۹ – بــر محـک شـب سپیـدی شــد پــدیــد
چـــون عیـــار آســمان بنمـــود صبــــح
واژگان: محک: سنگی که به وسیله‌ی آن عیار زر و سیم را معین کنند. (معین) عیار: اندازه کردن، چاشنی زر و سیم. (معین)
معنی و مفهوم: هنگامی که صبحدم آسمان سفید و روشن را عرضه کرد، این سفیدی و روشنی مانند عیار طلا و نقره که بر سنگ محک آشکار می‌شود، بر سیاهی شب نمایان شد.
آرایه‌های ادبی: محک شب اضافه‌ی تشبیهی و عیار آسمان اضافه‌ی استعاری است. محک و عیار با هم تناسب دارند.
۱۰ – تـا بــر آرد یــوســفی از چـــاه شـــب
دلـــو سیـمین ریســمان بنمـــود صبــــح
معنی و مفهوم: صبحدم همانند قافله سالار مصری که یوسف را از چاه بیرون کشید، برای بیرون آوردن خورشید که همچون یوسف در چاه سیاه شب افتاده است، دلوی به نمایش می‌گذارد که ریسمان‌هایش از جنس پرتوهای خورشید و نقره فام است.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

آرایه‌های ادبی: یوسف استعاره از خورشید و چاه شب اضافه‌ی تشبیهی است. سیمین ریسمان استعاره‌ی مصرحه از پرتوهای خورشید است.
۱۱ – در کمیـــــن شــــرق، زال زر هنــــوز
پــرّ عنــقا دیـــدبـــان بنــمود صبــــح
واژگان: زال زر: نام پدر رستم. (فرهنگ لغات) توضیحات. عنقا: سیمرغ. (دهخدا)
معنی و مفهوم: خورشید مانند زال پهلوان در مشرق به قصد حمله به لشکر تاریکی شب کمین کرده است تا با طلوع خود، آن را از بین ببرد و پرتوهای نخستین صبح را که در زیبایی و درخشندگی به پر سیمرغ می‌مانند به عنوان دیده‌بان در اختیار گرفته است.
آرایه‌های ادبی: زال زر استعاره از خورشید و پر عنقا استعاره از روشنایی صبح است. خورشید به زال مانند شده که قصد فتح مشرق را دارد و از روشنایی صبح دیده‌بانی در کمین گذاشته است. زال و عنقا با هم تناسب دارند.
توضیحات:
زال و عنقا: زال پسر سام است که بر اثر سپیدی موی، پدر او را در شیر خوارگی از خود دور کرد و بر دامنه‌ی البرز نهاد تا همان جان تباه شود، امّا سیمرغ او را بدید و برداشت و به کنام خود برد و چون فرزندان خویش بپرورد و سرانجام چنان که در شاهنامه می‌بینیم به پدر باز گرداند. این پهلوان در شاهنامه، زال زر و دستان نام دارد. بنا به روایت شاهنامه، زال از آن جهت بدو می‌گفتند که هنگام تولّد، موی سر و روی او چون پیران سپید بود … . در اوستا از این پهلوان نامی نیست، امّا معمولاً در متون پهلوی او را دستان نامیده و نام او با روت ستخم (رستهم، رستم) همراه آمده است و نیز در اغلب متون کهن او را زال زر نامیده‌اند. بنا بر عقیده‌ی همه‌ی محققان زال و زر هر دو به معنی پیر و دو شکل از یک کلمه هستند و به نقل از فردوسی، زال افزون از هزار سال زندگی کرد … . در حماسه‌ی ملّی ما، حیات زال به وجود سیمرغ رابطه‌ی بسیار دارد. (اردلان جوان، ۱۳۷۳: ۶۸ – ۶۷)
۱۲ – حلقــه دیـــدسـتی بـــه پشــت آینــه
مـــاه حلقــه همچـــان بنــمود صبـــــح
معنی‌و مفهوم:حلقه‌ی پشت آینه را دیده‌ای؟صبح هلال ماه رامانند آن حلقه آشکار کرد.
آرایه‌های ادبی: هلال ماه به حلقه‌ی پشت آینه مانند شده و آسمان نیز در تاریکی به پشت آینه شبیه شده است.
۱۳ – گــویـی انـــدر بــر حمـایــل، چـــرخ را
خنــجر شــاه اخســتان بنمـــود صبــــح
واژگان: حمایل: دوال شمشیر و آن چه در بر اندازند.(دهخدا)
معنی و مفهوم: صبحدم هلال ماه را که مانند خنجر شاه اخستان، به آسمان حمایل شده بود، نمایان کرد.
آرایه‌های ادبی: خنجر شاه اخستان استعاره از هلال ماه است که در حمایل شدن به آن مانند شده است.
۱۴ – سـام کیخسـرو مـکان در شـرق و غـرب
خضـر اسـکندر نشـان در شـرق و غـرب
واژگان: سام: جهان پهلوان ایرانی، نواده‌ی گرشاسب جهان پهلوان، پدر زال و جد رستم. (فرهنگ اعلام معین) کیخسرو: سومین پادشاه از سلسله‌ی پادشاهی کیانیان، پسر سیاوش و فرنگیس دختر افراسیاب. (فرهنگ اعلام معین) توضیحات: (۲/۱۱)
معنی‌و مفهوم:پادشاه در پهلوانی و شجاعت همچون سام نریمان است که منزلت کیخسرو را دارد. او در دانش و آگاهی و جاودانگی مانند خضر می‌باشد که نشانه‌های دلاوری و پیروزمندی اسکندر را در خود دارد.
آرایه‌های ادبی: شاه به صورت مجمل در پهلوانی به سام و در جایگاه و مرتبه به کیخسرو و در دانایی و جاودانگی به خضر و در پیروزی و کشورگشایی به اسکندر مانند شده است.
توضیحات:
سام: پسر نریمان، جدّ رستم و پدر زال بود. در روایات پهلوانی ما، نام دو تن از دلیران سیستان سام است؛ یکی پدر اثرط که در گرشاسبنامه به صورت «شم» آمده و اصل آن سام است… دیگری نواده‌ی گرشاسب و پدر زال است. (فرهنگ لغات)
خضر: توضیحات (۲/۴۱) اسکندر: توضیحات (۲/۴۱)
بند دوم:
کلمات قافیه: جهان، دهان، نشان و …
حروف اصلی قافیه: ا ن
حرف روی: ن
حروف الحاقی: ندارد
ردیف: درخواستند
۱۵ – صبــح خیــزان وام جـــان درخــواسـتند
داد عمـــری ز آســـمان درخــــواســـتند
معنی و مفهوم: سحرخیزان خواهان وام و قرض برای جان خود شدند و خواستند حقّ زندگی خود را از آسمان بگیرند.
آرایه‌های ادبی: وام جان اضافه استعاری و استعاره از شراب است.
۱۶ – پیـش کــان قُـرّا شــود سُبــّوح خـــوان
در صبــوح عشــق، خــوان درخـواســـتند
واژگان: قُرّا: جمع فارسی امّا به صورت مفرد مرد پارسا و عبادت کننده. (منتهی الارب) سُبّوح خوان: سبّوح خواننده، تسبیح گوی. (فرهنگ لغات)
معنی و مفهوم: سحرخیزان پیش از آن که بانگ خروس، همچون صدای ذکر و ورد پارسایی دروغین بلند شود، در مجلس شراب صبحگاهی بساط باده نوشی طلب کردند و باده نوشیدند.
آرایه‌های ادبی: قُرّا کنایه از خروس است که هنگام صبحدم بانگ و خروش می‌کند. خوان و خوان جناس مستوفا می‌سازند. سبّوح و صبوح جناس خط دارند.
۱۷ – در منـاجـاتـی کــه ســرمســتان کننــد
جـــرم آن سُبــّوح خــوان درخــواســـتند
معنی و مفهوم: سرمستان صبوحی صبحگاهی، در مناجات خویش برای جرم خروس که با بانگ و فریاد خود مجلس آنان را به پایان رسانده بود، طلب مغفرت کردند.
آرایه‌های ادبی: سبّوح خوان استعاره از خروس است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...