دیباچه ی مروّت و سلطان معرفت لشکر کش فتوت و سردار اتقیا
فردا که هر کسی به شفیعی زنند دست ماییم و دست و دامن معصوم مرتضی (همان،۶۰۶)
آن چه مسلّم است ، سعدی در ستایش حضرت علی (ع) شش بیت سروده است که هر شنونده ای را تحت تأثیر قرار می دهد، حال آن که در مدح دیگر خلفا، گذرا عمل نموده است.
سعدی در آغاز بوستان نیز می گوید:
خردمند، عثمان شب زنده دار چهارم علی شاه دلدل سوار(همان،۱۵۷)
سعدی در هر دو شعر، پس از ذکر خلفا، حضرت علی(ع) را مدح گفته است.
۳-۶-۱-۶- ذکر اولاد فاطمه(س)
سعدی علاقه ی خاصّی به فرزندان حضرت فاطمه (س) دارد و هر جا از بزرگان دین یاد می کند یا مددی می خواهد، ذکر اولاد آن حضرت دیده می شود. در ستایش پیامبر هنگام سرودن بوستان ، آنان را شفیع قرار می دهد و می گوید:
خدایا به حق بنی فاطمه که بر قولم ایمان کنم خاتمه
اگر دعوتم رد کنی یا قبول من و دست و دامان آل رسول(همان،۱۵۷)
و در قصیده ای که در ستایش رسول اکرم است، عشق ورزی به آنان را کمال عاشقی می داند و شعر خود را با این بیت به پایان می برد که:
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی عشق محمّد بس است و آل محمّد(همان ۶۱۵)
و به این اکتفا نمی کند و خدا را به پاکی اولاد حضرت فاطمه (س) و بی گناهی آنان در دشت کربلا قسم می دهد که:
یا رب: به نسل طاهر اولاد فاطمه یا رب: به خون پاک شهیدان کربلا
دل های خسته را به کرم مرهمی فرست ای نام اعظمت در گنجینه ی صفا(همان،۶۰۶)
آن چه حائز اهمیّت است ، اعتقاد سعدی به مقام و منزلت فرزندان فاطمه (س) نزد خداوند است و در مقام شفاعت بیش تر به آنان پناه جسته است.
۳-۶-۲- حاکمان زمان سعدی
با عنایت به شیرازی بودن شیخ سعدی و سکونت در بغداد و حاکمیّت مغول بر ایران، ممدوحان سعدی را حاکمان شیراز، مغول و بنی عباس تشکیل می دهند. امّا در این مبحث، به دو دسته تقسیم می شوند.
۳-۶-۲-۱- حاکمان سلغری و وزرا
در آثار سعدی، مدح تنی چند از اتابکان سلغری دیده می شود. سعدی خود را ناصح می داند و در همه ی مدایح او، اندرز و پندهای اجتماعی دیده می شود. آن چه در نظر سعدی حائز اهمیّت است، آگاه نمودن امیران، به رعایت حقوق زیردستان است. در باب اول گلستان، وقتی غلام انوشیروان برای خرید نمک به روستا می رود، انوشیروان به غلام می گوید: ((نمک به قیمت بستان، تا رسمی نشود و ده خراب نگردد.))(همان،۳۰)

شیخ شیرازی اعتقاد دارد که عمل و کردار پادشاه در رفتار عمومی جامعه تأثیر مستقیم دارد،
در پایان حکایت غلام و انوشیروان گفته است:
اگر ز باغ رعیّت ملک خورد سیبی برآورند غلامان او درخت از بیخ
به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد زنند لشکریانش هزار مرغ به سیخ (سعدی،۱۳۸۴،۳۰)
مدایح سعدی را پندنامه ی شاهان خوانده اند زیرا همه ی اصول کشورداری را به صورت نظم و نثر بیان کرده است. در این مقوله به معرفی کسانی می پردازیم که سعدی آنان را مدح گفته است.
ابو بکر بن سعد زنگی(۶۲۳-۶۵۸)
پس از ذکر نام خدا و مدح رسول و خلفا و ذکر اولاد حضرت فاطمه(س)، اولین کسی که مورد مدح سعدی قرار می گیرد، اتابک ابوبکر بن سعد زنگی است. شیخ پس از بیان علّت تألیف کتاب، مدح ابوبکر بن سعد را بسیار زیبا آغاز می نماید که بیانگر این مهّم است، که سعدی قصد مدیحه سرایی ندارد. امّا دادگری و دین پروری این اتابک، سبب شد که سعدی بوستان را به نام او کند. سعدی این گونه آغاز می کند که:
مرا طبع از این نوع خواهان نبود سر مدحت پادشاهان نبود
ولی نظم کردم به نام فلان مگر باز گویند صاحبدلان
که سعدی که گوی بلاغت ربود در ایّام بوبکر بن سعد بود (همان، ۱۵۸)
در این مثنوی که ۴۷ بیت دارد، سعدی به بیان بزرگواری های ابوبکر می پردازد، و او را دین پرور و دادگری می نامد که در دوران بیدادگری مغول، مردم کشورش در امن و امان زندگی می کنند. حاکمی است خواهان خیر و بخشنده که در نیک نامی از همه پیشی گرفته است.
نیکی های شاه را بی اندازه می داند به گونه ای که این کتاب گنجایش آن ها را ندارد و برای او دست به دعا بر می دارد، که :
جهانت به کام و فلک یار باد جهان آفرینت نگهدار باد (همان،۱۶۰)
در قصاید، شعری نیز، باعنوان ستایش ابوبکر بن سعد بن زنگی وجود دارد که این چنین آغاز می شود:
وجودم به تنگ آمد از جور تنگی شدم در سفر روزگار درنگی (همان،۶۵۸)
این شعر ده بیت دارد، و سعدی وضعیّت شیراز را در زمان سفر اول خود، به بغداد نشان می دهد. سعدی از آشفتگی شیراز در زمان حمله ی سلطان غیاث الدّین خبر می دهد. در بازگشت، آسودگی شیراز و فراوانی نعمت و رفاه مردم را که در زمان ابوبکر بن سعد فراهم شده است، به تصویر می کشد و می گوید:
چنان بود در عهد اول که دیدی جهانی پر آشوب و تشویش و تنگی
چنین شد در ایّام سلطان عادل اتابک ابوبکر بن سعد زنگی (سعدی،۱۳۸۴، ۶۵۹)
سعدی در بوستان به مناسبت های مختلف و هر جا که موقعیّتی بدست آید، ابوبکر بن سعد زنگی را مدح می نماید. «هانری ماسه» گوید: ((ابوبکر ششمین اتابک از سلغریان(۶۲۳-۶۵۸هـ .ق.) واقعاً در خور ستایش سعدی بود. ابوبکر بن سعد که در سیاست بیش از جنگ دست داشت، در حفظ فرمانروایی خود در قلمرو فارس موفق بود و توانست بر میراثی که اجدادش از برای وی به جا گذاشته، سرزمین های مهمّی به خصوص جزیره ی بحرین و محلّ صید مروارید آن را، بیفزاید.))(هانری ماسه،۱۳۶۹،۱۰۴و۱۰۵)
علاوه بر دو شعر یاد شده، سعدی در هر فرصتی، یادی از ابوبکر ونیکی های او می کند. برای مثال در مقدّمه ی گلستان می گوید:
((بلکه خداوند جهان و قطب دایره ی زمان و قائم مقام سلیمان و ناصر اهل ایمان، اتابک اعظم مظفر الدّنیا و الدّین، ابوبکر بن سعد زنگی، (ظل الله تعالی فی ارضه ربّ ارض عنه و ارضه) به عین عنایت نظر کرده است، و تحسین بلیغ فرموده، و ارادت صادق نموده، لا جرم کافه ی انام، از خواص و عوام به محبت او گراییده اند.))(سعدی،۱۳۸۴،۹ )
و در ادامه گوید:
اقلیم پارس را غم از آسیب دهر نیست تا بر سرش بود چو تویی سایه ی خدا
امروز کس نشان ندهد در بسیط خاک مانند آستان درت مأمن رضا (همان ،۱۰)
در باب اول بوستان که در عدل و تدبیر و رای است، و سعدی آن را برای تدبیر در امور مملکت سروده است، داستان مرد جهان دیده ای را بیان می کند، و در پایان داستان از پادشاهی نیک سیرت یاد می کند و ابوبکر بن سعد را چون او می داند و می گوید:
چنین پادشاهان که دین پرورند به بازوی دین گوی دولت برند
از آنان نبینم در این عهد کس وگر هست بوبکر سعد است و بس(سعدی،۱۳۸۴،۱۷۰)
یا در حکایتی دیگر گوید:
اگر خوش بخسبد ملک بر سریر نپندارم آسوده خسبد فقیر
و گر زنده دارد شب دیر یاز بخسبند مردم به آرام و ناز
به حمد الله این سیرت و راه راست اتابک ابوبکر بن سعد راست (همان،۱۷۳)
یا در حکایتی از بخشندگی او یاد می کند و تنها ابوبکر را پس از حاتم طایی، بخشنده می داند و می گوید:
چو حاتم به آزاد مردی دگر ز دوران گیتی نیاید مگر

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...