق، به معنای افزایش نرخ معامله است، که تشبیه به بالا رفتن شعله آتش شده است.[۲۲۷]
در این حدیث که، براساس جناس لفظ واژه”سَعِیراً درآیه و سِعْراً“در حدیث بیان شده است، استعاره آورده شده، برای قیمت گذاری اجناس که کم وزیاد شدن نرخ اجناس باعث تورم و تغییر بازارمی­شود؛وهم بیان این امر که، اگر این تغییرات مبتنی بر یک دستور یا امر از جانب خداوند واسلام نباشد؛ بدعت به شمار می آید،وهم چنین بیان یک فضیلت اخلاقی که اگر پرسش در مورد قیمت اجناس شد، اخلاص باید ورزید.

۲-۲-۱۹-عثر

باب راءکلمه عثر،که به معنای اطلاع بیان شده است.[۲۲۸] آیه­ایی­که،دراین باب آمده است عبارت است از: « فَإِنْ عُثِرَ عَلى‏ أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثماً» (مائده/۱۰۷)«پس اگر­بر­احوال آن دو شاهد اطلاعى حاصل شد،که مرتکب گناهى شده‏اند.»
حدیث آورده شده، در ذیل آیه بالا عبارت است از:اضْرِبُوهَا عَلَى الْعِثَارِ وَ لَا تَضْرِبُوهَا عَلَى النِّفَارِ فَإِنَّهَا تَرَى مَا لَا تَرَوْن‏.[۲۲۹]-و روایت شده است که، آن حضرت گفت: اسب را بعلّت سر سم‏زدن بزنید، و بعلّت رمیدن مزنید، زیرا که او چیزهایى مى‏بیند، که شما نمى‏بینید.
طبرسی بر این باور است،که عثر از عثور به معنای اطلاع یافتن بر چیزی است.[۲۳۰]وهم چنین علامه بر این عقیده است، که به معنای اطلاع بر هر چیز ویافتن آن­ چیز است.[۲۳۱]
این حدیث بر اساس جناس لفظ، واژه عثر در آیه و عثار درحدیث بیان شده است.

۲-۲-۲۰-رفف

طریحی بیان داشته است،که کلمه رفف به معنای گسترده وپراکنده است، وبیان داشته است،که رفرف الطایر، یعنی پرنده بال­هایش را باز کرد.[۲۳۲]
آیه­ی آورده شده، دراین عبارت است از: « مُتَّکِئِینَ عَلى‏ رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَ عَبْقَرِیٍّ حِسانٍ» (رحمن/۷۶) «بر بالش سبز و فرش نیکو تکیه زده‏اند.»
راغب اصفهانی بیان کرده است،که آیه بالا به معنای نوعی جامعه سبز شبیه به باغ سبز است.[۲۳۳] مولف تفسیر­جوامع الجامع آورده است، که بر نوعی بالش و فرش تکیه داده­اند.[۲۳۴]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:01:00 ق.ظ ]
 
مداحی های محرم