الف) عوامل اجتماعی

تغییراتی از قبیل تغییر در جایگاه نقش زن و شوهر، شاغل بودن زوجین، جزء عوامل اجتماعی هستند که تا حدودی بر نرخ طلاق تاثیر می‌گذارند در طول این دوره های تغییرات سریع است که ارزش ها ، باورها و آداب و رسوم مردم در جوامع گوناگون مورد تهدید قرار می گیرند دامنه این تهدیدها متاسفانه به حوزه مقدس ازدواج و روابط خانوادگی نیز کشانده می شود(نوابی نژاد، ۱۳۸۰). نتایج یک پژوهش (۲۰۰۶) در دانشگاه آکسفورد نشان داده است که طلاق در محیط کار می ­تواند واگیردار باشد. به­این ترتیب که اگر در محیط کار، تعداد زیادی از کارکنان طلاق گرفته باشند

و این موضوع به­ صورت عادی در آید. ممکن است تأثیرات منفی اجتماعی و روان شناختی آن نادیده گرفته شود و فضایی ایجاد شود که سایر افراد احساس کنند افراد مجرد و آن­هایی که طلاق گرفته اند راحت تر هستند و درگیر مسائل خانوادگی نیستند یا این که می ­توانند بیش­تر اضافه کاری کرده
و در مأموریت­های شغلی شرکت کنند (فولادبند، ۱۳۸۵).

از دهه شصت میلادی شاهد پیدایش شیوه های دیگری از زندگی بوده ایم برخی از ا ین شیوه ها عبارتند از زندگی مشرک بدون ازدواج، ازدواج با هم جنس ، رابطه جنسی آزاد، ازدواج آزاد ، ازدواج گروهی یا اشتراکی و ازدواج مجدد. در واقع تمایل نداشتن به ازدواج سنتی به دلیل رضایت بخش نبودن آن نیست بلکه به علت جذابیت کمتر آن نسبت به شیوه هائی است که تا پیش از این وجود نداشته اند. همچنین در گذشته، طلاق گرفتن یک زوج مایه ننگ خانواده ها بود. در صورتی که امروزه قبح این مسئله در نزد بیشتر خانواده ها از بین رفته است(برنشتاین و برنشتاین، ۱۳۸۹).

ب) عوامل شخصی

ادارک نادرست و انتظارات غیر واقع بینانه نسبت به ازدواج از مهمترین نمونه های مربوط به عوامل فردی است. انتظارات و ادراکات نادرستی از قبیل اینکه : رابطه زناشویی‌، پیوسته سرشار از هیجان خواهد بود. اگر دو نفر واقعاً عاشق هم باشند می‌توانند افکار و احساسات و نیازهای یکدیگر را پیشگویی کنند. زن و شوهر موفق در همه چیز با یکدیگر توافق دارند و غیره. اینگونه باورهای نادرست و توقعات آرمانی جز دور کردن زن و شوهر از یکدیگر و در نهایت از هم پاشیدگی کانون خانواده نتیجه‌ای در بر‌نخواهد داشت(نوابی نژاد، ۱۳۸۰). تا زمانی که جامعه به ترویج آرمان های رمانتیک
و انتظارهای بیهوده و خیالی ادامه دهد و افراد به پذیرش آن ها تنها در دهند. بر سرخوردگی و دلسردی
از زندگی زناشویی نیز افزوده خواهد شد از عوامل فردی دیگر مؤثر بر افزایش نرخ طلاق، ارزش ها
و هدف هائی است که افراد در رابطه زناشوئی خود دنبال می‌کنند(برنشتاین و برنشتاین، ۱۳۸۹).

ج) عوامل ارتباطی

ارتباط صحیح کلامی و غیر کلامی اساس یک زندگی زناشویی موفق است زن و شوهری
که از داشتن یک ارتباط صحیح با یکدیگر و دیگر افراد خانواده محروم هستند دارای نشانه های رفتاری ویژه ای می‌باشند که از جمله آن ها می توان به موارد زیر اشاره کرد:

ـ یاس ، نومیدی و درماندگی زن یا شوهر

ـ وجود تعارض بین زن و شوهر

ـ داشتن انواع مشکلات در زمینه‌های مالی، جنسی ، رفتاری

ـ نرخ پایین پاداش و تقویت در رابطه بین زن و شوهر

ـ نبودن رضایت و خشنودی از زندگی زناشویی

ـ شکایت و انتقاد از یکدیگر و …

همگی این عوامل می‌توانند سلامت روانی افراد خانواده را مورد تهدید قرار دهند(نوابی نژاد، ۱۳۸۰). با توجه به عوامل شخصی، هر چه نارضایتی زوجین از رابطه زناشوئی بیشتر باشد احتمال طلاق آن ها نیز افزایش خواهد یافت.

۲ـ۱ـ۵ تغییرات پس از طلاق

طنز تلخ جدائی اینجا است که درست زمانی که والدین کمترین آمادگی را دارند، نیازهای عاطفی شدیدی نیز همزمان در فرزندان به وجود می‌آید. کودکان به غیر از مواردی که از جانب پدر و مادر مورد خشونت یا بی توجهی قرار گرفته‌اند، بیش از پیش به هر دو والد نیاز دارند. اما در این زمان ممکن است یکی از والدین از نظر عاطفی و والد دیگر از نظر فیزیکی کمتر در دسترس او باشد. زمانی که زن
و شوهری از هم جدا می‌شوند، این امر باعث چندین تغییر عمده در شیوه تربیتی فرزندشان می‌گردد:

* والدی که در خانه می‌ماند معمولاً احساس می‌کند که از پا درآمده‌است. دست کم در ابتدا فشار اضافی ناشی از انجام کارهای والدی که در خانه نیست، بیش از حد است. او باید ‌کارهایی را که قبلاً
دو نفری انجام می شده‌است را حالا به تنهائی انجام دهد. بسیاری از پژوهش‌ها نشان می‌دهند
که یکی از پیامدهای جدائی و طلاق، کاهش مدت زمان بودن با کودک است.

* والدی که با فرزند زندگی نمی‌کند، ممکن است دچار احساس جداماندگی از فرزندان شود. والدی که جدا از فرزندش زندگی می‌کند، ‌به این دلیل که دیگر مانند گذشته از جزئیات زندگی روزانه آن ها اطلاع ندارد، ممکن است احساس کند که تنها مانده، به او نیازی نیست و طرد شده است. والدی
که با فرزند زندگی می‌کند، چه از نظر قانونی موظف باشد یا نباشد مسئول است که والد دیگر
را از جزئیات زندگی کودک مطلع سازد.

* ممکن است قوانین تغییر کنند. در بیشتر خانواده ها مادران نفوذ بیشتری در مواردی نظیر ساعات خواب، آداب غذا‌خوردن، و کارهای خانه دارند. بسیاری از زوج‌ها صرفاً فرض می‌کنند که در این موارد با هم اتفاق نظر دارند، در حالی که در واقع به احتمال زیاد یک والد اختیار را به والد دیگری داده‌است، یا یک همسر که همیشه درباره یک مورد خاص مخالف بوده، برای حفظ هماهنگی کوتاه می‌آمده‌است. اکنون که به جای یک قلمرو، دو قلمرو نفوذ والدین وجود دارد، هر دو والد قوانینی را وضع
می‌کنند که مناسب می‌دانند و در نتیجه اختلاف در می‌گیرد. الگوی معمول بعد از جدائی این است که کنترل مادر بر فرزندان کاهش یافته در مقابل، کنترل پدر افزایش می‌یابد (نیومن و رومانسکی[۶۲]، ۱۳۸۵).

هنگامی که والدین ناچار به بازسازی زندگی خود می‌شوند، کودکان‌شان باز هم احساس می‌کنند به حاشیه رانده شده‌اند. وقتی والدین دوباره ازدواج می‌کنند کودکان ممکن است از محبت آن ها محروم شوند. کودکان والدین جدا شده غالباً بیش از یک بار نقل مکان به خانه ها، ‌محله‌ها و جوامع مختلف
را تجربه می‌کنند. آن ها دوستان، مدارس، جوامع مورد پسند، پارک‌ها و دیگر مکان‌های مورد علاقه خود
را از دست می‌دهند. برخی از آنان زمان کمتری را با خانواده گسترده و دوستان خانوادگی به سر
می‌برند. وقتی یکی از والدین پس از طلاق از زندگی کودک خارج می شود، کودک کاملاً گیج می شود. هر روز از خود می پرسد اگر مادر یا پدر او را دوست دارد، چرا مرتباً به او تلفن نمی زند یا به دیدنش نمی آید. به جز در مواردی که رفتار پدر یا مادر بالقوه برای کودک مضر است، کودکان پس از طلاق نیازمند حضور فعال هر دو والدین در زندگی خود هستند. در حقیقت ‌بر اساس تحقیقات انجام شده، اگر والدین پس از طلاق به مسئولیت پدری و مادری خود پایبند باشند، کودکان از محبت و راهنمائی آن ها بهره مند می‌شوند(سوزی یِهل، ۱۳۸۶).

مک کی(۱۳۸۷)در کتاب خود تحت عنوان «طلاق» به برخی از مشکلاتی که اکثر والدین بعد از طلاق با آن مواجه هستند اشاره می‌کند:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...