بود فرزند مقبل دیده را نور

نشاید کرد نور از چشم خود دور

(همان: ۷۲۶/ ۳-۵)

جوابش داد کای صورتگر چین

سخن‏هایت همه خوب است و شیرین

همانا نامزد گشت آن گل اندام

به شادی شاه، پور خسرو شام

(همان: ۷۲۷/ ۱۴-۱۵)

۴-۲-۱-۱-۷٫ گره گشایی
در نتیجه‏ گره‏گشایی داستان با کمک قدرت جنگاوری و پهلوانی و نیز یاری گرفتن جمشید از هوش و درایت خود که راه‏های بسیار پر خطری را پشت سر می‏گذارد، جمشید توانست اژدها را از بین ببرد. با دیو مبارزه کند، از آب‏های خروشان عبور کند و دختر محبوبش را از چنگال رقیب بدکردار، نجات دهد. او برای دستیابی و کامیابی از معشوق خود، این آزمون‏های سخت و سحرآمیز را به سلامت پشت سر گذاشت. سرانجام جمشید، مهراج را منهدم کرد و تاج و تخت پادشاهی را به «نوذر» از اقوام افسر و شاه قیصر واگذار نمود و خود با غنایم فراوان به روم بازگشت و قیصر او را گرامی داشت.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۴-۲-۲٫ شخصیت‏پردازی
۴-۲-۲-۱٫ شخصیت از نظر ماهیت (انسانی و غیرانسانی)
نویسنده در این داستان از ۱۹ شخصیت انسانی و ۱۵ شخصیت غیرانسانی استفاده کرده است. که از شخصیت‏های غیرانسانی ۳ اشیاء و بقیه عوامل همه افسانه‏ای هستند.
جمشید، خورشید، مهراب، شاه فغفور، همایون، افسر، قیصر روم، کتایون، شادی شاه، خاص حاجب، گلبرگ طری، مهراج، نوذر، سهراب، هوشنگ، فریدون، شکّر، ساقی به نام شهناز و کنیزان مطرب، همه از شخصیت‏های انسانی این داستان هستند.
شمع، پری، نازپرورد، اژدها، دیو، گل‏ها، بحر، پلنگ، ببر، مار، شیر، یوز، باز، شاهین، راهب، از شخصیت‏های غیرانسانی به شمار می‏روند.
۴-۲-۲-۲٫ از نظر تحول‏پذیری (ایستا / پویا)
در داستان می‏بینیم که تمام شخصیت‏های آن در کل ساده، ثابت و ایستا و غیر پویا هستند. یعنی شخصیت‏هایی که در طول داستان هیچ‏گونه تغییر و تحولی در عادات و خلقیات رفتار آن‏ها مشاهده نشده است.
جمشید که از شخصیت‏ای اصلی این داستان است در آغاز داستان از شجاعت و دلاوری و مهارت در چوگان بازی او سخن به میان می‏آید و در آخر داستان هم می‏بینیم که او با همین صفات شجاعت و دلاوری و … است که بر رقیب خود پیروز می‏شود.
*شجاعت و دلاوری جمشید در آغاز داستان

چو با تیغ و سنان بودی خطابش

که تابش داشتی غیر از رکابش؟

به روز رزم ره بر چرخ می‏بست

چو تیر از دست او مریخ می‏جست

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...