در ماژول چهارم درمان، مؤلفه محوری اصلاح باورهای فراشناختی مرتبط با افکار تکرارشونده منفی مورد توجه قرار گرفت. از آنجایی که باورهای فراشناختی نقش اساسی در تداوم افکار تکرارشونده دارند، پرداختن به این مؤلفه، بعد از معرفی شدن افکار تکرارشونده منفی در ماژول قبلی از اهمیت بسزایی برخوردار است. در این ماژول ابتدا باورهای فراشناختی مثبت که باعث شروع چرخه افکار تکرارشونده منفی می­شوند، به چالش کشیده می­ شود. بر طبق این مدل، فعال شدن این باورها، لزوم به­ کارگیری افکار سمج تکراری را مسجل می­سازد. بنابراین درمانگر با بهره گرفتن از تکنیک­های کلامی مانند اسنادسازی مجدد کلامی یا جستجوی شواهد و یا تکنیک­های آزمایش رفتاری سعی در تضعیف این باورها دارد. بعد از این که باورهای فراشناختی مثبت تا حد ممکن تضعیف یافت، به چالش کشیدن باورهای فراشناختی منفی که لزوم به‌کارگیری راهبردهای توقف فکر مانند سرکوب کردن فکر، جایگزین کردن افکار منفی، پرت کردن حواس را فراهم می­سازد، در دستور کار این ماژول قرار می­دهد. در واقع وقتی این باورهای فراشناختی منفی فعال می­شوند، باورهای مرتبط به خطرناک و مضر بودن افکار تکرارشونده منفی راه ­اندازی می­ شود و مراجع سعی می­ کند که سریعاً این افکار را با راهبردهایی که همان راهبردهای درونی اجتناب تجربه­گرایانه است، قطع کند. این عمل نه­تنها فراوانی این افکار ناخوشایند را کاهش نمی­دهد بلکه هم شدت آن­ها را افزایش می­دهد، هم لزوم به‌کارگیری اجتناب تجربه­گرایانه را مقدم می­داند و هم انعطاف­پذیری توجه را با مشکلاتی مانند قفل شدن توجه بر افکار تکرارشونده منفی مواجه می­ کند. در واقع، فعال شدن همزمان باورهای فراشناختی مثبت و منفی مراجع را درگیر یک ذهنیت دوگانه درباره افکار تکرارشونده منفی می­ کند که از یک طرف این افکار را مفید می­داند و همزمان آن­ها تهدیدی جدی برای سلامت روان و یا حتی جسم خود تلقی می­ کند. بنابراین مورد هدف قرار دادن این باورهای فراشناختی، درست بعد از معرفی افکار تکرارشونده منفی، می ­تواند در بهبود علایم روانشناختی بیماران و کاهش راهبردها و افکار ناخوشایند آن‌ها بسیار راهگشا باشد. نقش بنیادین باورهای فراشناختی در تداوم افکار تکرارشونده منفی، زمینه را فراهم می­ کند تا جایگاه ماژول چهارم به اصلاح باورهای فراشناختی مرتبط با افکار تکرارشونده منفی اختصاص پیدا کند. ولز (۲۰۰۸) معتقد است که افراد زمانی دست از سبک تفکر درجامانده و تکراری خود برمی­دارند که باورهای فراشناختی مثبت و منفی همزمان آن­ها تضعیف شود. چون تا مادامی که باورهای فراشناختی مثبت فعال است، افراد با هدف حل مسأله دست به دامان نشخوار فکری و نگرانی می­شوند و همزمان با راه ­اندازی باورهای فراشناختی منفی از فرآیندهای شناختی گریزان هستند. این فعال شدن همزمان مراجع را در یک حلقه معیوب به دام می­­اندازد و فراآگاهی او را به شدت کاهش می­دهد. در این شرایط مراجع راه­حل مشکلات هیجانی خود را در سبک­های تکراری تفکر جستجو می­ کند. بنابراین تضعیف این باورها می ­تواند حلقه بعدی از زنجیره درمان باشد (ولز، ۲۰۰۸؛ نولن­هوکسما، ۲۰۰۸، ولز و همکاران، ۲۰۱۰).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

در ماژول پنجم، تمرین مواجهه و پذیرش با اجتناب تجربه­گرایانه، به صورت عملی مورد توجه قرار می­گیرد. مراجعین با بهره گرفتن از اجتناب­های رفتاری، هیجانی و شناختی سعی دارند که موقعیت­ها، افکار و هیجان­های ناخوشایند را کاهش دهند ولی غافل از این که این راهبردها نتایج معکوسی به دنبال دارند. در این ماژول درمانگر به مراجعین کمک می­ کند تا از طریق دو دسته راهبردی بیرونی و درونی (مواجهه رفتاری به عنوان راهبرد بیرونی برای رویارویی با موقعیت­های واقعی ناخوشایند و برانگیزاننده هیجان­های منفی و تکنیک­های پذیرش به عنوان راهبرد درونی برای رویارویی با افکار، خاطرات، هیجان­ها و تصاویر دردناک، ناخوشایند، غمناک و اضطراب­زا) با پدیده ­های عینی و ذهنی ناخوشایند مواجه شوند. این رویارویی همه جانبه گامی به سوی تفهیم این موضوع بود که مراجعین به موازات ماژول­های قبلی و در تکمیل آن­ها به بی­اعتبارسازی ذهنی، تمرکززدایی شناختی، بی­خطرسازی پدیده ­های ذهنی و عینی، پردازش هیجانی و در نهایت آزادسازی و انعطاف­پذیری منابع تخصیص توجهی دست یابند (وستین و همکاران، ۲۰۰۸؛ ونتا و همکاران، ۲۰۱۲). آخرین زنجیره درمان مربوط به کاهش راهبردهای اجتنابی درونی و بیرونی است و دلیل آن هم به نقش اجتناب­ها در تداوم سوگیری توجه و عدم انعطاف­پذیری روانشناختی است. وقتی در آخرین گام درمانی مراجع با کاهش اجتناب­های رفتاری و شناختی مواجه می­ شود، بخش بزرگی از علایم او کاهش می­یابد و باور مراجع مبنی بر اثربخشی راهبردهای اجتنابی به چالش کشیده می­ شود (ونتا و همکاران، ۲۰۱۲). این امر مراجع را تشویق می­ کند که هنگام مواجه با موقعیت­های ناخوشایند، چرخه درمانی را از ماژول اول تا ماژول آخر اجرا کند.
ماژول پایانی پروتکل درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی به پیشگیری از عود اختصاص دارد. این مرحله نهایی درمان به گونه ­ای طراحی شده است تا به مراجعان کمک نماید تا از دستاوردهای ناشی از درمان نگهداری نمایند و در طول زمان، پیشرفت خود را افزایش دهند. اگرچه ماهیت محدود بودن طول درمان شناختی رفتاری در ابتدای درمان توضیح داده شد، اغلب مراجعان پس از چند ماه، در پایان دادن به درمان با مشکل مواجه می­شوند. به همین دلیل، مهم است هنگامی که درمان به پایان می­رسد، مراجعان به مهارت­ های خود ایمان داشته باشند و برای بهبود روند بهبود در طول زمان خوش­بین باشند. در این پروتکل نیز همانند سایر پروتکل­های شناختی رفتاری سعی شد ماژول پایانی شامل مرور اطلاعات و مهارت­ های فراگرفته شده در طول درمان باشد. همچنین باید مراجعان را ترغیب نمود تا مهارت­ های جدید خود را به کار ببندند و برای مقابله با عوامل استرس ­زا آماده باشند. بسیاری از مراجعان بهبودهای حاصل از درمان را بی­اهمیت جلوه می­ دهند، تنها به این دلیل که نسبت به فرایند طی شده کاملاً آگاه نیستند. درمانگر می ­تواند نه تنها با تشویق مرتب موفقیت­ها با این حالت مقابله کند، بلکه روند بهبود را هر هفته به صورت کتبی ثبت نماید. مراجعانی که این رفتار را در درمانگران­شان مشاهده می­ کنند، احتمال بیشتری وجود دارد بعد از پایان درمان، از این روش استفاده نمایند. انگیزش برای ادامه روند موفقیت، هم در داخل و هم در خارج روند درمان، امر حیاتی است. به همین دلیل، بسیار مهم است که مراجعان پیشرفت­های خودشان را تحسین نموده و به خود پاداش دهند. مراجعانی که باانگیزه و با اعتماد به نفس باقی می­مانند، احتمال بیشتری وجود دارد که پس از خاتمه درمان، کاهش علائم بیشتری را نشان دهند و کیفیت زندگی­شان افزایش یابد (داگاس و رابی­چاود، ۲۰۰۷؛ بارلو و همکاران، ۲۰۱۱؛).
با توجه به این که طراحی هر پروتکل درمانی مستلزم کارآزمایی بالینی است تا از این طریق، مشکلات و نقصان­های آن پروتکل مشخص شود، در هنگام مطالعه مقدماتی این پروتکل، ما با نقصان­هایی مواجه شدیم که سعی کردیم در فاز اصلی پژوهش، یعنی کارآزمایی بالینی پروتکل طراحی شده آن­ها را برطرف کنیم. مسلم است که در آغاز هر راه، ممکن است برخی ابعاد نادیده گرفته شود و بیشتر توجه به سوی استخوان­بندی کار سوق داده شده باشد. مثلاً در طول ماژول دوم و سوم ما با مشکل تفهیم و تصریح تکنیک­های خودآگاهی هیجانی، توجه آگاهی انفصالی و آموزش توجه مواجه بودیم. در واقع مراجعین با پذیرش این مطلب که علل پریشانی روانی آن­ها درگیری با افکار، رفتارها و هیجان­های آن­ها و همچنین قفل شدن توجه­شان بر روی پدیده ­های روانی است و برای رسیدن به تعادل روانی باید موضع تماشاگر داشته باشند، مشکلات زیادی داشتند و در ابتدا اجرای این تکنیک­ها را برابر با تسلیم شدن با مشکلات و گول زدن خودشان می­دانستند ولی با اجرای این تکنیک­ها و تأکید بیشتر بر روی منطق این تکنیک­ها این باور مراجعین اصلاح شد و گفته­های برخی از مراجعین در پایان درمان مهر تأییدی بر آن است: «من به این باور رسیدم که هر موضوعی وارد چرخه ذهن شود، تبدیل به یک فاجعه عظیم می­ شود»، «حالا من متوجه شدم که ذهن من الاف است و دایماً دنبال مسأله­ای است که حال من را بگیرد و وقتی به آن بی­محلی می­کنم به من می­گوید که تو داری صورت مسأله را پاک می­کنی، تو نمی­خواهی واقعیت را بپذیری»، «فکر می­کنم مشکل من این نیست که در امر تحصیلی­ام با افت مواجه شدم، بلکه تجزیه و تحلیل هر لحظه­ای است که از این شکست به عمل می­آورم»، «من بعد از این جلسات فهمیدم که مشکل من نجس شدن بدنم نیست، بلکه عمل کردن بی چون و چرا فکرهایم است، من قبلاً این فکرها را برابر با واقعیت می­دانستم، حالا فهمیدم که چطوری باید با آن­ها رفتار کنم، خیلی پررو شده ­اند». بنابراین با توجه در توضیحات فوق سعی کردیم در پروتکل نهایی بیشتر بر منطق این تکنیک­ها تأکید کنیم و از استعاره‌های بیشتری برای وضوح بخشی آن­ها استفاده کنیم. همچنین می­توان به استفاده محدود از تکنیک­های رفتاری و آزمایش­های رفتاری در طول ماژول­های درمانی و عدم استفاده از تکنیک­های تجربی (مانند تصویرسازی ذهنی و پردازش هیجانی) در ماژول پنجم در کاهش اجتناب­ تجربه­گرایانه که تأثیر زیادی بر پردازش هیجانی و شناختی دارد، می­توان اشاره کرد.

کارآزمایی بالینی درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی

نتایج پژوهش به طور خلاصه حاکی از آن بود که درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی در کاهش متغیرهای اضطراب، افکار تکرارشونده منفی، عملکرد عمومی و عاطفه منفی در پایان درمان و دوره­ پیگیری دوماهه نسبت به درمان فراتشخیصی بارلو از اثربخشی بالاتری برخوردار است. اما در عوض درمان فراتشخیصی بارلو در افزایش عاطفه مثبت و تا حدودی در کاهش شدت علایم افسردگی افراد مبتلا به اختلال­های اضطرابی و افسردگی همزمان از اثربخشی بیشتری برخوردار بود.
نتایج پژوهش حاضر نشان داد که درمان فراتشخیصی بارلو موفق به کاهش شدت علایم اضطراب، افسردگی، عاطفه منفی و افزایش عاطفه مثبت و عملکرد عمومی آزمودنی­های پژوهش شدند و این یافته­ ها با یافته­‌های بارلو (۲۰۰۴)، بارلو و همکاران (۲۰۰۸)، ویلومسکا[۲۳۷] و همکاران (۲۰۱۰)، الارد و همکاران (۲۰۱۰)، فارچیون و همکاران (۲۰۱۰)، بویسو و همکاران (۲۰۱۰)، فارچیون و همکاران (۲۰۱۲)، محمدی (۱۳۹۰) همسو است. الارد و همکاران (۲۰۱۰) در مطالعه مقدماتی خود برای شناخت و ارزیابی اولیه پروتکل به این نتیجه رسیدند که درمان فراتشخیصی می ­تواند برای دامنه­ای از اختلال­‌های هیجانی موثر باشد. بویسو، فارچیون، فیرهولم، الارد و بارلو (۲۰۱۰) نیز در یک مطالعه موردی به نتایج مشابهی رسیدند. این یافته­ ها همسو با فراتحلیل نورتون و فیلیپ (۲۰۰۸) است که نشان دادند درمان­های فراتشخیصی اثربخشی قابل قبولی به ویژه برای اختلال­های هیجانی دارند. نتایج پژوهش­های فوق­الذکر حاکی از اثربخشی درمان فراتشخیصی بارلو در اختلال­های اضطرابی و افسردگی دوگانه بود ولی نکته جالب توجه این است که پژوهش­های فارچیون و همکاران (۲۰۱۲) و الارد و همکاران (۲۰۱۰) اذعان داشتند که اولاً درمان فراتشخیصی بارلو در افزایش عاطفه مثبت نسبت به کاهش عاطفه منفی عملکرد بهتری داشته‌اند، دوماً در کاهش علایم تشخیص­های اصلی نسبت به تشخیص­های همراه از اثربخشی بیشتری برخوردار بودند، سوماً در بین اختلال­های اضطرابی کمترین میزان دستیابی به مهم­ترین شاخص تغییرات معنادار بالینی، یعنی وضعیت عملکرد نرمال (HESF) متعلق به اختلال وسواسی-اجباری بود. نتایج پژوهش محمدی (۱۳۹۰) در ایران هم به نتایج مشابهی مبنی بر عملکرد بهتر درمان فراتشخیصی بارلو در افزایش عاطفه مثبت نسبت به کاهش عاطفه منفی دست یافت.
با توجه به این که پروتکل فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی در جریان این پژوهش برای اولین بار طراحی شده است، در ارتباط با همخوانی یا ناهمخوانی با پژوهش­های پیشین به سایر درمان­های فراتشخیصی موجود به طور کلی بحث کرد. یافته­های این پژوهش در ارتباط با درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی همسو با فراتحلیل نورتون و فیلیپ (۲۰۰۸)، مک­اوی و همکاران (۲۰۰۹)، منسل و همکاران (۲۰۰۹)، کلارک و تیلور (۲۰۰۹) است که نشان دادند درمان­های فراتشخیصی اثربخشی قابل قبولی به ویژه برای اختلال­های هیجانی چندگانه دارند و تا حدودی قابل مقایسه با درمان­های شناختی رفتاری اختصاصی برای اختلال­های اضطرابی و افسردگی دارند. اما نقد اکثر پژوهش­های فراتحلیلی مرتبط با درمان­های فراتشخیصی بر این اصل استوار بود که درمان­های فراتشخیصی موجود اولاً قادر به کاهش متعادل اختلال­های اضطرابی و افسردگی چندگانه نیستند. برای مثال، اکثر این پروتکل­ها در کاهش علایم یک اختلال مؤثر است ولی در کاهش علایم سایر اختلال­ها، در بهترین شرایط، از اثربخشی متوسطی برخوردار هستند. دوماً، دستاوردهای درمانی اکثر پروتکل­های فراتشخیصی در طول دوره­ پیگیری حفظ نمی­ شود و کاهش قابل ملاحظه­ای پیدا می­ کند. بنابراین جمع­بندی این پژوهش­های فراتحلیلی درباره این پروتکل­ها این است که زمانی درمان­های فراتشخیصی می­توانند در مسیر رشد و غنی­سازی گام بردارند که حداقل بتوانند به این دو عامل بپردازند. این پژوهش­ها محقق شدن این اهداف را در پرداختن به فرآیندهای بنیادین اختلال­های هیجانی و طراحی پروتکل‌های فراتشخیصی مبتنی بر این عوامل می­دانستند.
با توجه به این مطالب و نتایج پژوهش حاضر در ارتباط با اثربخشی درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی می­توان این گونه جمع­بندی کرد که پروتکل طراحی شده تا حدودی قادر بوده است که در این مسیر گام بردارد. اما نتایج اثربخشی این پروتکل در متغیرهای افسردگی و عاطفه مثبت حاکی از برخی از شکاف­های موجود در این درمان در تحقق غنی­سازی پروتکل­های فراتشخیصی است که در ادامه سعی می­کنیم که با بررسی مکانیسم­های اثربخشی درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی و مقایسه آن با درمان فراتشخیصی بارلو، اولاً به تبیین اثربخشی قابل قبول پروتکل طراحی شده به طور کلی و دوماً به تبیین تفاوت­های این دو پروتکل خواهیم پرداخت.

تفاوت مکانیسم­های اثربخشی درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده با درمان فراتشخیصی بارلو

هدف اصلی هر دو درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده و درمان فراتشخیصی بارلو، تحقق یک موضوع و آن هم «انعطاف­پذیری روانشناختی» است، اما تفاوت این درمان در اصول تغییر، فرآیندهای درمانی، تکنیک­های مورد استفاده است. در درمان فراتشخیصی بارلو اصول تغییر (شکل ۲-۵) شامل سیالی تجربه هیجانی (یا همان تنظیم هیجانی)، تغییر محتوای شناخت­واره­های غلط و کاهش الگوهای ناشی از هیجان یا به تعبیر دیگر، حذف اجتناب­های رفتاری و عینی است. اما این اصول تغییر (شکل ۱-۵) در درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی شامل انعطاف­پذیری توجه، تغییر فرآیندهای فراشناختی دخیل در انعطاف­پذیری توجه و کاهش جنبه­ های بیرونی و درونی اجتناب­های تجربه­گرایانه است. برای این که بتوانیم به تبیین درستی درباره تفاوت اثربخشی این دو درمان دست پیدا کنیم باید بر تفاوت­های موجود در اصول تغییر و به تبع آن فرآیندهای درمانی و مکانیسم‌های متفاوت این دو رویکرد درمانی متمرکز شویم.
تکنیک­
توجه­آگاهی انفصالی
تکنیک­
ذهن­آگاهی هیجانی
تکنیک­
آزمایش رفتاری
تکنیک­
اسنادسازی مجدد
تکنیک­
مواجهه
تکنیک­
پذیرش
تکنیک­
آموزش توجه
هدف
اصول تغییر
فرآیندهای درمانی
شکل ۱-۵٫ هدف، اصول تغییر و فرآیندهای درمانی مرتبط با درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی
هدف
اصول تغییر
فرآیندهای درمانی
تکنیک­
ذهن­آگاهی هیجانی
تکنیک­
خودآگاهی هیجانی
تکنیک­
آزمایش رفتاری
تکنیک­
اسنادسازی مجدد
تکنیک­
مواجهه
کاهش الگوهای رفتاری ناشی از هیجان
شکل ۲-۵٫ هدف، اصول تغییر و فرآیندهای درمانی مرتبط با درمان فراتشخیصی بارلو (بارلو و همکاران، ۲۰۱۱)
الف) تغییر انعطاف­پذیری توجه در برابر تغییر انعطاف­پذیری هیجانی
اگرچه درمان فراتشخیصی بارلو نیز سعی در آزادسازی منابع توجهی مخصوصاً در ماژول دوم دارد، اما اولاً خیلی خلاصه و در قالب ذهن­آگاهی هیجانی به این مطلب می ­پردازد. دوماً، منطق اجرای این تکنیک­ را برای مراجع این گونه بیان نمی­کند که هدف سیال بودن تجربه هیجانی است، بلکه به مراجع خاطر نشان می­ کند که نیاید هیجان­ها را جدی و با اهمیت تلقی کرد، ولی دلیل آن را برای مراجع عنوان نمی­کند. سوماً، در هنگام اجرای این تکنیک از هیچ استعاره­ای برای وضوح بخشی آن استفاده نمی­ شود و به احتمال زیاد با زمان اندک و نپرداختن به منطق زیربنایی آن، مراجع قادر به درونی­سازی آن نباشد (ویلاموسکا و همکاران، ۲۰۱۰). اما در درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی دو ماژول یعنی، در طول چهار جلسه درمانی به وضوح­ بخشی این تکنیک و اجرای آن به صورت­های مختلف و همراه با استعاره­های فراوان، به انعطاف­پذیری توجه، لزوم آن و نحوه دستیابی به آن آموزش داده می­ شود. در ادامه، مکانیسم کلی درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی در قالب اهداف، اصول تغییر و فرآیندهای درمانی، به تفصیل تشریح خواهد شد تا این تفاوت در پرداختن به انعطاف­پذیری توجه در دو درمان مشخص شود.
در درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی برای رسیدن به انعطاف­پذیری شناختی به عنوان هدف اصلی درمان، چهار دسته تکنیک­ به کار گرفته شده است که هدف هر یک از این تکنیک­ها رهایی از سندروم شناختی- توجهی است. دسته اول تکنیک­ها شامل خودآگاهی هیجانی، ذهن­آگاهی هیجانی، توجه آگاهی انفصالی و آموزش توجه است که برای انعطاف­پذیری توجه به کار گرفته می­شوند. دسته دوم شامل تکنیک­های مربوط با اصلاح باورهای فراشناختی مربوط به افکار تکرارشونده منفی است که باورهای فراشناختی دوگانه مرتبط با بهره گرفتن از افکار تکرارشونده منفی و تلاش برای حذف آن را به چالش می­کشد. دسته سوم تکنیک­ها مربوط به تکنیک مواجهه رفتاری و پذیرش در مواجه شدن با موقعیت­های بیرونی و درونی ناخوشایند است که اجتناب تجربه­گرایانه مراجعین را مورد هدف قرار می­ دهند.
همان‌طوری که در ماژول دوم و سوم درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی اشاره شد. اولین هدف پایه­ای این درمان رسیدن به توجهی انعطاف­پذیر است. اولین سؤالی که در این بخش می ­تواند مطرح شود این است که «چرا باید هدف اصلی درمان فراتشخیصی مبتنی بر نظریه معطوف به انعطاف­پذیری توجه باشد؟» برای پاسخ به این سؤال باید به اثرات زیان‌آور افکار تکرارشونده که قبلاً از آن به عنوان فرایند بنیادین فراتشخیصی در اختلال­های هیجانی یاد شد، پرداخته شود.
«نگرانی» و «نشخوار فکری» به عنوان مصادیق مهم «افکار تکرارشونده منفی» همواره سوگیرانه‌اند و توجه فرد را به اطلاعات منفی معطوف می‌کنند (مک­اوی و همکاران، ۲۰۱۳). این کار باعث می‌شود فرد از خود و جهان پیرامون، برداشتی تحریف شده در ذهنش شکل بگیرد. به عنوان مثال، نگرانی، توجه فرد را به خطرات بالقوه‌ آینده معطوف می‌کند، اما این توجه رابطه‌ی اندکی با وقایع خطرناک احتمالی و واقعی دارد. نشخوار فکری به دنبال پاسخگویی به سؤال‌هایی است که اغلب یک جواب مشخص و واضح ندارند، برای مثال، «چرا این اتفاق برای من رخ داده است؟» بنابراین نشخوار فکری باعث تداوم بلاتکلیفی و ناهمسانی خویشتن بین دانسته‌ها و تمایلات فرد می‌گردد. علاوه بر این، نگرانی و نشخوار فکری باعث فعال‌سازی و تداوم احساس تهدید می‌شوند و این کار اضطراب و افسردگی را به حالت‌هایی ماندگار تبدیل می‌کند، در صورتی که بدون نشخوار فکری و نگرانی، اضطراب و افسردگی به حالت‌هایی گذرا تبدیل می‌شوند. این فرایند باعث می‌شود، منابع توجهی ارزشمند فرد در این راه مصرف شود و تصمیم‌گیری و تفکر سنجیده و بدون ابهام در شرایط استرس‌زا مختل شود. تکرار نگرانی و نشخوار فکری، باعث تقویت چنین پاسخ‌هایی می‌شود و پس از مدتی این پاسخ‌ها به صورت عادت در می‌آیند و به دنبال آن، آگاهی افراد از این فعالیت‌ها کم می‌شود و بدون نقد و بررسی این پاسخ‌ها، خودشان را به دست آن‌ها می‌سپارند (واتکینز، ۲۰۱۱؛ نولن­هوکسما، ۲۰۰۸؛ هاروی و همکاران، ۲۰۰۴؛ اهرینگ و همکاران، ۲۰۱۳).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...