نجم الدین رازی دل را محل ظهور تمام اوصاف حق تعالی می داند و صفات او را به دو نوع تقسیم می کند:
۱- صفات لطف ۲- صفات قهر
دل آدمی مظهر این دو صفت می شود و خداوند گاهی با صفت لطف و گاهی با صفت قهر، بر دل آشکار و نمایان می شود و دل همیشه در تصرّف ظهور این دو صفت است.[۹۹۴]
چنان که پیش تر دیدیم شیخ محمود شبستری نیز چنین نظری داشت.
۲-۲۳. «ک»
کاف و نون، «کن»
«تـوانـایی که در یک طرفـه العین ز کـاف و نـون پـدیـد آورد کـونین»
شرح گلشن راز، بیت۳، ص۵
«گـذاری کـن به کـاف کنـج کونیـن نشیـن بـر قـاف قـرب قاب قـوسین»
همان، بیت۱۹۸، ص۱۳۸
دکتر عباسی داکانی می گوید: «کاف و نون، اشاره است به فعل کن که در چند سوره از سوره های قرآن کریم آمده است. در آیه ی ۴۰ از سوره ی «نحل» آمده است: «انّما قولنا لشیء اذا اردناه أن نقول له کن فیکون» یعنی: «همانا به درستی که سخن ما به هر شیء هنگامی که اراده اش کنیم این است که باش! پس می شود». در آیه ی ۳۵ سوره ی مریم و آیه ی ۸۲ سوره ی یس و آیه ی ۶۸ سوره ی غافر و آیه ی ۱۱۷ سوره ی بقره و آیه ی ۴۷ سوره ی آل عمران نیز همین مضمون با عباراتی نزدیک به این عبارت تکرار شده است. در اصطلاح حکما و عرفا، کُن رمزی از صورت اراده ی الهیه است. اصطلاحات مشیت مطلقه و اراده ی کلیّه نیز تعابیر دیگری از همین معناست».[۹۹۵]
دکتر سجّادی می گوید: «کاف در ادبیات عرفانی کنایه از کفایت و کافی بودن حق برای بندگان است که فرمود: «و کفی باللّه شهیداً »[۹۹۶]. چنان که کاف و نون اشاره به کن وجودی است».[۹۹۷]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
کافر
«همـه با هم به هم چـون دانـه و بـر ز کـافر مـؤمن و مـؤمن ز کـافـر»
شرح گلشن راز، بیت۱۵۳، ص۱۰۴
«اگـر زلفیـن خـود را بـرفشـانـد بـه عـالـم در یـکی کـافـر نمـانـد»
همان، بیت۷۶۸، ص۴۸۹
«یکـی مـؤمن دگـر را کـافر او کـرد همه عـالم پـر از شـور و شـر او کرد»
همان، بیت۹۷۹، ص۵۹۱
به نظر لاهیجی: «کافر در واقع به صاحب مقام تفرقه اطلاق می گردد و همچنین به کسی گفته می شود که از جمع به فرق راه یافته باشد و جمع را بر فرق برگزیده باشد».[۹۹۸]
به نظر دکتر سجّادی کافر کسی است که از یاد خداوند غافل شده باشد و قلب او از دریافت و ادراک حق و حقیقت عاجز و ناتوان شده باشد.[۹۹۹]
کثرت
«وجود خلق و کثرت در نمود است نه هرچ آن می نماید عیـن بـود است»
همان، بیت۴۵۴، ص۳۲۱
«بود موجـود را کثـرت بـرونـی کــه از وحـدت نــدارد جـز درونـی»
همان، بیت۶۳۵، ص۴۱۴
«وجـود کل ز کثـرت گشت ظـاهر که او در وحـدت جـزو است سـاتر»
شرح گلشن راز، بیت۶۳۶، ص۴۱۴
«کثرت در وحدت، شئونات تجلیات الهی است. عارفان گویند: چون در مراتب ظاهری امکانی، ذات حق به جهت اظهار اسماء و صفات تجلی کند، به لباس کثرت ملبس می شود. نیز گفته اند که کثرت در وحدت، مقام جمع و «کل الیه راجعون » است».[۱۰۰۰]
کرامت
«کـرامـت آدمـی را اضطـرار است نــه آن کــو را نصیبــی ز اختیــار است»
همان، بیت۵۵۳، ص۳۷۳
«کرامات تو انـدر حقّ پرستـی است جز این کبر و ریا و عجب و هستی است»
همان، بیت۸۹۱، ص۵۴۷
«کرامات تو گر در خود نمایی است تو فرعونی و این دعوی خـدایی است»
همان، بیت۸۹۷، ص۵۴۹
کرامات را همان خرق عادت دانسته اند و گفته اند که همچون «اخبار از غیب و کشف ضمیر و کشف قبور و غیره است».[۱۰۰۱]
هجویری ظهور کرامات را بر ولی جایز می شمارد هنگامی که او در صحت حال به سر می برد، و اهل سنت و جماعت نیز بر این اتفاق نظر دارند. کرامت نشانه ی صدق ولی است. عده ای از اهل سنت معتقدند که کرامت صحیح است اما نه به اندازه ی معجزه، مانند استجابت نمودن دعوت و حصول مراد و …..
به نظر وی، کرامت و معجزه با یکدیگر تفاوت دارند:
«۱- سرّ معجزات، اظهار است و از آن کرامات کتمان.
۲- ثمره ی معجزه به غیر باز گردد و کرامت خاصّ مر صاحب کرامت را بود.
۳- صاحب معجزه قطع کند که این معجزه است و ولی قطع نتواند کرد که این کرامت است یا
استدراج.
صاحب معجز اندر شرع تصرّف کند و اندر ترتیب نفی و اثبات آن به فرمان خدای بگوید و بکند و
صاحب کرامات را اندر این به جز تسلیم و قبول احکام روی نیست از آن چه به هیچ وجه کرامت ولی مر حکم شرع نبی منافات نکند».[۱۰۰۲]
بیان کرامت از قرآن کریم
در این باره می توان به داستان حضرت سلیمان (ع) و بلقیس، مریم و زکریا و اصحاب کهف اشاره کرد
که به اختصار به دو داستان اشاره می شود.
«…. دیگر مـا را خبر داد از احـوال مریم و زکریا که چون به نزدیک مریم در آمدی به تابستان مـیوه ی
زمستان دیدی و به زمستان میوه ی تابستان دیدی تا گفت: «انّی لک هذا » مریم گفت : «مِن عند اللّه »[۱۰۰۳] و به
اتفاق، مریم پیغمبر نبود و نیز خداوند عزّ و جلّ ما را از حال به بیان صریح خبر داد «و هُزّی الیک بجذع النّخله تُساقط علیک رُطباً جَنیّا».[۱۰۰۴]
«…و نیز احوال اصحاب الکهف و سخن گفتن سگ با ایشان و تقّلب ایشان اندر کهف بر یمین و شمال
لقوله تعالی: «و نُقلّبهم ذات الیمین و ذات الشّمال و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید »[۱۰۰۵] این جمله افعال ناقص عادت است و معلوم است که معجزه نیست باید که کرامت بود و روا بود که این کرامت به معنی استجابت
[چهارشنبه 1401-04-15] [ 08:45:00 ق.ظ ]
|