رسانه‌ها با شرح صحنه‌های جنایی و بزرگ جلوه دادن دلاوری‌ها و تهور و بی‌باکی خارق‌العاده تبهکاران، زمینه بسیار مساعدی برای بروز تبهکاری‌های تازه در قالب‌های افسانه‌ای قهرمانان جنایتکار فراهم می‌سازند.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

«تارد»، جامعه‌شناس و بزه شناس و استاد فلسفه جدید در کاژه دو فرانس و عضو آکادمی علوم اجتماعی و سیاسی فرانسه، در کتاب خود «عقیده و مردم» تأیید می‌کند که مردم تحت تأثیر رسانه مخصوصاً جراید و سایر علوم تبلیغاتی قرار دارند. زیرا در کیفیت تقلید و تلقین به منزله پایه رفتار انسان و کلید درک آن می‌باشد. اخلاق ملی در هر اجتماعی وابسته به سرمشق‌ها و نمونه‌هایی است که در برابر آن ملت می‌نهند تا از راه تقلید و تلقین از آن پیروی نمایند. [۲۳۱]
مخاطبین رسانه‌ها هر چه بیشتر به ترک خویشتن مشغول شده و وارد روند هویت‌جویی شوند، در این مسیر روانی (تماشای فیلم، و مکانیسم همانندسازی) امکان دارد از خویشتن رهایی یابد و بسیاری از مشکلات درونی و ضعف شخصیت خود را به دور افکند و بر شخصیتی نو دست یابد یا برعکس، بر مشکلات خویشتن، بیش از پیش بیفزاید، زیرا انسانی که به دنیای توهمات نقل مکان کرده، بی آنکه بتواند مجاز را از حقیقت تشخیص دهد، می‌تواند از عقده‌های خود رها شود، ولی خطر در اینجاست که به جای طرد و واپس زدن آن گره‌های روانی تهاجمی و ضداجتماعی، تشکل و محقق یک ضمیر در عالم تخیل، آن عقده‌ها را گسترش دهد.
شاید بتوان ضعف‌ها و حقارت‌های زندگی را با چند ساعت رها کردن خویشتن در یک عینیت مجازی تحمل کرد و شاید برعکس، پس از باز آمدن به واقعیت، تحمل آن حقارت‌ها مشکل‌تر شود و خو گرفتن به آن‌ها نامیسر شود، زیرا یک برنامه واحد می‌تواند معانی مختلفی داشته باشد و به طرقی سخت گوناگون و گاه پیش‌بینی نشده از طرف تهیه کننده تعبیر و تفسیر شود. [۲۳۲]
«دوگریف» در خصوص سینما بیان می‌دارد که یک عامل همسانی و یا عینیت‌گرایی بین تماشاگر و فیلم و قهرمان فیلم و یا «یکتا گرایی»، بین تماشاگر و بازیگر وجود دارد.
بدین معنا که اگر موضوع فیلم و هنرنمایی قهرمانان آن، طبق دلخواه تماشاگران باشد، صحنه‌ها و حوادث طلایی و خیال‌انگیز فیلم، تجسم آمال تماشاگران خواهد شد و فیلم در نظر آنان به مثابه و هم مجسم و برتر از واقعیت جلوه می‌کند. در این هنگام است که تماشاگر خود را در صحنه‌ها و حوادث فیلم شریک و به جای قهرمانان آن احساس می‌کند. از پیروی ستاره فیلم شادمان می‌شود و به وجد می‌آید و از شکست او دچار تأثر و حرمان می‌گردد، زیرا پیروزی یا شکست قهرمان را پیروزی و شکست خود می‌پندارد.
فرایند قهرمان پروری در ذهن افراد به‌ خصوص نوجوانان علی‌رغم اینکه می‌تواند در کوتاه مدت زمینه‌ساز امید و عدم انفعال در افراد جامعه و تحرک بخشی از جوانان و دیگر اقشار گردد، ولی با یک خطر مواجه است. و آن این است که اولاً در بلند مدت افراد از خود هیچ‌گونه حرکت جدی ای برای تغییر شرایط و بهبود اوضاع انجام نمی‌دهند و تصورشان بر این است که باوجود قهرمان دیگر هیچ وظیفه ای ندارند و تنها باید نظاره گر باشند تا همه کارها را سر و سامان دهد و باعث می‌شود که جامعه رو به افول و تباهی حرکت کند.
جوانان جویای نام و نشان که از خود اراده‌ای قوی ندارند برای دیده شدن، بعد از فرایند یادگیری صحنه‌های جرم اقدام به ارتکاب جرم می‌کنند تا به نوعی خود را در مرکز توجه قرار دهند لذا بعد از ارتکاب جرم حتی اقدام به فرار نیز نمی‌کنند تا دستگیر شوند و بدین ترتیب عکس، و شرح‌حالشان نقل محافل و در رسانه‌ها منتشر شود و از حالت گمنامی خارج شوند. [۲۳۳]

گفتار چهارم: خشونت رسانه‌ای

خشونت عمل وارد کردن نیروی جسمی علیه دیگران و یا خود و یا انجام عملی بر علیه اراده شخص بر اساس ترس از آسیب دیدن و یا کشته شدن. [۲۳۴]
وقوع خشونت در برنامه‌های تلویزیون به نحو کافی در پژوهش‌ها مندرج است. گسترده‌ترین مطالعه‌ها در این زمینه را «گربنر» و همکاران وی انجام داده‌اند و در تمامی سال‌های پس از ۱۹۶۷، نمونه‌هایی از برنامه‌های تلویزیونی را در اوقات پربیننده و روزهای تعطیل در شبکه اصلی آمریکا تجزیه و تحلیل کرده‌اند. تعداد وفور اعمال و صحنه‌های خشن در مجموعه‌ای از انواع برنامه‌ها ترسیم‌شده در این تحقیق خشونت به عنوان کاربرد یا تهدید به کاربرد نیروی فیزیکی علیه خویش یا دیگر آنکه با صدمه فیزیکی یا مرگ همراه باشد، تعریف شد. معلوم شد که در نمایش‌های تلویزیونی ماهیتی بسیار خشونت آمیز دارند؛ به‌طور متوسط ۸۰ درصد این برنامه‌ها خشونت آمیز بود و ۵/۷ صحنه خشن در هر ساعت دیده می‌شد. سطح خشونت در برنامه‌های کودکان حتی از این هم بالاتر بود، هرچند که قتل کمتر به نمایش در می‌آمد. کارتون‌ها حاوی بیشترین تعداد همه انواع اعمال و صحنه‌های خشن در برنامه‌های تلویزیونی بودند.[۲۳۵]
نمایش خشونت چگونه بر مخاطبان تأثیر می‌گذارد؟ «اف. اس. اندرسن» یافته‌های شصت و هفت مطالعه را جمع‌ آوری کرد که در طول بیست سال، از ۱۹۵۶ تا ۱۹۷۶، درباره تأثیر خشونت تلویزیونی بر گرایش به پرخاش در میان کودکان انجام گرفته بود. حدود سه چهارم این مطالعه‌ها مدعی بودند که چنین ارتباطی را پیدا کرده‌اند. در ۲۰ درصد از موارد نتایج روشن و واضحی به دست نیامده بود و فقط ۳ درصد از این پژوهش‌ها محققان نتیجه گرفته بودند که تماشای خشونت تلویزیونی عملاً پرخاشگری را کاهش می‌دهد.
تحقیقی که توسط «ارن» در سال ۱۹۷۲ در ایالت نیویورک انجام گرفت. این تحقیق بدان جهت اهمیت دارد که هدف آن بررسی ایجاد و تکوین رفتار پرخاشگرانه در یک دسته از پسران و دختران ۸ تا ۱۸ ساله در مدت ده سال مداوم بوده است. ده سال قبل پژوهشگران رفتار پرخاشگرانه هر کودک را آزمودند و ارتباط آن را با برنامه‌های خشونت آمیز در تلویزیون روشن نمودند.
اکنون ده سال است بعد از آن تحقیق اولیه که در واقع یک سال از اتمام دوره دبیرستان این افراد می‌گذشت، پژوهشگران نحوه انتخاب برنامه تلویزیونی و رفتار پرخاشگرانه این اشخاص را بررسی مجدد نمودند. در مورد پسران نتیجه نشان داد که انتخاب برنامه‌های خشونت آمیز در سن ۸ سالگی همبستگی آماری معتبر با رفتار بزهکارانه در سن ۱۸ سالگی داشت، درباره دختران این همبستگی وجود داشت، ولی با شدت کمتری. بنابراین یک نتیجه‌گیری کلی از این تحقیق این است که ترجیح برنامه‌های خشونت آمیز در سن ۱۸ سالگی حداقل یکی از دلایل رفتار پرخاشگرانه و ضداجتماعی این جوانان در ده سال بعد بوده است. نتایجی را که از مجموعه این پژوهش‌ها به دست آمده است می‌توان به سه دسته تقسیم کرد:
اول: اینکه مقدار قابل‌ملاحظه‌ای خشونت در برنامه‌های تلویزیونی ارائه می‌شود ولی این خشونت منعکس‌کننده خشونت‌های موجود در اجتماع نیست، بلکه به نحوی ارائه می‌شود که نشان‌دهنده قدرت و موقعیت اجتماعی برتر افراد خشن باشد.
دوم: اینکه کودکان خردسال ساعت‌های زیادی تماشاگر تلویزیون هستند و در این میان در معرض مقدار زیادی رفتارهای خشونت آمیز قرار می‌گیرند.
سوم، اینکه نتایج تعدادی از تحقیقات روشنگر این هستند که تماشا کردن خشونت در تلویزیون سبب ایجاد پرخاشگری در تماشاگر می‌شود. [۲۳۶]
کمیته مشاور مدیرکل بهداشت در زمینه تلویزیون و رفتار اجتماعی در سال ۱۹۷۲ استنباط خود را در این مورد چنین بیان کردند، «مقدار زیادی شواهد علمی وجود دارد که نشان می‌دهد، فیلم‌های تلویزیونی به علت ایجاد حالات پرخاشگرانه برای مدت کوتاهی می‌شود و شواهد کمتری موجود است که مؤید این مطلب باشد که تماشا کردن این برنامه‌ها برای طولانی‌مدت سبب ایجاد رفتارهای پرخاشگرانه دائمی در کودکان می‌گردد.
روانشناسان اجتماعی در تأثیر رسانه‌ها بر رفتار خشونت آمیز فرآیندهای زیر را بیان کرده‌اند.

    1. نمایش خشونت رسانه‌ای ممکن است موانع بینندگان برای مشارکت در رفتار خشونت آمیز را تضعیف کند و پس از مشاهده رفتار خشن قهرمانان فیلم‌ها، به نظر می‌رسد که جوانان بیننده چنین برداشت کنند که «اگر آن‌ها این کار را انجام دهند ما نیز می‌توانیم».
    1. نمایش خشونت رسانه‌ای ممکن است بینندگان را با فنون نوینی ازجمله و آزار به دیگران آشنا کند؛ که قبل از مشاهده چنین فیلم‌هایی درباره این فنون به‌کارگیری خشونت آگاهی نداشتند. افزون بر این، اگر آنان این فنون را بیاموزند، در شرایط و موقعیت‌های بعد نیز از آن‌ها استفاده کنند.
    1. تماشای اشتغال قهرمانان فیلم‌ها در کنش‌های خشونت‌آمیز می‌تواند تأثیر شدیدی بر شناخت بینندگان در مورد خشونت و پرخاشگری داشته باشد. به ‌عبارت ‌دیگر مشاهده خشونت و پرخاشگری می‌تواند باورهای بینندگان را در مورد چنین کنش‌هایی تغییر دهد و نتیجه‌گیری کنند که دنیای پیرامون آن‌ها از رفتار خشونت آمیز و پرخاشگرانه لبریز است و چون تمام جوامع این نوع رفتار را تجربه می‌کنند، بنابراین خشونت و پرخاشگری امری توجیه‌پذیر و پذیرفته شده است. [۲۳۷]
    1. نمایش مداوم بزهکاری و خشونت از رسانه‌ها ممکن است حساسیت عاطفی بینندگان را نسبت به خشونت و پرخاشگری و پیامدهای مضر آن کاهش دهد.

البته باید بیان داشت که سوق به بزهکاری اطفال و نوجوانان بعد از دیدن تماشای صحنه‌های خشن و… بستگی به عوامل اجتماعی دیگری نظیر ویژگی‌های خانوادگی، جنسیت، رشد شناختی و روابط آنان با دوستان و همسالان که باید در آن جستجو کرد.
در انگلستان دختر یازده ساله ای دو کودک را کشته بود، به صراحت اعتراف کرد که خواستم به تقلید از فیلم‌های تلویزیونی دست به جنایت بزنم. در جریان محاکمه دختر یازده ساله به نام «ماری بل» و دوست سیزده ساله‌اش به نام نورمابل که یکی از دادرسی‌های بسیار جنجالی چند سال اخیر انگلستان بود، همگان معتقد شدند که این دو دختر بیمار روانی می‌باشند و آن‌چنان سلامت خود را از دست داده و مبدل به کودکانی بسیار عصبی و خشمگین شده‌اند، که باید سال‌ها تحت درمان روانی قرار بگیرند.
گرچه «نور مابل» پس از محاکمه از اتهام به قتل دو پسر بچه به نام‌های «مارتین بروان» و «برایان هوور» تبرئه شد ولی فوراً به بیمارستان روانی فرستاده شد، تا درمان بشود. ماری بل در دادگاه به‌وسیله هیئت منصفه دوازده نفری به حبس ابد محکوم شد.
بررسی خصوصیات، این نکته را کاملاً مشخص نمود که او از لحاظ روحی بیمار است و نوعی حالت خشونت‌طلبی در او شکل گرفته است که فقط باید از راه درمان‌های روانی آن را مرتفع نمود. یکی از اعضای هیئت منصفه معقتد بود که ماری بل که این دو بچه را خفه کرده، از یک احساس عدم مسئولیت در رنج بوده است. بنابراین نمی‌توان نام قاتل را به او نهاد. اعتقاد کارشناسان بر آن بود که علت آدم کشی این دختر اثر فیلم‌های جنایی تلویزیون بوده است. چون این‌گونه فیلم‌ها به‌صورت ناهنجاری در ذهن و فکر کودکان تأثیر بسزایی دارد و می‌تواند آنان را به سهولت به طرف آدم کشی براند و از یک انسان سالم موجودی تبهکار بیافریند.
جالب آن بود که بررسی پرونده ماری بل این نکته را به خوبی مبرهن می‌ساخت که او واقعاً زیر فشارهای چنین فلیم هایی قرار داشته و دست به تقلید زده است، چون اظهارات او این امر را اثبات می‌کرد که همه‌جا ردپای خشونت‌های جنایی وجود دارد. این دختر کودکی عاصی، بی‌رحم و مملو از خشونت بود و از آن چنان هوش سرشاری برخوردار بود که در واقع نگرانی ایجاد می‌کرد.
او به پرسش‌های کارآگاهان و روانکاوان آن چنان پاسخ‌هایی داده بود که پرسش کنندگان را تکان داده بود. ماری بل در گفتگوهای خود، مرتباً به فیلم‌های جنایی تلویزیون اشاره می‌کرد و تأثیر آن‌ها را بیان می‌کرد و در پاره ای موارد، به‌طور خیلی صریح گفته بود که تحت تأثیر فیلم‌هایی چون سری فیلم‌های «سنت» بوده است. هنگامی که از ماری بل سؤال کردند که تو در موقع فشار دادن گلوی برایان و دست و پا زدن او واقف بودی که او خفه خواهد شد؟ دختر پاسخ می‌دهد که بله، می‌دانستم که او می‌میرد، چون آن را در فیلم سنت دیده بودم. در نخستین روزهای بازجویی از ماری بل، بارها گفته بود که این تصور برای شما حاصل نشود که مدت‌ زمان مدیدی در اینجا خواهم ماند، چون چند تن از اعضای باند، تلفنی اطلاع دادند مرا نجات خواهند داد.
یکی از برجسته‌ترین روانشناسان انگلستان بارها تأثیر نامطلوب فیلم‌های تلویزیونی را بر کودکان مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و مقالات عدیده‌ای نگاشته بود، با رخ دادن واقعه دو قتل به دست کودکی یازده ساله، مجدداً به فریاد آمد و از مردم و دولت انگلستان خواست که در برابر فیلم‌های پرخشونتی که کودکان پیوسته در حال مشاهده کردن آن‌ها می‌باشند، فکری اساسی بکند و به تحقیق بپردازند و این مشکل اجتماعی عصر حاضر را با خونسردی ننگرند و نادیده نینگارند. چنین فیلم‌هایی به وجهی بسیار هولناک در ذهن و روان کودکان تأثیر می‌گذارد و نوعی پرخاشگری، بی‌انضباطی، عصیان، تسامح، بی‌بندوباری را در آنان شکل می‌دهد و حالت خطرناکی را در آنان به وجود می‌آورد که جامعه را مورد تهدید واقعی قرار می‌دهد. اگر با این پدیده‌های نو تمدن به‌طور قاطع مبارزه نشود، کار به جایی خواهد رسید که جلوگیری از آن بسیار دیر خواهد بود. [۲۳۸]
نتیجه کلی از این تحقیق لزوم تقلیل خشونت در برنامه‌های تلویزیونی را تأکید می‌کند. درعین‌حال باید به برنامه ریزان تلویزیونی توصیه نمود که کفه ترازو را به نفع برنامه‌های اجتماعی سنگین‌تر نمایند. در حقیقت پیشنهاد حاصل از این پژوهش فقط برای جلوگیری از برنامه خشونت آمیز نیست، بلکه شامل درخواستی است جهت برنامه‌های مفید در تلویزیون.

مبحث دوم: رسانه و تسهیل ارتکاب جرم

در عصر حاضر مهم‌ترین ابزار فعالیت‌های فرهنگی، رسانه‌های جمعی است که نقش آنان در بزهکاری و پیشگیری از جرم مورد توجه جرم شناسان، جامعه‌شناسان، روان شناسان و متولیان نظم و امنیت اجتماعی قرار گرفته است.
پژوهش‌های زیادی در این خصوص انجام شده است که برخی جنبه مفید آن را و برخی جنبه منفی آن را مورد بررسی قرار داده‌اند. مطالعات انجام شده بر روی کودکان نشان‌دهنده این واقعیت است که بین تماشای تلویزیون توسط کودکان و واکنش‌ها و رفتارها و نگرش‌های آنان ارتباط مستقیم وجود دارد. کودکان با تماشای شگردها و ترفندها، شخصیت مورد علاقه خود را با توجه به دلایل اجتماعی و روانی بدون اینکه از آن درک درستی داشته باشند و جنبه تخیلی بودن آن را در نظر بگیرند انتخاب می‌کنند، و دست به ارتکاب جرم و جنایت می‌زنند.
رسانه‌ها می‌توانند با اطلاع‌رسانی به بزهکاران مستعد آن‌ها را تقویت نموده و راه را برای شناخت ترفندهای نوین که توسط رسانه‌ها در برنامه‌های مختلف به نمایش گذارده می‌شود بازگرداند.
ماهیت رسانه‌های گروهی به‌گونه‌ای است که برای جذب مخاطب ناگزیرند مفاهیم مورد نظر و واقعیات را اغراق‌آمیز یا تحریف‌شده ارائه دهند و همچنین با انتخاب موضوع حوادث و چگونگی انتقال مفاهیم و پیام‌ها به مردم نقش مؤثری در تعیین اشکال و محدوده جرم و انحراف اجتماعی بر عهده دارند. در این مبحث به چگونگی نقش رسانه در تسهیل ارتکاب جرم خواهیم پرداخت.
آنچه مسلم است «رسانه‌ها به شیوه‌های متفاوتی با جرم و خشونت ارتباط دارند در میان رسانه‌های جمعی فیلم‌های سینمایی به عنوان عاملی مؤثر در انحراف و بزهکاری سابقه ای دیرینه دارد. نمایش اعمال خشونت‌بار، کشتار و جنایت و نیز صحنه‌های هیجان‌انگیز در تشدید اعمال انحرافی و بزه اثر بسزایی دارد. نقش فیلم‌ها در بزهکاری، جرم و جنایت از این امر ناشی می‌شود که آنان صحنه‌های پرخاشگرانه مانند تندخویی، بی‌رحمی، آدم کشی و دعوا را با تمام فنون و به‌کارگیری آخرین و پیچیده‌ترین شگردهای سینمایی ناشی از فناوری روز در این حوزه به نمایش می‌گذارند. [۲۳۹]
رییس مرکز اطلاع‌رسانی نیروی انتظامی در رابطه با تأثیر رسانه در وقوع جرائمی نظیر آدم‌ربایی این‌گونه بیان داشت: «در فیلم‌های تولید داخل این موضوع مدنظر قرار می‌گیرد و به روش‌های ارتکابی جرم اشاره نمی‌شود، اما متأسفانه برخی فیلم‌های پلیسی خارجی باعث ایجاد هیجان کاذب در افراد می‌شوند. این فیلم‌ها جوانان را به‌سوی آدم‌ربایی سوق می‌دهند، بدون اینکه آن‌ها را از عاقبت مجرم باخبر کنند. در ایران متأسفانه به شرط سنی برای تماشای این فیلم‌ها اشاره و یا رعایت نمی‌شود که این باعث می‌شود هر فردی با هر سنی، هر برنامه‌ای را تماشا کند. فیلم‌های پلیسی هم که با این موضوع از ماهواره و توسط بازی‌های کامپیوتری پخش می‌شود، توجه افرادی که به ارتکاب جرم گرایش دارند، را جلب می‌کند. موضوع بیشتر فیلم‌های اکشن که به فیلم‌های پلیسی و گانگستری مشهورند، خشن و در مورد جرم‌های آدم‌ربایی، مواد مخدر، قاچاق و تهدید است که باعث بالا رفتن میزان ارتکاب این جرم می‌شود.[۲۴۰]
برخی معتقدند که رسانه‌های گروهی دارای چنان قدرتی هستند که می‌توانند نسلی تازه در تاریخ بشر پدید آورند، نسلی که با نسل‌های پیشین بسیار متفاوت است. [۲۴۱]
پیام وسایل ارتباط‌جمعی همیشه آگاهانه و به عمد در مخاطبین تأثیر نمی‌بخشد، بلکه در بسیاری از موارد انسان بدون آنکه قصد آموزش داشته باشد، در کنار این وسایل قرار گرفته، از محتوای آن‌ها متأثر می‌شود. [۲۴۲]
«وسایل ارتباط‌جمعی با دنیای ذهنی انسان و به‌طورکلی، جهان بینی، تصورات، داوری‌ها و اندیشه‌های او سروکار دارند. تأثیرگذاری وسایل ارتباط‌جمعی، گسترده و فراگیر است و جریان ارتباط میان این‌گونه رسانه‌ها و مخاطبین آن‌ها فرایندی یک جانبه می‌باشد. [۲۴۳]
«در واقع رسانه‌ها از این دید که ابزاری بیش نیستند، همانند چاقویی هستند که کارکرد آن صرفاً بریدن است، اما اینکه در آشپزخانه بکار گرفته شود یا برای تهدید دیگران، بستگی به اهداف شخصی دارد که چاقو در اختیار اوست.»[۲۴۴]

گفتار اول: عادی جلوه دادن بزهکاری

همان‌گونه که در فوق اشاره گردید، رسانه می‌تواند نقش مؤثری در وقوع بزهکاری داشته باشد، همان اندازه که رسانه می‌تواند آگاه کند، بیاموزد، روشن کند، ترغیب کند، الهام ببخشد و احساس برانگیزاند، به همان اندازه نیز می‌تواند آسیب رسان و گمراه کننده باشد.
رسانه‌های گروهی در خصوص ارسال پیام‌های ارسالی خود چنان ترفندها و راهکارهای جذابی را پیش روی می‌گیرند که بیننده را از قبح این پیام‌ها، فیلم‌ها و… وامی‌دارد و آن را امری عادی جلوه‌گر می کند.
در خصوص تقبیح جنگ، در نشان دادن (نحوه کشتن سربازان و بمباران‌ها و فجایع جنگی) مهارت و زیبایی خاصی را در به نمایش گذاشتن آن انجام می‌دهد، به نوعی که تماشاگر را به دنیای دیگر می‌برد که قبح این عمل را از نظر بیننده خارج می‌سازد.
پرسش این است که آیا به تصویر کشیدن جزء جزء دقیق در نمایش جرم (دزدی‌هایی که خیلی تمیز انجام می‌شوند و قتل‌های زنجیره‌ای که خیلی برنامه‌ریزی‌شده انجام می‌شوند) به‌نوعی در امر عادی جلوه دادن بزهکاری پیش نمی‌روند؟ این دقیقاً آن وجهی از نمایش جرم است که آمادگان برای جرم و مجرمان را تشویق به جرم می‌کند. این خطری است که برخی از فیلم‌های سینمایی و تلویزیونی به همراه آورده‌اند. این سطح از نمایش اعمال خلاف قانون به‌صورت حرفه‌ای، کودکان و نوجوانان را تشویق می‌کند تا دست به چنین اعمال هیجان‌آوری بزنند، حتی اگر عاقبت چنین اعمالی تنبیه قانونی باشد. این همان مسئله‌ای است که با گسترش فناوری رسانه‌ای افزایش‌یافته است.

بند اول: تئوری مشارکت هدایت‌شده

برای تبیین بهتر موضوع، گفتار خود را با مثالی از «آلبرت بندورا» در مورد تغییر دادن رفتارهای اکتسابی یک انسان آغاز کنیم:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...