کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو




آخرین مطالب
 



عبودیت و معرفت دو ستون استوار است برای بالا رفتن بر بام خلافت الهی و رسیدن به نیروی نهفته و توانایی شگفت­انگیز تکوینی برای ولی خدا – و نه هر کسی – و توانایی بر کرامات ربانی – و نه رخ‌دادهای شیطانی- است. عبودیت محض و فراگیر نخستین پله­ی نشستن بر بام ولایت تکوینی است. کرنش در برابر توانای مطلق امری است که بندگان ویژه­ی الهی بدان گردن نهاده و با آن به شهود حق دست یازیده‌اند. عبادت، نه از ترس آتش و نه به آز فردوس، که به عشق محبوب، سخنی است که تنها و تنها اندکی در پی آنند. عبادت از روی محبت برترین جلوه بندگی خداست. در حوزه عبودیت بهترین راه برای دست­یازی به نعمت بزرگ ولایت و سر نهادن تاج کرامت محبت است و عشق الهی نه ریاضت‌های دشواری که تنها کارایی‌اش همان امور شگفت­آور است. نیایش به درگاهش، خواندن او خواست از او نمایانگر توجه به فقر مطلق به درگاه ربوبیت است کاری که سنگ پرستان و چوب خدایان نیز در برابر معبود خویش بدان پای بندند. قرب به حق از راه انجام واجبات و زیاده بر آن نوافل، آدمی را گوش و چشم و دست و پای حق می‌کند. این جایگاه، گرچه مقامی است منیع اما دل بستن به آن دره­ای است عمیق که رونده به سوی خدا را به قعر خویش می‌خواند و سامری و بلعم باعورا را نشانت می‌دهد. باید که محبوب حق شوی تا ولیّ او گردی. با دوست­داشتنش به تنهایی ره به جایی نمی‌بری. هر چه از کرامات و معجزات بر دست عارفان، روندگان به سوی معبود هستی و پیامبران خدا رخ نموده است جلوه­گری و کارایی دو قرب فرایض و نوافل است که دست می‌دهد. هم­نوایی مرغان هوا و کوه‌ها آن میخ­های زمین با ولیّ خدا و هم­سخنی با فرشتگان درگاه حق، جان دادن مردگان و عروج به افلاک و… می‌بینی، همه از این است اما همگی به اذن حق، که اگر او حکم بردارد طومارها پیچیده شده و بنده را هیچ نیرویی از آشکار و نهان نخواهد ماند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

معرفت دومین پله­ی صعود بر بلندای ولایت الهی است. نکته باریک‌تر اینکه برترین پله نیز معرفت است اما از جنس شهودش و نه با دست­یابی به نوع حصولی‌اش. سخن باریکی که تاب گفتن را دارد برتری معرفت بر عبودیت در راستای باریابی به ولایت و خلافت و انجام کرامت است چرا که عبودیت در مسیر معرفت و مقدمه­ای برای دانش الهی است.
آنان که با طهارت درونِ دست یافته از سرسپردگی به حضرت حق به بخشی از علم کتاب دست یازیده‌اند، بر انجام کرامات چیرگی دارند اما آنها که به همه دانش کتاب الهی بار یافته‌اند هم چیز در سیطره و چنگ اوست. اوست که به گنجینه­های هستی در نزد خدای متعال ره یافته، اسمای الهی را واسطه فیض از حق می‌گیرد و به اسم اعظم باری تعالی رسیده، هر چه خالق می‌کند او نیز بر آن توانا می‌شود. دو نمونه­ نامی این بخش، آصف بن برخیا، وزیر سلیمان نبی(علیه السلام) و علی مرتضی، وصی رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) است که روایات فراوان از سوی سنی و شیعه، نگارنده را
نگذاشت که از آن دو، یادکرد نشود گرچه گفتار ما با روی­کرد تأویل­نگری نیست. تعلیم اسمای الهی به آدمی از سوی حضرت حق آن هم بی­واسطه­ حتی فرشتگان ـ که خود، او آموزگار روحانیان آسمانی است ـ و بررسی ابعاد گوناگون آن، گفتاری است که نویسنده، در شمار انواع معرفت در قرآن بدان پرداخته است.
عبودیت و معرفت دو رکن رکین و دو ستون استواری است که آدمی را به خلافت الهی شکوه می‌دهد تا او به جای خدا در عالم تدبیر نماید اما جانشینی او به معنای ظهور صفات و أفعال حضرت حق است نه اینکه او «جل شأنه» نیست و نهان باشد و این به جای او نشسته و فرمانروایی کند، که این معنا، سخنی است در سلطنت و جانشینی زمینی و خلافت اولیای الهی جلوه­گاهی است آسمانی. هر کدام از پله­های عبودیت و بالاتر از آن معرفت و در نتیجه آن دو، ولایت و خلافت دارای مراتب است و گستره جانشینی ولی خدا در زمین و آسمان‌ها بسته به آن درجات است. مصداق برتر این جانشینی، انسان‌های کامل‌اند که هر ولی‌ای که به حضرت حق نزدیک‌تر، ولایت او برتر و خلافتش گسترده­تر است. اما در این ره، انبیا چون ساربان­اند. رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) بالاترین رتبه را در این میان دارند. و گستره جانشینی ایشان نیز همه عوالم را در بر می‌گیرد و زمین و زمان و انس جن و پری نمی‌شناسد. که اگر او نبود آسمان‌ها نمی‌بود.
تبیین علل مسئله ـ و نه توصیف دلایل موضوع ـ در پژوهه­ی حاضر، بدین بخش برمی‌گردد و بیشترین بهره را در این باره، از تفاسیر قرآن به قرآن و مفسران این دستگاه تفسیری برده است.
اما:
این همه گفتیم، لیک اندر بسیج بی عنایات خدا هیچیم هیچ
بی عنایات حقّ و خاصان حقّ گر ملِک باشد، سیاهستش ورق[۷۱۶]
قطره‌ی دانش که بخشیدی زپیش متصل گردان به دریاهای خویش[۷۱۷]
«وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین»[۷۱۸]
***
**
*

کتاب‌نامه

قرآن کریم، ترجمه: انصاری خوشابر، مسعود، ویراستار: بهاءالدین خرمشاهی، تهران، فرزان، اول رقعی(دوم این ترجمه)، ۱۳۸۳٫
آشتیانی، سیدجلال­الدین، شرح مقدمه قیصری بر فصوص­الحکم، قم، بوستان کتاب، پنجم،۱۳۸۰٫
آقا جمال خوانسارى، محمد بن حسین‏، شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحکم و درر الکلم،‏ محقق، مصحح: جلال الدین حسینى ارموى (محدث)، تهران، ‏دانشگاه تهران، ‏۱۳۶۶٫
آلوسى، سید محمود، روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم، تحقیق: على عبدالبارى عطیه، بیروت، دارالکتب العلمیه، اول، ۱۴۱۵ ق.
آمدى، سیف الدین،۶۲۳ ق، أبکار الأفکار فی أصول الدین‏، تحقیق: احمد محمد مهدى، قاهره‏، دار الکتب‏، ۱۴۲۳ ق،.
آملى، سید حیدر بن­علی، تفسیر المحیط الأعظم و البحر الخضم، تحقیق: سید محسن موسوى تبریزى، تهران، سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامى، سوم، ۱۴۲۲ ق.
ـــــــــــ ، جامع الاسرار و منبع الانوار، مصححان: هانری کربن و عثمان اسماعیل طه، ترجمه­ فارسی و مقدمه­ها: سید جواد طباطبایی، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، چهارم، ۱۳۸۶٫
ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله‏، شرح نهج البلاغه محقق و مصحح: ابراهیم، محمد ابوالفضل،‏ قم، ‏مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، اول، ۱۴۰۴ ق.
ابن بابویه، محمد بن على، ‏عیون أخبار الرضا(علیه السلام)،‏ محقق، مصحح: مهدى لاجوردى، ‏تهران، جهان، ‏۱۳۷۸ ق‏.
ابن تیمیه، تقی الدین، المعجزه و کرامات الاولیاء، دراسه و تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه،۱۴۰۵ق، ۱۹۸۵ م.
ـــــــــــ ، الفرقان بین اولیاء الرحمن و اولیاء الشیطان، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۲ ق.
ابن جوزی البغدادی، حافظ جمال الدین ابو االفرج عبدالرحمن، تلبیس ابلیس، نشر، تصحیح، تعلیق، اداره الطبع المنیریه، بمساعد بعض علماء الازهر الشریف، بیروت دارالکتب العلمیه، بی تا.
ابن خلدون، عبدالرحمان، مقدمه، ترجمه­ی محمد پروین گنابادی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۵۳٫
ابن سینا، حسین بن عبدالله، الاشارات و التنبیهات، تصحیح و تحقیق کریم فیضی، قم، مطبوعات دینی، اول، ۱۳۸۴٫
ـــــــــــ ، م ۴۲۸ ق، کنوز المعزمین‏‏، ‏ مقدمه، حواشى و تصحیح: جلال الدین همایى تهران، انجمن آثار ملى، اول‏، ۱۳۳۱٫
ابن طاووس، على بن موسى، منهج الدعوات و منهج العبادات،‏ ‏محقق، مصحح: ابوطالب کرمانى، محمد حسن محرر،‏ قم، ‏دار الذخائر، اول، ‏۱۴۱۱ ق.
ابن عجیبه، احمد بن محمد، البحر المدید فى تفسیر القرآن المجید، تحقیق: احمد عبدالله قرشى رسلان، قاهره، ناشر: دکتر حسن عباس زکى، ۱۴۱۹ ق.
ابن عربی، محمد بن عبدالله بن ابوبکر (محیی­الدین)، التنزلات الموصلیه، بی جا، بی تا.
ـــــــــــ ، احکام القرآن، بی­­جا، بی­تا.
ـــــــــــ ، الفتوحات المکیه(۴ج)، بیروت، دارصادر، بی­تا.
ـــــــــــ ، فصوص الحکم، تهران، الزهراء، دوم، ۱۳۷۰٫
ابن منور، محمد، اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، آگاه، پنجم، ۱۳۸۱٫
استعلامی، محمد، حدیث کرامت، تهران، سخن، ۱۳۸۸٫
اصفهانى، راغب، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داودى، دمشق، بیروت، دارالعلم الدار الشامیه، اول، ۱۴۱۲ ق.
ـــــــــــ ، معجم مفردات الفاظ القرآن، انتشارات مرتضوی، دوم، ۱۳۷۶٫
اصفهانی، مجلسى دوم، محمد باقر بن محمد تقى، زاد المعاد- مفتاح الجنان‌، محقق و مصحح: اعلمى، علاءالدین‌، ‌بیروت، لبنان، ‌اول، ۱۴۲۳ ق.
ـــــــــــ ، بحار الأنوار،مصحح: جمعى از محققان‏، بیروت‏، دار إحیاء التراث العربی، ‏دوم،‏۱۴۰۳ق‏.
الهی­منش، رضا، رهیافتی به قرب فرائض و نوافل در سایه­ قرآن و عرفان،مقاله­­ در دست
چاپ.
امام ششم(علیه السلام)، جعفر بن محمد(علیهما السلام)، مصباح الشریعه، منسوب به ایشان، بیروت‏، اعلمى‏، اول‏، ۱۴۰۰ ق.
انصاری، خواجه عبدالله، مناجات پیر انصار، بی جا، بی تا.
بحرانى، سید هاشم بن سلیمان، البرهان فى تفسیر القرآن، تحقیق: قسم الدراسات الاسلامیه موسسه البعثه، قم، بنیاد بعثت، تهران، اول، ۱۴۱۶ ق.
ـــــــــــ ، مدینه معاجزالائمه الاثنی عشر و دلائل الحجج علی البشر، تحقیق: الشیخ عزهالله المولایی الهمدانی. مؤسسه المعارف الاسلامیه. الطبعه الاولی.۱۴۱۳ ق.
البرسی، الحافظ رجب، مشارق انوارالیقین فی اسرار امیرالمؤمنین، بیروت، اعلمی، اول، ۱۴۲۲ق.
بروجردى، سید محمد ابراهیم، تفسیر جامع، تهران، صدر، ششم، ۱۳۶۶٫
بغدادى، عبدالقاهر،‏ أصول الإیمان، تحقیق: ابراهیم محمد رمضان، بیروت، دار و مکتبه الهلال‏،‏ ۲۰۰۳م‏.
ـــــــــــ ، الفرق بین الفرق و بیان الفرقه الناجیه منهم‏، بیروت‏، دار الجیل، دار الآفاق،‏ ۱۴۰۸ ق.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[چهارشنبه 1401-04-15] [ 01:51:00 ق.ظ ]




۳.۴.۲.۲.۱ شرط صریح ……………………………………………………………………………………………………………… ۴۸
۳.۴.۲.۲.۲ شرط تبانی یا بنایی ……………………………………………………………………………………………………. ۴۹
۳.۴.۲.۲.۳ شرط ضمنی ……………………………………………………………………………………………………………… ۴۹
۳.۴.۲.۲ تعدیل بوسیله قرارداد اصلاحی ……………………………………………………………………………………….. ۵۱
۳.۴.۲.۳ اقاله …………………………………………………………………………………………………………………………….. ۵۲
۳.۴.۲ تعدیل قانونی …………………………………………………………………………………………………………………… ۵۴
۳.۴.۲.۱ اهمیت قانون ……………………………………………………………………………………………………………….. ۵۴
۳.۴.۲.۲ تعریف تعدیل قانونی …………………………………………………………………………………………………….. ۵۵
۳.۴.۲.۳ ریشه های وضع تعدیل قانونی ……………………………………………………………………………………….. ۵۶
۳.۴.۳ تعدیل قضایی …………………………………………………………………………………………………………………. ۵۸
۳.۴.۳.۱ اهمیت امر قضا ……………………………………………………………………………………………………………. ۵۸
۳.۴.۳.۲ تعریف تعدیل قضایی ……………………………………………………………………………………………………. ۶۰
۳.۴.۳.۳ اختیارات قاضی در قراردادهای خصوصی ………………………………………………………………………… ۶۲
۴/ فصل چهارم : مبانی تعدیل قضایی
۴.۱ مبانی تعدیل قضایی در حقوق اسلام …………………………………………………………………………………… ۶۵
۴.۱.۲ مبانی دارای پیشینه در فقه ……………………………………………………………………………………………….. ۶۶
۴.۱.۲.۱ قاعده نفی ضرر ……………………………………………………………………………………………………………. ۶۶
۴.۱.۲.۲ تراضی ………………………………………………………………………………………………………………………… ۶۸
۴.۱.۲.۳ اکل به باطل ………………………………………………………………………………………………………………… ۶۹
۴.۱.۲.۴ شرط ضمنی ………………………………………………………………………………………………………………… ۷۲
۴.۱.۲.۵ قاعده نفی عسر و حرج …………………………………………………………………………………………………. ۷۴
۴.۲ مبانی غربی تعدیل ……………………………………………………………………………………………………………… ۷۶
۴.۲.۱ توافق طرفین ………………………………………………………………………………………………………………….. ۷۶
۱/۱/۲/۴طرح بحث …………………………………………………………………………………………………………………… ۷۶
۲/۱/۲/۴ معنی توافق …………………………………………………………………………………………………………………. ۷۷
۴.۲.۱.۳ نقص قراردادی …………………………………………………………………………………………………………….. ۷۸
۴.۲.۱.۳.۱ نقص قراردادی مربوط به طرفین …………………………………………………………………………………. ۷۸
۴.۲.۱.۳.۲ نقص قرارداد با توجه به شرایط عقود دو جانبه ………………………………………………………………. ۸۰
۴.۲.۱.۴ توافق کامل در اصول قراردادهای اروپا …………………………………………………………………………. ۸۱
۴.۲.۱.۵ توافق کامل در فقه امامیه و حقوق ایران …………………………………………………………………………. ۸۴
۴.۲.۲ مصلحت اجتماعی ……………………………………………………………………………………………………………. ۸۶
۴.۲.۲.۱ تعریف و اهمیت جامعه ………………………………………………………………………………………………….. ۸۶
۴.۲.۲.۲ معنای مصلحت اجتماعی ……………………………………………………………………………………………….. ۸۷
۴.۲.۲.۳ اهمیت مصالح اجتماعی در حقوق موضوعه ……………………………………………………………………… ۸۹
۴.۲.۲.۳.۱ مصلحت اجتماعی در قراردادها ……………………………………………………………………………………. ۹۰
۴.۲.۲.۴ جایگاه مصلحت اجتماعی در اسلام ………………………………………………………………………………… ۹۱
۴.۲.۲.۴.۱ مشروعیت مبنا قراردادن مصلحت اجتماعی در حقوق اسلام …………………………………………… ۹۴
۴.۲.۲.۵ نقش عدالت اجتماعی و نظم عمومی ……………………………………………………………………………… ۹۶
۴.۲.۳ انصاف ……………………………………………………………………………………………………………………………. ۹۹
۴.۲.۳.۱ خواستگاه انصاف ………………………………………………………………………………………………………….. ۹۹
۴.۲.۳.۲ محل اختلاف ………………………………………………………………………………………………………………. ۱۰۰
۴.۲.۳.۳ انصاف از دیدگاه اسلام و فقه…………………………………………………………………………………………. ۱۰۲
۴.۲.۳.۳.۱ قاعده عدل و انصاف ………………………………………………………………………………………………….. ۱۰۴
۴.۲.۳.۴ مقایسه عدل و انصاف …………………………………………………………………………………………………… ۱۰۷
نتیجه گیری ………………………………………………………………………………………………………………………. ۱۰۹
پیشنهاد ………………………………………………………………………………………………………………………………… ۱۱۰
منابع و مآخذ ………………………………………………………………………………………………………………………… ۱۱۱
۱ ـ کلیات
۱.۱ـ بیان مسأله
از مباحث مطروحه در حقوق تعهدات و قراردادها که امروزه به شدت رو به افزایش است بحث در مورد راه حل ممکنه در رابطه با قراردادهایی است که به جهات مختلفی مانند نوسانات بازار، تحریم، شرایط خارج از قدرت طرفین و … دچار اختلال در به ثمر نشستن می شوند و ادامه اجرای تعهد را دشوار می کند. در میان حقوقدانان غربی راه حل تعدیل ارزش عوضین قرارداد و متوازن کردن آن پس از وقوع چنین اتفاقاتی مطرح شده است و براین اساس تعدیل را به سه بخش قراردادی، قانونی و قضایی دسته بندی کرده‌اند.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

تعدیل قراردادی ناظر بر توافق طرفین در متن قرارداد است، تعدیل قانونی منبعث از اوامر مواد قانون است و تعدیل قضایی که مورد نظر ماست برگرفته از سنجش شرایط معامله و صدور حکم تعدیل از سوی دادرس است. برای توجیه و مبنایابی تعدیل قضایی علاوه بر آنچه در فقه ما مانند: لاضرر، لاحرج، تراضی و … متصور است، به سه مبنا از حقوقدانان غربی اشاره شده است:
۱ـ تبانی طرفین، ۲ـ انصاف، ۳ـ مصلحت اجتماعی.
۱.۲ـ سؤال‌های تحقیق
۱ـ آیا تعدیل قضایی در فقه امامیه با توجه به اصل لزوم قراردادها و شرایط قاضی ممکن است؟
۲ـ چنانچه تعدیل قضایی در فقه امامیه مشروعیت داشته باشد مبنای مورد قبول در فقه امامیه کدام مبنا یا مبانی مطروحه یا جزآن می تواند باشد؟
۱.۳ـ فرضیه های تحقیق
۱ـ با توجه به مبنای کلی اسلام و در پی آن فقه اسلامی که عدالت را زیر بنای خود قرار داده است، چنین به نظر می رسد که اگر تعدیل قضایی در جهت برقراری عدالت و احقاق حقوق افراد باشد فقه امامیه مشروعیت آن را می پذیرد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:51:00 ق.ظ ]




بازهم به عنوان نمونه، به مذاکرات شوراى بازنگرى قانون اساسى اشاره می­کنیم که نشان مى‌دهد برخى اعضاى این شورا، نظارت بر عملکرد ولیّ فقیه را لازم می­دانستند.
یکی از اعضای این شورا بیان می­دارد: «از وظایف خبرگان این است که تشخیص بدهند که رهبر نمى‌تواند به وظیفه‌اش عمل بکند، او را کنار مى‌گذارند. مقدّمه­ی این، نظارت بر اعمال رهبر است که ببینند چگونه عمل مى­کند»[۲۵۲].
همچنین بیان شد: «یک نظارتى از بیرون بر بیت رهبر، بر روابط رهبر، عملکرد او بشود، این چیزى نیست که واقعاً عیب داشته باشد و آن چیزى هم که مى‌فرمایید کنترل بشود، این جور نیست که حالا مثلاً خبرگان مأمورینى در اطراف رهبر بگذارند و از همه طرف او را کنترل کنند! اگر فرض کنید خبرگان دیدند که در بیت رهبر، در اطرافیانش اشکالى هست، این حق را دارند بروند به او تذکر بدهند، اما اگر این نباشد ممکن است رهبر بگوید به شما چه ربطى دارد؟ چرا باید تذکر بدهید، حق ندارید به من تذکر بدهید»[۲۵۳].
یکی دیگر از اعضا بیان داشتند: «این نظارت را که اتفاقاً در خبرگان هم براى این اصل یکصد و یازدهم، یک هیأت تحقیقى قرار داده‌اند که افرادى باشند که در کنار رهبر مشاور باشند، حتى به حضرت امام این پیشنهاد شد و ایشان استقبال کردند»[۲۵۴].
با دقت در این بیانات و جایگاه گویندگان آن و سیری در مذاکرات شوراى بازنگرى قانون اساسى، تردیدى باقى نمى‌ماند که این دیدگاه دامنه­ نظارت را تا عملکرد و فعالیت­های ولیّ فقیه گسترش مى‌دهد. با این توضیح که در بیانات نقل شده، به «نظارت بر عملکرد ولیّ فقیه» تصریح شده است.
۴-۵-۳٫ دیدگاه مختار
همان­طور که قبلاً بیان شد، به نظر می­رسد دیدگاه دوم درست است. یعنی مجلس خبرگان رهبری، برای تشخیص و احراز بقاء و تداوم شرایط ولیّ فقیه، می­توانند و چه بسا باید بر عملکرد و فعالیت­های ولیّ فقیه نظارت داشته­ باشند. آیا هدف از نظارت بر عملکرد، چیزى جز تشخیص بقاى صلاحیت‌ها و شرایط رهبرى است و آیا اصلاً تحقق یکى بدون دیگرى امکان پذیر است؟

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

دلایلی که از سوی قائلین دیدگاه اول و برخی از اعضای محترم شورای بازنگری قانون اساسی مطرح­ شد، مبنی بر این­که نظارت را موجب تضعیف رهبری یا پدید آمدن رهبری مخفی از سوی خبرگان یا منافی با ولایت مطلقه­ی فقیه می­دانستند، همه قابل مناقشه­اند. به نظر می­رسد این دیدگاه به طور عمده به تفکری گرایش دارد که ولایت فقیه را نظارت بردار نمی­داند و به همین جهت «ولایت» با «نظارت بیرونی» در چنین برداشتی سازگار نخواهد بود. طرفداران این دیدگاه، صرفِ نظارت و کنترل درونی و داشتن عدالت و تقوا را برای ولیّ فقیه کافی می­دانند و دیگر به وجود نظارت بیرونی نیازی نمی­بینند. با توجه به مطالبی که در فصول قبل بیان شد، بطلان چنین دیدگاهی ثابت می­گردد.
با توجه به خطیر بودن مقام ولیّ فقیه و این­که مردم کشوری تحت ولایت او قرار مى‌گیرند، اگر بنا باشد اصلى در اینجا مبناى عمل قرار گیرد، اصل احتیاط مى‌باشد نه اصل استصحاب. کوچک‌ترین مسامحه در این امر خطیر ممکن است بزرگ‌ترین فاجعه­ها را به بار آورد. اساساً با کدام عقل و منطق می­توان ثابت نمود که نسبت به دیگر مقامات با اختیارات و صلاحیت­های محدود آنان قائل به نظارت شد، ولی در مورد ولیّ فقیه با گستردگی صلاحیت­ها و خطیر بودن مسؤولیت، نظارت را تا حدی فروکاست که اختصاص به موارد آشکار شدن فقدان شرایط گردد.
دقت و تأمل در سخنان رهبر کبیر انقلاب اسلامی (ره) و مقام معظم رهبری که خود در مقام ولایت فقیه قرار گرفته­اند و این جایگاه خطیر را مدیریت نموده ­اند، ما را به دیدگاه درست رهنمون می­سازد. به بیان دو مورد اکتفا می­ شود.
بنیان­گذار جمهوری اسلامی امام خمینی (ره) می­فرمودند: «همه ملت موظفند که نظارت کنند بر این امور. نظارت کنند اگر من یک پایم را کنار گذاشتم، کج گذاشتم، ملت موظف است که بگویند پایت را کج گذاشتی، خودت را حفظ کن. مسأله، مسأله­ مهمّ است»[۲۵۵].
یکی از اعضای کمیسیون تحقیق می­گوید که اعضای این کمیسیون «حداقل هر ماه یک مرتبه جلسه دارند تا بر اعمال، رفتار و اقدامات رهبری اشراف کامل داشته باشند. خود مقام معظم رهبری هم از این امر استقبال کردند و فرمودند در محدوده­ کار قانونی­تان هر چه می­خواهید سؤال کنید و به دفترشان هم اعلام کردند که آقایان هر چه خواستند در اختیارشان گذاشته شود و تا کنون دو جلد از مطالبی که مربوط به اقدامات رهبری است و از صدا و سیما هم پخش نشده، برای کمیسیون فرستاده شده است»[۲۵۶].
از این سخنان فهمیده می­ شود که نظارت بر عملکرد ولیّ فقیه مورد قبول ایشان بوده است.
۴-۵-۴٫ بیان یک نکته­
لازم به ذکر است که به نظر می­رسد نظارت بر عملکرد ولیّ فقیه، دارای محدوده است و این­گونه نیست که کاملاً آزاد و مطلق باشد و مجلس خبرگان رهبری حق داشته باشند که یک نظارت تمام عیار و گسترده و به صورت روز مره و حداکثری بر فعالیت­های ولیّ فقیه داشته باشند. مطابق نظری که گروه ­های منتقد حاکمیت و به اصطلاح اپوزیسیون دارند که مجلس خبرگان اگر بخواهد وظیفه­ی نظارتی خود را به خوبی عملی سازد، باید نقادانه و از موضع فرا رهبری، تمام اعمال رهبری را مورد بررسی قرار دهند. نه تنها شخص ولیّ فقیه، بلکه تمامی نهادها و ارگان­هایی که زیر نظر ایشان فعالیت دارند را مورد نظارت ریز و دقیق خویش قرار دهند.
به نظر این گروه «چون بالاخره سرنوشت مملکت هست و در مسائل مهم، انسان بر طبق قواعد فقهی باید احتیاط کند. احتیاط در مسائل مهم، از جمله در اعراض و نفوس و دماء است؛ بهتر است به جای یک کمیسیون تحقیق، کمیسیون­های متعددی تشکیل بشود و هر کدام یکی از ابعاد مختلف سیاسی، نظامی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی مربوط به مقام رهبری را مورد بررسی و ارزیابی قرار دهند»[۲۵۷].
به نظر مى‌رسد طرفداران این نوع نظارت، نسبت به آثار و لوازم آن دقت کافى نکرده‌اند. این نوع از نظارت، چیزى جز خلق رهبرى جدید به نام مجلس خبرگان نیست؛ رهبرى که قدرت واقعى در دست اوست و رهبر داراى ولایت باید در همه احوال، رعایت حال آن رهبر در سایه و ناظر را بنماید. تردیدى نیست که این امر به تضعیف جدى جایگاه والاى ولیّ فقیه خواهد انجامید.
آیا در جهان، کدام نظام سیاسى وجود دارد که نسبت به عالى‌ترین مقام سیاسى خود این‌گونه تعقیب لحظه به لحظه را در نظر گرفته باشند. نباید فراموش نمود که در نظام سیاسى اسلام، افزون بر نظارت بیرونى، اهرم و کنترل درونى به واسطه­ ملکه­ی تقوا و عدالت نیز وجود دارد. البته این اهرم درونى کنترل قدرت کافى نیست و نظارت بیرونى مؤثر نیز لازم است؛ اما نظارتى منطقى، معقول و دور از افراط و تفریط.
خالی از لطف نیست که نظر خود مقام معظم رهبری در رابطه با این موضوع که بسیار منطقی و مستدل می­باشد نیز مطرح گردد. ایشان در جلساتی که با مجلس خبرگان داشتند، بر این نظر بودند که قانون اساسی، نظارت را در این حد مطرح نکرده است. «ایشان خیلی مستدل و منطقی و مستند، طی یک بحث نسبتاً طولانی فرمودند که اصل یکصد و یازدهم این را نمی­گوید؛ بلکه این اصل در این مقام است که شرایطی که در اصل یکصد و نهم برای رهبری آمده، وظیفه­ی خبرگان است که بررسی کنند که آیا وجود دارد یا نه، پس شما باید عملکردها را بررسی کنید. عملکرد ما با عملکرد این تشکیلات فرق می­ کند. به عنوان مثال رئیس قوه­ی قضائیه را نصب می­کنم و یا رئیس صدا و سیما را نصب می­کنم، این انتصاب­ها را بررسی کنید که آیا به عدالت من خدشه­ای وارد می­ کند یا نه… اگر به تدبیر و مدیریّت من ضربه می­زند، معلوم می­ شود که من تدبیر ندارم و این کار من خلاف تدبیر و مدیریّت است، در این صورت شما می­توانید اقدام کنید»[۲۵۸].
نتیجه ­گیری و پیشنهادات
پیروزی انقلاب اسلامی، موجب گشوده‌ شدن عرصه‌های جدید تحولات سیاسی و اجتماعی در ایران شد. با فروپاشی رژیم شاهنشاهی، نظامی مبارک بر پایه‌های مبانی اسلامی و مردم‌سالاری شکل گرفت که نام «جمهوری اسلامی» زیبنده‌ی آن بود و نشان از پیوند آمیخته‌ی جمهوریت و اسلامیت داشت.
این نظام نوپا نیازمند تحولات جدی در ساختارهای حاکمیتی و حکومتی بود. از جمله برای تنظیم امور مربوط به نهاد رهبری، ایجاد نهاد نوینی را ایجاب می‌کرد؛ نهادی که به ‌نام مجلس خبرگان رهبری در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تجلی یافت و در چند اصل قانون اساسی مباحثی از آن مندرج شد.
مجلس خبرگان دارای وظایف انتخاب و عزل رهبری، نظارت بر رهبری و تدوین مقررات مربوطه می­باشد. در این میان، نظارت بر رهبری اهمیتی ویژه‌ دارد. این اهمیت به‌ خصوص زمانی بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرد که هرچند عناصر نظارت درونی مانند تقوا و عدالت، برای تصدی رهبری و نیز بقای منصب رهبری لازم است، ولی شاید این شبهه که نظارت درونی کفایت نکرده و باید به صورت سیستمی نظارت‌هایی از بیرون هم بر رهبری اعمال گردد نیز گاهی بیان شود.
در این زمینه کمیسیون تحقیق مجلس خبرگان، تشخیص مواردی همچون ناتوانی رهبر در اجرای وظایف قانونی و فقدان یا از دست دادن شرایط رهبری را عهده دار است. این کمیسیون‌ دو وظیفه‌ی عمده دارد؛ مشاوره به رهبری، نظارت و بررسی عملکرد رهبری و نهادهای زیر نظر رهبری.
با وجود برخی از اظهار نظرهای اعضاء محترم خبرگان، مبنی بر تضعیف نظارت و حدود آن بر رهبری، از سیره­ی حضرت امام خمینی (ره) هیچ­گونه مخالفتی با نظارت برنمی­آید و همواره مبانی نظارت، مورد توجه ایشان بوده است و در عصر کنونی و رهبری آیت الله خامنه­ای نیز تصریح دارد که هیچ‌کس فوق نظارت نیست. خودِ رهبری هم فوق نظارت نیست؛ چه برسد به دستگاه های مرتبط با رهبری. بنابراین همه باید نظارت شوند. نظارت بر کسانی که حکومت می‌کنند، چون حکومت به ‌طور طبیعی به معنای تجمع قدرت و ثروت است، برای این که امانت به‌ خرج دهند و سوء استفاده نکنند و نفسشان طغیان نکند، یک کار لازم و واجب است و باید هم باشد
آنچه محل نزاع است محدوده­ نظارت است که از یک سو با توجه به گستردگی وظایف و اختیارات و لزوم جلوگیری از اموری که اخلال در وظایف رهبری می­ کند و از سوی دیگر ضعف مکانیزم­ های موجود از طریق کمیسیو­های تحقیق، می­بایست نظارت در امور کلی و کلان که هویت رهبری را مخدوش نمی­کند مد نظر باشد. همچنین حفظ جهت­گیری آرمانی­، اهداف و صحت تدابیر برای اداره­ی امور نظام، در درون و بیرون و نیز در مقابل دوستان و دشمنان، محور عمل کمیسیون مربوط باشد.
با توجه به مبانی اسلامی و اصول یکصد و هشتم و یکصد و یازدهم قانون اساسی که تنها مستندات در اختیار است، برای رفع برخی شبهات و اجرای صحیح این وظیفه­ی مهم، می­بایست برخی از زمینه ها فراهم شود.
الف) ولیّ فقیه نظام اسلامی:
۱- ارائه­ تحلیل دقیق و مستمر از روند پیشرفت کشور در عرصه ­های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و امنیتی و چالش و تهدیدات فراروی نظام اسلامی و راهبردهای پیش بینی شده برای برون­رفت از آن­ها.
۲- فراهم سازی اشراف و نظارت کامل و موثر رهبری بر قوا، نهادها و سازمان­های مرتبط با اختیارات و ارگان­های زیر نظر سایر قوا در صورت لزوم.
۳- گزارش مستمر، نهادینه و سیستمی از روند اقدامات قوای سه­گانه، ارگان­ها و سازمان­های زیر نظر رهبری به خبرگان، مردم و نهادهای مردم پایه.
۴- ایجاد زمینه­ نظارتی کامل و جلوگیری و برخورد با تخلفات و جرائم و احیاناً ایجاد بحران از طریق کودتا و اخلال در مقابل نظام اسلامی از طریق ارگان­های زیر نظر رهبری.
ب) خبرگان رهبری:
۱- بازنگری و اصلاح اصول قانون اساسی و تصریح نقش نظارتی خبرگان رهبری.
۲- ایجاد سازمان مستقل با اختیارات کامل برای بررسی وضعیت ولیّ فقیه و مسئولیت­های حاکمیتی با ملاحظه­ی جایگاه و حیثیت ولایت فقیه در نظام اسلامی.
۳- الزام گزارش­دهی مستمر و به موقع قوای سه­گانه­، ارگان­ها و سازمان­های زیر نظر رهبری.

«فهرست منابع و مآخذ»

۱٫ قرآن کریم.
۲٫ نهج البلاغه.
۳٫ آذرتاش آذرنوش، فرهنگ معاصر عربی- فارسی، تهران: نشر نی، چاپ اول، (۱۳۷۹ه ش).
۴٫ آذری قمی، احمد، ولایت فقیه از دیدگاه فقهای اسلام، ج ۱ و ۳، قم: دار العلم، بی چا، (۱۳۷۲ه ش).
۵٫ ابن فارس، هارون عبدالسلام، معجم مقاییس اللغه، قم: مکتب الاعلام الاسلامی، بی چا، (بی تا).
۶٫ ابن منظور، جمال الدین محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۰، بیروت- لبنان: دارالفکر للطّباعه و النّشر و التّوزیع- دار صادر، چاپ سوم، (۱۴۱۴ ه ق).
۷٫ اردبیلی، احمد بن محمد، مجمع الفائده و البرهان فی شرح ارشاد الاذهان، ج ۱۲، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ اول، (۱۴۰۳ ه ق).
۸٫ ارسطا، محمدجواد، مهار قدرت سیاسی در حقوق اساسی ایران و اسلام (پایان نامه­ کارشناسی ارشد)، تهران: دانشکده­ی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، (۱۳۷۳ه ش).
۹٫ ــــــــ ، نگاهی به مبانی تحلیلی نظام جمهوری اسلامی ایران، تاملاتی در فقه سیاسی و مبانی فقهی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، قم: بوستان کتاب، بی چا، (۱۳۹۱ ه ش).
۱۰٫ الیاسی، مرتضی، «کنترل قدرت در حقوق اساسی جمهوری اسلامی ایران»، فصل­نامه­ی حکومت اسلامی، ۱۳۹۰، ش۵۹، صص۱۵۱-۱۵۲٫

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:51:00 ق.ظ ]




  • واژه‌شناسی ولی و ولایت در قرآن
  • درنگی در پیشینه‌ چالشی به نام کرامت‌خواهی و چگونگی برخورد قرآن کریم با آن
  • اندیشه‌ی قرآن در امکان و وقوع کرامت

۵٫کرامت و قاعده‌ی علیت در قرآن

  • توحید افعالی و تصرف ولی در پرتو ولایت تکوینی در قرآن
  • جستاری در ولایت غیر خدا در قرآن
  • ولایت پاداشیدر قرآن
  • توحیدمحوری قرآن و نگاه‌‌داشت فاصله‌ی میان مقام الوهیت (خالق) و جایگاه ولایت (مخلوق)

۱٫ واژه‌شناسی کرامت در قرآن

به‌مثل:« فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ: پروردگارم بى نیاز بخشنده است.»[۳۹۴] در مصباح فیومى[۳۹۵] و اقرب الموارد «کریم» بمعنى نفیس و عزیز است. « فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَهٍ وَ أَجْرٍ کَرِیمٍ: پس او را به آمرزشى و پاداشى ارزشمند بشارت ده.»[۳۹۶] راغب اصفهانی نیز با اندک تفصیلی همین سخن را بازگو می کند و «کرم» را در دو فضا معنا نموده، یکی، آن‌که وصف برای حضرت حق قرار گیرد که مراد از آن «احسان و نعمت آشکار خدا» می‌شود به‌مانند: « فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ »[۳۹۷] و دیگری، این که وصف برای انسان باشد که «نام اخلاق و افعال پسندیده» اوست که از وى آشکار می‌شود. پس به کسى را کریم نگویند مگر پس از آن‌که، آن اخلاق و افعال از وى ظاهر شود؛ و البته بعضی از لغت‌شناسان گفته اند: کرم مانند «حریه» است جز این که حریه در «نیکی­های کوچک» کارایی دارد و کرم در «محاسن بزرگ» به‌کار می‌رود چون: « إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ: گرامى‏ترینتان در نزد خداوند پرهیزگارترین‌تان است.[۳۹۸]» و نیز هر چیزی که در نوع خود، «شریف» است با کرم توصیف می‌شود، هم‌چون: « کَمْ أَنْبَتْنا فیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَریم[۳۹۹]، وَ زُرُوعٍ وَ مَقامٍ کَریمٍ[۴۰۰]، إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَریمٌ[۴۰۱]، قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریماً[۴۰۲] » که در نبات، مقام، کتاب و قول، هر کدام، برترشان را کریم خوانده است.[۴۰۳]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

پس هر جا که در قرآن، واژه کریم یا کرامت و یا فعل آن آمد با در نظر گرفتن تناسب محل می‌توان آن را به یکى از معانى چهارگانه که در آغاز گفته شد گرفت، از قبیل کریمه: « وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ…: و آنان را بر بسیارى از آفریدگان خویش چنان‌که باید برترى دادیم.[۴۰۴]» که به معنای «فضیلت» آمده است. و کریمه: «… هذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ: این کسى را [که او را] بر من گرامى داشته‏اى [از چه سبب است؟] [۴۰۵]» که باز به معنای «فضیلت» است. و نیز کریمه­ی: «… أَکْرِمِی مَثْواهُ: او را گرامى دار[۴۰۶].» که به‌معنای «گرامی داشتن» است.[۴۰۷] بنابراین آنچه در قرآن کریم از ماده «کرم» و در قالب برگرفته‌های گوناگون از آن آمده، ۲۹ مورد و آیه است به‌مانند: « کِرامٍ بَرَرَهٍ، مَرُّوا کِراماً، کِراماً کاتِبینَ، کَرَّمْتَ عَلَیَّ، کَرَّمْنا بَنی‏ آدَمَ، زَوْجٍ کَریمٍ، مَقامٍ کَریمٍ، أَجْرٍ کَریمٍ، لا بارِدٍ وَ لا کَریمٍ، رَسُولٍ کَریمٍ، رِزْقٌ کَریمٌ، مَلَکٌ کَریمٌ، کِتابٌ کَریمٌ، غَنِیٌّ کَریمٌ، لَقُرْآنٌ کَریمٌ، مُدْخَلاً کَریماً، قَوْلاً کَریماً، أَکْرِمِی مَثْواهُ »[۴۰۸] که هیچ‌کدام به معنای امر خارق عادت و از باب کرامات اولیا نیست.
به عکس واژه ولیّ، کلمه «کرامه» به‌گونه­ مستقیم و با همین هیئت، حتی یک‌بار هم در قرآن کریم به نوشتار در نیامده است، هر چند که بسیار از «آیت»، «بیّنه» و «معجزه» به عنوان امور خارق عادت و حتی از «استدراج» سخن به‌میان آمده است. البته قرآن کریم، پژوهنده را در این گفتار و نوشتار از محضر وحی، بی‌بهره نگذاشته، چرا که ماهیت و خارجیت کرامت جز معجزه نیست و هر دو به اذن مولی است و به قداست روح بسته و راه فکری و مسیر علمی را برای ره‌زنان طریق حق بسته است و مرتاضان و جادوگران را بر جای خود نشانده است.
بنابراین نتیجه اینکه، واژه­ی مورد بحث یعنی «کرامت» با معنای مورد نظر ما یعنی امر خارق عادت، در قرآن کریم به‌کار نرفته است؛ و البته چرایی این نیستی، باید که در جایی دیگر به پژوهش گذاشته شود. سخنی که تاب تاکید دارد این است که مقوله کرامت با گفتار معجزه و نیز با کهانت و همسان‌هایش در هم آمیخته نشود.

۲٫ واژه‌شناسی ولیّ و ولایت در قرآن کریم

واژه­ی «ولیّ» و «ولایت» و مولی و همگن‌های آنها در قرآن کریم از خانواده­های پرکاربرداند که البته
هم در معنای الهی و هم در معنای شیطانی استفاده شده است. هم ولایت خدا و هم ولایت خلق او و از مخلوقات نیز هم از ولایت انس و هم جن و امثال آن به سخن گذاشته شده است. گاهی در قالب اسم و جایی به هیئت فعل در آمده، گاهی به صورت مفرد و زمانی به شکل جمع به لوح نشسته و اینها همه حکایت گر بایستگی مفاد این واژه است که سیمای مصحف شریف را به زیبایی با دست اعجاز پر کرده است. ۲۳۳ نوبت[۴۰۹] بازگویی این واژه و برگرفته‌های دیگر از ماده­ «و ل ی» گویای بایستگی معنای فراخوانده­ی آن در نزد صاحب وحی است. ماده «و ل ی» ۲۳۳ بار و در ۲۰۱ آیه و در ۵۵ سوره از کتاب آسمانی ما بازگو شده است که در شکل‌ها و معنی‌های مختلفی همچون ولی، ولایه، مولی، موالی، أولی، أولیاء، تولّی، وال، به­گونه اسم و فعل درآمده و این خود، نشان از بایسته بودن معنا و مصداق آن است. ولی به قصد فاعل یعنی موالِی در آیاتی مانند: «فالله هو الولی[۴۱۰]، اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا[۴۱۱]، ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا[۴۱۲]» به کار گرفته شده است.و در آیاتی چند نیز برای مفعول یعنی موالَی به کار رفته است: «ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ وَ مَوالیکُمْ وَ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ فیما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لکِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً»[۴۱۳] «وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائی‏ وَ کانَتِ امْرَأَتی‏ عاقِراً فَهَبْ لی‏ مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا»[۴۱۴] و هم درباره «بنده» به کار می‌رود و هم در مورد خدا که البته در قرآن کریم فقط در مورد خدا به کار رفته است.[۴۱۵]
ولایت که امری اضافی است اگر به فتح واو باشد اثرگذاری آن یک­سویه است و از کسی که ولیّ است به عنوان والی یاد می‌شود. از این رو در قرآن فرمود: «هُنالِکَ الْوَلایَهُ لِلَّهِ الْحَق: اینجاست که کارسازى از آن خداوند حقّ است.»[۴۱۶] یعنی اگر روزی دولت­مندی مالش را از دست بدهد در آن لحظه برای شخص آشکار می‌شود که ولایت از آن خداست.[۴۱۷] «اللَّهُ هُوَ الْوَلِی: خداوند است که کارساز است.»[۴۱۸] ولایت به معنای سرپرستی ویژه­ی خدای سبحان است. چنانچه دو جانبه باشد، از او به ولایت به کسر واو تعبیر می‌شود و خداوند، ولیّ و والی است یعنی خدا سرپرست است و موجودات و مخلوقات تحت ولایت و سرپرستی او قرار دارند.[۴۱۹]

۳٫ درنگی در پیشینه‌ چالشی به نام کرامت‌خواهی و چگونگی برخورد قرآن‌کریم با آن

از آنجا که ماهیت کرامت همان چیستی معجزه است پیش­روترین نوشته‌ای که کرامت‌ها و مسائل آن را در خود جای داده است کتاب­های ادیان الهی و در اسلام عزیز، قرآن کریم است، چه اینکه تاریخ کرامت‌خواهی و کرامت‌نگاری اولیای الهی به درازای تاریخ اولیای خداست. بر اساس برخی آیات قرآنی، منکران انبیای روزگاران دیرین، به پیامبران می‌گفتند: شما جز آدمیانی مانند ما نیستید، و اگر می‌خواهید ما را از آنچه گذشتگان ما پرستیدند، بازدارید، باید اعجازی از خود نشان دهید. انبیا می‌گویند: آری! ما آدمیانی مانند شماییم اما پروردگار بر کسانی از بندگان خود منّت می‌گذارد و آنها را به پیامبری برمی‌گزیند، و ما نباید اعجازی به شما نشان بدهیم مگر به فرمان خدا![۴۲۰] همین معنا در آیه‌ای دیگر[۴۲۱] نیز بازگو شده است.[۴۲۲] اما آنچه در پاسخ از ایشان شنیدند جز این نبود که ما نیز بشری چونان شماییم که به ما وحی می‌رسد و همین معنا باز در آیه­ای دیگر[۴۲۳] نیز آمده است[۴۲۴].
افزون بر این، در ۸۸ آیه از قرآن کریم، سخن از وحی است، در ۲۷ آیه سخن از این است که کار پیامبر جز ابلاغ رسالت و رسانیدن امر پروردگار نیست و در ۲۱ آیه هم، وظیفه پیامبر فقط نشر دعوت حق و باز همان ابلاغ رسالت و رسانیدن امر پروردگار به بندگان است.[۴۲۵]
تا اینجا سخن از رسالت است و وحی و ابلاغ امر پروردگار، و سخن از معجزه و وقوع خارق عادتی نیست. اما در دیگر آیات، وقوع امری فراتر از وقایع جاری این جهان به اراده پروردگار مطرح است: در آیه­ای[۴۲۶] سخن، این است که منکران می‌گویند: «چرا بر او «آیَهٌ مِّن رَّبِّه: نشانه‏اى» از [سوى‏] پروردگارش فرو فرستاده نشده است؟» و پروردگار می‌گوید: در پاسخ به آنها «بگو: جز این نیست که [دانش‏] غیب از آن خداست، شما چشم به راه باشید. من [هم‏] با شما از چشم به راهانم.»[۴۲۷]
در آیات یاد شده، کرامات و معجزات، هر دو، آیات قدرت الهی‌اند؛ و در کریمه‌ای چنین می‌فرماید که: هر که منکر این باشد «جایگاهش در آتش است»![۴۲۸] پس خداوند قصد قدرت‌نمایی بر دست اولیایش را ندارد مگر به جهت در هم کوبیدن انکار منکران، آن هم نه با هر انکار و نه در هر زمانی. منکران دهان باز می‌کردند و به پیامبر خاتم می‌گفتند باید اعجازی بیاورید، نشانه­ی قدرتی بیاور، ای محمد(صلی الله علیه و آله) «بَیِّنَهٌ مِّن رَّبِّـ[۴۲۹]»ک بیاور و خود انبیا اقرار دارند که مانند بقیه­ی مردم‌اند. اما خداوند، زبان به سخن می‌گشاید و از فرستادگان خود دفاع می‌کند که اینان «بَیِّنَهٌ مِّن رَّبِّـ[۴۳۰]»هِم دارند پس نگویید که: با سایرین فرقی ندارند. همو خود، خبر می‌دهد به اینکه: پیامبران کارشان جز ابلاغ رسالت نیست.
تحول بزرگ توسط پیامبر، کاری است که در آن، معجزه و کرامت، جایی ندارد؛ و از پیامبر اسلام معجزه­ای فیزیکی به­مانند عصای حضرت موسی(علیه السلام) در قرآن نیست، و قرآن، خود، معجزه است. اعجاز حیرت‌انگیز او تحول بزرگی است که در جامعه عرب جاهلی پدید آورد، تحولی که در چنان جامعه‌ای نیاز به زمانی بس درازتر می‌داشت و شاید هرگز واقع نمی‌شد و اعجاز و کرامت جز این نیست که امری را در زمانی کوتاه­تر از زمان حالت عادی آن انجام دهی؛ و شگفت­انگیزتر اینکه چنان رهبریِ تحول­انگیزی، همراه با متانت و حسن خلق و مدارا با دوست و دشمن بود[۴۳۱] و از مرزهای سرزمین بادیه­نشیان هم فراتر رفت و چهره تاریخ بشر را نیز آب­و‌رنگ دیگری داد. ستم‌هایی که از برخی مسلمان­نمایان در روزگاران خلفا و در سالیان دراز سلطنت‌های اموی و عباسی بر ملت‌های مغلوب در مقابل لشکر اسلام بدان­ها رسید، سخنی است که در بحث کرامت جایی ندارد، و نیک و بد آن را تاریخ، بازگو نموده است![۴۳۲]
اما در قرآن کریم، سخن از معجزات پیامبران دیگر بسیار و مکرّر است و گزارش آن، خاصه درباره حضرت موسی و عیسی(علیهما السلام)، البته نه در همه ریزه­کاری­ها، هم­آهنگ با گویش أسفار پنج­گانه­ی عهد عتیق درباره موسی(علیه السلام) و عهد جدید (انجیل­های چهارگانه و ضمایم آن ) در مورد عیسی(علیه السلام) است.[۴۳۳] که در اینجای نویسه، مجال نوشتنش نیست و به مراحل پسین می‌سپاریم.
و صد افسوس که آنچه امروز به وفور، به بازار نشر بی‌دروازه­ی نگارش، رخنه نموده، چیزی جز ویران‌کننده­ فضای اصیل عرفان حقیقی و معرفت حق نیست چرا که دامنه­ عرفان را کوتاه کرده و دامان معرفت را به نقل کرامات کشانده و بس. امان از سبب‌سازی و سبب‌سوزی و خطر کرامت­پردازی، که سالک را به درّه­ی سقوط می­افکند.[۴۳۴] و دریغ از نگاشته­ای وحیانی در تحلیل این امور.

۴٫ اندیشه‌ی قرآن در امکان و وقوع کرامت

در همه گروه ­های دانش‌های اسلامی هرگاه بر موضوع یا گفتاری در آن علم، ایرادی وارد شود استوارترین پاسخ ایشان آنگاه خواهد بود که بر سخن خود، گواه قرآنی بیاورند.
در نخستین نوشته‌های بزرگان عرفان و تصوف اسلامی بر این بوده که در چالش کرامات اولیا در برابر مخالفان انجام این­گونه امور شاهدی از وحی می­آورند تا خود را از تهمت به دور دارند. بنابراین در بیشتر نوشته­هاشان این نکته رعایت شده و داستان آصف برخیا را به عنوان شاهد قرآنی برای رهانیدن خود از اتهام کرامت‌سازی در برابر معجزه پیغامبران آورده‌اند.
آنچه راقم این سطور بدان رسیده، این است که نزدیک به یک‌صد و چهل دسته آیه ـ و نه آیه ـ از قرآن کریم گزارش یا درخواست انجام امور خارق عادت است و این خود شاهدی بسیار توانا بر اثبات فراخوانده ما یعنی امکان وقوع کرامت است چرا که شماری از این آیه‌ها گزارش یا درخواست از غیر پیغامبران و فرستادگان خداست. برجسته‌ترین نمونه امور خارق عادت در قرآن، معجزات پیامبران در ادیان مختلف است. اگر این امور رخ نمی‌داد مردمان نیز باور نداشتند. و گزارش این رخدادها در قرآن آن هم به دفعات این باور را استحکام می‌بخشد. آیا کرامت، سازگار با وحی و قرآن است یا از آموزه­های قرآن­گریز و یا قرآن‌ستیز ادیان الهی است؟
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر آیاتی از قرآن کریم[۴۳۵] آنجا که بحث اثبات معجزه بودن قرآن کریم و وجوه آن را بیان می کند، از مسئله­ اثبات و وجود خارق عادت‌ها در قرآن نیز سخن می‌راند و خبر دادن و داستان گویی قصه­های کرامت را به عنوان رخ­دادهایی که با روند عادی نظام موجود در علت و معلول سازگار نیست از زبان قرآن بازگو می‌کند. و این‌گونه می‌گوید که: لازم است دانسته شود که این امور، محال ذاتی نیستند به­گونه ­ای که عقل ضروری، به­سان ناشدنی بودن اجتماع نقیضین، آن را انکار کند هرچند که عادت آن را انکار کند و دور بداند. اگر معجزات ذاتاً ناشدنی باشند عقل هیچ عاقلی پذیرای آن نخواهد بود.[۴۳۶]

۵٫ کرامت و قاعده‌ی علیت، در قرآن

بیشتر خداباوران بر این اندیشه‌اند که امور خارق عادت مطابق با قانون طبیعت و اصل علیت انجام نمی‌گیرد تا بتوان با تعمیم علیت‌های فراطبیعی به این­گونه کارها تصویر عقلانی و فلسفی بخشید بلکه می‌بایست در تبیین آن تنها به دخالت مستقیم خداوند قادر با همه توان در دستگاه آفرینش تکیه کرد. به دیگر سخن، نظام عالم مبتنی بر اصل سبیت و علیت است که به اعتباری فعل غیر مستقیم خداوند به حساب می‌آید اما خوارق به درستی، فعل مستقیم خدا، استثنا و نقض قوانین حاکم بر طبیعت هستند پس می‌توان در توجیه و تبیین نظام عالم قاعده و استثنا را جمع کرد.[۴۳۷] اما این سخن که بعضی امور در عالم هستی از دایره قاعده علیت بیرون باشد حرفی است که افزون بر نیازمندی به سنجه­ای معتبر باعث ناهنجاری در نگاه عمومی به سازوکار آفرینش می‌شود به این معنا که کدام مخلوق الهی به­گونه قاعده‌مند و بر پایه قاعده علیت به وجود آمده و کدامین به نحوه استثنا و بی قاعده آفریده شده است. و نیز پس از آن، سنجه در تشخیص آفریده­ی باقاعده و بی­قاعده چیست؟ از این رو به پیشگاه قرآن حکیم می‌رویم تا ببینیم آیا دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می‌کرد؟ و در پی آن، قاعده‌مند بودن مسئله را اثبات و استثناپذیر بودن آن را نشانه بگیریم و بگوییم خرق عادت است و نه خرق علت.
گرچه کرامات و معجزات راه فکری معینی ندارد و از راه تعلیم و تعلم قابل انتقال به دیگران نیست و کسی از پیامبر نمی‌تواند یاد بگیرد که ماه چگونه شکافته می‌شود که در آیه شریفه آمده است: « قیامت نزدیک شد و ماه شکافت »[۴۳۸] یا آتش، چگونه سرد می­گردد که خداوند خبر می­دهد: « گفتیم: اى آتش، بر ابراهیم سرد و سلامت شو»[۴۳۹] و دریا چگونه خشک می‌شود که خداوند می­فرماید: « و به موسى وحى کردیم که بندگانم را در شب ببر. آن گاه برایشان در دریا راهى خشک قرار ده. نباید که از فرا رسیدن [دشمنى‏] بیمناک شوى و [از غرق شدن‏] پروا دارى »[۴۴۰] برخی می‌پندارند که انگشتر سلیمان نبیّ(علیه السلام) در دست هر کس باشد همان کند که سلیمان می‌کرد غافل از آن که بدون روح و دست سلیمانی از انگشتر گفته شده هیچ کاری ساخته نیست اعجاز سلیمان ناشی از قدرت روحی آن ولی الله و انسان کامل بود که سراسر نظام حکومتی خویش را به اذن الله در اختیار داشت.[۴۴۱] پس علت تکوینی انجام این گونه امور دست یازیدن به دست سلیمانی است. بنابراین همه امور خواه عادی باشد یا خار ق عادت و خواه خارق عادت در ناحیه خیر و سعادت باشد مانند معجزه و کرامت یا در جانب شر باشد مانند سحر و کهانت، در به وجود آمدن، بسته به اسباب طبیعی‌اند و در عین حال، بسته به خواست خداوند است و بی­حکم او در بیرون دست نمی‌دهد یعنی این دو امر با هم علت به وجود آمدن امور خارق عادت می‌شود به اینکه آن سبب طبیعی با امر خداوند یکی شوند و کار در خارج محقق شود. همه امور گرچه در استناد به امر الهی یکسان­اند به­گونه ­ای که چنانچه اذن و امر الهی محقق شود آن کار از مجرای اسباب طبیعی اجرا می‌شود و زمانی که اذن و امر الهی ایجاد نشود سبب آن کار پدید نمی‌آید اما قسمی از امور یعنی معجزه و آنچه بنده از پروردگارش درخواست می‌کند خالی از اراده موجبه و امر عزیمه نیست هم‌چنان که آیه، رهنمون به این است: «خداوند مقرّر داشته است که به یقین من و رسولانم پیروز مى‏شویم. بى گمان خداوند تواناى پیروزمند است»[۴۴۲] ونیز گفتار الهی: «دعاى دعا کننده را هنگامى که مرا [به دعا] بخواند، روا مى‏دارم.»[۴۴۳] بدان اشارت دارد.[۴۴۴] به هر روی، قرآن حکیم، معجزه را به سببى نسبت می‌دهد که هرگز مغلوب نمی‌شود.
گسستی که در بحث علیت میان سحر و کهانت از یک طرف و استجابت دعا و کرامات اولیاء و معجزات انبیاء از طرفى دیگر هست اینست که در نخستین ـ یعنی سحر و کهانت ـ اسباب غیر طبیعى مغلوب می‌شوند ولى در دو قسم اخیر ـ استجابت دعا و کرامات اولیا و معجزات پیامبران ـ مقهور نمی‌شوند. و باز، گسستی که در این زمینه میان مصادیق قسم دوم هست این است که در مورد معجزه از آنجا که پاى تحدى و هدایت خلق در کار است، و با صدور آن صحت نبوت پیغمبرى و رسالت و دعوتش به سوی خدا اثبات می‌شود، از این رو شخص صاحب معجزه در آوردن آن صاحب اختیار است، به این معنا که هر وقت از او معجزه خواستند می‌تواند بیاورد، و خدا هم اراده‏اش را عملى می‌سازد، به خلاف استجابت دعا و کرامات اولیا، که چون مبارزه طلبی‌ای در کار نیست، و اگر تخلف بپذیرد کسى گمراه نمی‌شود، و خلاصه، هدایت کسى وابسته بدان نیست، لذا تخلف آن شدنی است.[۴۴۵]
معجزه، خودش حجت است، نه اینکه شرایط زمان و مکان آن را حجت مى‏سازد.[۴۴۶] چرا که نگفتیم معجزه بسته به عوامل طبیعی ناپیدا و یا عوامل طبیعی غیر عادی است بلکه بیان شد که عوامل طبیعی و غیر عادی‌اش مغلوب نمی‌شود. چنان­که بهبودی جذامی به دعای عیسی(علیه السلام) از این رو معجزه است که هرگز مقهور نمی‌شود یعنی کسی دیگر توانایی انجامش را ندارد مگر آنکه آن دیگری نیز صاحب کرامتی همچو عیسی(علیه السلام) باشد و البته این ناسازگار نیست با اینکه از راه معالجه و دارو هم بهبودی یابد چرا که بهبودی با روش پزشکی شدنی است که مقهور درمان دستان تواناتری شود. اما نام آن را معجزه یا کرامت ننهند.[۴۴۷]
به هر روی خبر و نظر قرآن کریم در علت داشتن امور خارق عادت این است که علل طبیعی داشتن معجزه­گونه‌ها دلیل بر توانایی همه بر انجام خارق عادت نیست زیرا آن‌ها علت‌های معمولی و قابل انجام­گیری به دست جز اولیا الهی نمی‌باشد. اعمال ولیّ را نباید با کردارهای معمولی سنجید به دلیل داستان موسی و خضر.[۴۴۸]
در حوادث طبیعى اسباب اثر خود را به تدریج مى‏بخشند، و در معجزه، آنى و فورى اثر مى‏گذارند. مثلاً اژدها شدن عصا که گفتیم محال عقلى نیست، در مجراى طبیعى اگر بخواهد صورت بگیرد، محتاج به علل و شرائط زمانى و مکانى مخصوصى است، تا در آن شرایط، ماده عصا از حالى به حالى دیگر برگردد، و به صورت‌های بسیارى یکى پس از دیگرى در آید، تا در آخر صورت دیگری را به خود بگیرد، یعنى اژدها شود و معلوم است که در این مجرا، عصا در هر شرایطى که پیش آید و بدون هیچ علت و خواست صاحبْ­اراده‏اى اژدها نمی‌شود، ولى در مسیر معجزه محتاج به آن شرایط و آن مدت طولانى نیست، بلکه علت که عبارت است از خواست خدا، همه آن تأثیرهایی را که در مدت طولانى به­کار مى‏افتاد تا عصا اژدها شود، در یک آن به­کار مى‏اندازند، هم­چنان که ظاهرِ از آیاتى که حال معجزات و خوارق را بیان مى‏کند همین است.[۴۴۹]
کوتاه اینکه چنان­چه کرامت را از دستگاه علت و معلول به در نینداختیم، کننده­ آن را نیز باید معین کنیم.

۵-۱٫ فاعل کرامت از دید قرآن کریم

پس از اینکه سبب دار بودن کرامت ثابت شد این جستار به میان خواهد آمد که کننده کرامت کیست ؟ آیا در نگاه قرآن، خداوند فاعل این­گونه کارهاست یا ولی خدا؟ یا به­گونه ­ای دیگر انجام می‌پذیرد؟ و پس از آشکار شدن پاسخ این پرسش، فاعل حقیقی کیست؟ و به راستی امر خارق عادت را به خداوند نسبت دهیم یا امری انسانی است؟ در اینکه فاعل کرامت کیست، گفتارهای متفاوت و متعددی آمده است:
یک احتمال این است که کننده­ این­گونه کارها به طور مطلق، خداوند باشد و بگوییم آیاتی که در راستای انجام امور خارق عادت اعم از معجزه و کرامت در قرآن کریم به ثبت رسیده است دست می­دهد که: فاعل این­گونه امور به یکسره خداوند است چرا که همه امور به دست اوست. در این گفتار پیامبران در آن، نقشی جز مظهر و مجلی ندارند. چنان­که قرآن کریم نیز این سخن را به­گونه مستقیم یادآور می شود: « مى‏گفتند: آیا بهره‏اى از یارى [خدا] خواهیم داشت؟ بگو: [تحقّق‏] مدد [الهى‏] همه‏اش به دست خداست.»[۴۵۰] و آیاتی که این سیاق را به ما بفهماند پرشمار است به این مضمون که همه آنچه در هست است مال اوست و به او بازگشت می‌کند و خزینه اصلی‌اش به نزد اوست، اوست که می­میراند و زندگی می‌بخشد و اوست که فرشتگانش را بر هر که بخواهد چیره می‌کند، آشکار و نهان عالم به دست قدرت اوست.[۴۵۱] و نیز آیاتی که نشان می‌دهد درخواست­کنندگان نیز از خود اولیای خدا، انجام کارهای شگفت را انتظار نداشتند و می‌گفتند به خدایت بگو اگر می‌تواند این کار را انجام دهد، به­مثل آنکه «حواریان حضرت عیسی از پیامبر خود خواستند که پروردگارت ـ و نه خودت ـ سفره‌ای آسمانی بر ما فرو فرستد.»[۴۵۲] و او نیز در پاسخ آن‌ها آن شگفت‌آور را از خدا می‌خواست نه اینکه خود به یکسره دست به کار شود.[۴۵۳]
احتمال دومی که داده شده این است که فاعلیت مطلق شخص ولیّ را بپذیریم و چنین بگوییم که از آیات در این باره این را می­فهمیم که: فعل، از آنِ شخص ولیّ است که به وسیله­ نفس رحمانی و الهی، خود، دست به امور خارق عادت می‌زند.
آنچه از آیاتی از جمله آیات معجزات حضرت عیسی(علیه السلام)، موسای کلیم(علیه السلام) و نیز امر کرامت آصف برخیا دست می‌دهد این است که: « این منم که از گل برای شما مانند قیافه پرنده می‌سازم و پرنده می‌گردد و باز این منم که کور مادر زاد و پیس را شفا می‌بخشم و نیز این منم که مردگان را زندگانی می‌بخشم و این منم که از آن چه تناول می‌کنید و نیز هر چه در خانه­هاتان ذخیره می‌کنید برایتان بازگو می‌کنم.»[۴۵۴]
دگر بار، قرآن کریم همین سخن عیسای مسیح(علیه السلام) به قوم خود را بازگو می‌فرماید که: «ای عیسی یاد کن هنگامی را که تو در گاهواره با مردمان سخن می‌کردی و هنگامه­ای را که تو از گل به شکل پرنده می‌ساختی پس تو در آن می‌دمیدی و یاد بیاور زمانی را که تو کور مادر زاد و پیس را از بیماری رهایی می‌دادی و یاد آور آنگاه را که تو مردگان را زنده از قبر به در می‌آوردی و زندگی می‌بخشیدی[۴۵۵]
باز در مجالی دیگر، قرآن کریم این سیاق را می‌رساند که این شخص است که امر خارق عادت انجام می‌دهد و تنها به اذن خداست نه اینکه خداوند مباشر در این کار باشد: « و هیچ رسولى را نرسد که جز به اراده [و اجازه‏] خداوند معجزه‏اى در میان آورد. هر اجلى [سر آمدى‏] معیّن دارد.».[۴۵۶]
در جریان آوردن تخت ملکه سبأ به پیشگاه سلیمان پیامبر نیز عفریت از جنیان اعلام کرد که من آن را به نزد تو خواهم آورد و ادعای توانایی بر این کار را نمود: « قالَ عِفْریتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمینٌ» «عفریتى از جنّ گفت: من آن را پیش از آنکه از جایت برخیزى، برایت مى‏آورم و من بر آن [کار] تواناى امین هستم.»[۴۵۷]
نیز در همین گاه، بزرگی که در نزد خود علمی الهی داشت لب گشود که من آن را در حضور شما حاضر خواهم کرد: «قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی… کسى که به نزدش علمى از کتاب [الهى‏] داشت، گفت: من پیش از [یک‏] چشم به هم زدنت آن را نزد تو مى‏آورم. و چون آن را در نزد خود مستقر یافت، گفت: این از فضل پروردگار من است.»[۴۵۸]
در جایی دیگر حضرت عیسی(علیه السلام) را آورنده این­گونه امور دانسته و بنی اسرائیل به تردید افتاده و آن کار را سحر دانستند: « و چنین بود که عیسى بن مریم گفت: اى بنى اسرائیل، من فرستاده خداوند به سوى شما هستم، تصدیق کننده آنچه از تورات که پیشاروى من است و مژده دهنده به رسولى که پس از من مى‏آید که نامش «احمد» است. پس چون با معجزه‏ها به سوى آنان آمد، گفتند: این جادویى آشکار است. »[۴۵۹] نیز اینکه گروه موسای کلیم(علیه السلام) کارهای اعجازگونه­ی وی را سحر و خود او را سحر زده می‌پنداشتند، گویای این است که خود حضرتش انجام دهنده یک سری کارهای خارق عادت بود: «و به راستى به موسى نُه نشانه آشکار دادیم. پس از بنى اسرائیل چون موسى به سوى آنان آمد [حکایت این نشانه‏ها را] بپرس. که فرعون به او گفت: اى موسى من تو را جادو زده مى‏بینم.»[۴۶۰]
از این دست آیات چنین دست می‌دهد که فاعل راستین امر خارق عادت شخص ولی است و این امر، امر انسانی است گرچه حکم و مشیت این کار از سوی پروردگار هستی بخش است و هر آنچه از ولیّ خدا و دیگران از کارهای عادی و فرا عادی سر زند یافته‌ای از آبشخور هستی است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:51:00 ق.ظ ]




کوه با داود گشته همرهی
لحن داودی به سنگ و کُه رسید

هر دو مطرب مست در عشق شهی[۳۴۸]
گوش آن سنگین دلانش کم شنید[۳۴۹]

۲۴-۴٫ تسخیر و هم‌نوایی مرغان هوا با داود(علیه السلام)

افزون بر همراهی کوه­ها با داود در تسبیح خداوند، پرندگان آسمان نیز هم­نوای صدای محبوب او بودند تا میخ­های زمین و مرغان هوا تسبیح خویش را با اوراد آن ولی خدا به جای آورند« سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ یُسَبِّحْنَ وَ الطَّیْر:… و مرغان را [نیز رام کردیم‏]».[۳۵۰]

کوه و مرغان هم رسایل با دمش
لحن داودی چنان محبوب بود

هر دو اندر وقت دعوت مَحْرمش[۳۵۱]
لیک بر محروم بانگ چوب بود[۳۵۲]

۲۴-۵٫ تسخیر باد

تندبادی که سفر یک ماهه را به اندک زمانی انجام می­داد رام و مسخر سلیمان بود هر جا که تصمیم می‌گرفت به فرمان او نرم و روان می‌شد که هر اندازه و گونه که بخواهد آن را تنظیم کند و به این سو آن سو رهبری کند:« لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ عاصِفَهً تَجْری بِأَمْرِه…: و براى سلیمان باد تندرو را [رام کردیم‏] که به فرمان او به سوى سرزمینى روان مى‏شد که در آن برکت نهاده‏ایم‏».[۳۵۳] اما امروزه که در دوران پست مدرن به سر می‌بریم بادها چنان بی اختیار بیابان‌ها و خیابان‌ها را در می نودند و ویرانه به جای می‌گذارند
و در کشتی‌های بزرگ را به تلاطم می‌افکنند که مجالی برای اندیش در مهارش نمی‌گذارند چه

رسد به رام کردنش. و از این رو کار سلیمان آن لی پر توان خدا امری فرامعمول و خارق عادت به شما می‌رود.

باد حمال سلیمانی شود
صرصرى مى‏برد بر سر تخت شاه

بحر با موسی سخن دانی شود[۳۵۴]
هر صباح و هر مسا یک ماهه راه‏‏[۳۵۵]

کوتاه اینکه، عالمی در دست سلیمان نبیّ(علیه السلام) بود. ابر و باد و جن و انس و حیوان در تسخیر یک ولیّ خدا و پیامبری پادشاه­گونه از اموری است که به­مثل آن در تاریخ نیامده است.

۲۵٫ نرم شدن آهن در دستان ولیّ خدا

آهن نماد سخت و نشکن بودن است و مایه جنگ و ستیز[۳۵۶] به گونه ای که «برای برابر ساختن کوه‌ها از آن بهره می‌برند.»[۳۵۷] اما در دستان دوستان خدا همچو موم نرم خواهد شد: «أَلَنَّا لَهُ الْحَدید: آهن را برایش نرم کردیم‏»[۳۵۸] چرا که با نزدیکی به قدرت مطلق توانی الهی یافته‌اند. کاری شگفت که داوود پیامبر(علیه السلام) انجام می‌داد امری که جز ولیّ خدا را نشاید.
صنعت زره­سازی با دستان این ولیّ خدا آغاز شد.[۳۵۹]
آهن اندر دست تو چون موم شد چون زره سازی ت را معلوم شد[۳۶۰]

۲۶٫ شگفتی‌هایی از برخی حیوانات

تا به اینجا همه گفته­ها در بیان نیروها و کارهای حیرت­آور آدمی بود. اما متعال تقدیر خداوند
متعال، گاه بر این مقدر شده است که حیوانی مجرای امری اعجاز­آور شود و در قرآن کریم نمونه­ایی
از این دست یافت می­ شود.

۲۶-۱٫ کارهای شگفت هدهد

پیغام­بری هدهد، درک مسئله­ دقیق توحید و نیز گزارش موحد نبودن ملکه سبأ و اهل دیارش به حضرت سلیمان همراه با استدلال(علیه السلام)، چیزی فرای از منطق­الطیر حضرت سلیمان(علیه السلام) است، که سخن از فهم یگانگی خداوند متعال است که آدمی را در حیرت بیشتری می­نهد: «وَ تَفَقَّدَ الطَّیْرَ فَقالَ ما لِیَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ…: و [سلیمان‏] از حال مرغان پرس و جو کرد، آن گاه گفت: مرا چه شده است که «هدهد» را نمى‏بینم یا [اینکه‏] غایب است…‏»« وَجَدْتُها وَ قَوْمَها یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبیلِ فَهُمْ لا یَهْتَدُون: او و قومش را [چنان‏] یافتم که به جاى خدا براى خورشید سجده مى‏کنند و شیطان کارهایشان را برایشان آراسته، و آنان را از راه [خدا] باز داشته است، پس آنان راه نمى‏یابند»[۳۶۱]

۲۶-۲٫ بازماندن سگ اصحاب کهف پس از صدها سال

با اینکه سگ از منفورترین جانداران در نزد آدمیان جلوه نموده است اما فرمان الهی به شگفتی­ساز بودن همین موجود رقم خورده است و این حیوان را با آن مردان خدا سالم و زنده نگه داشته است و چه شیرین ترسیم می­ کند این صحنه را قرآن کریم، آنجا که می­فرماید: «وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصید: و سگشان دو دستش را بر آستانه­ در گشاده بود.»[۳۶۲]

۲۶-۳٫ کار شگفت‌انگیز پرندگان در زمین‌گیر کردن اصحاب فیل

در سال­های پیش از اسلام، آنگاه که خداوند نیرنگ فیل­بانان را به تباهی کشاند، بدین وسیله که:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:50:00 ق.ظ ]
 
مداحی های محرم